چرا جو بايدن به عربستان ميرود؟
ريچارد هاس
سياست خارجي متاثر از چندين بحث متفاوت است. اساسيترين مساله اينكه سياست خارجي تا چه حد بايد فراگير باشد و چگونه ميتوان تعادل مناسب بين پرداختن به مسائل داخلي و مشكلات خارجي را ايجاد كرد، در شكل فراگير آن، بحث بين انزواطلبي و بينالمللگرايي است. پس از اين مرحله، بحث ابزارها (ديپلماسي در مقابل تحريم يا نيروي نظامي) و رويكردها (يكجانبهگرايي در مقابل چندجانبهگرايي) مطرح ميشود. در برخي كشورها چگونگي اتخاذ و اجراي سياست خارجي مطرح ميشود. به عنوان مثال، در ايالات متحده، اين بحث به نقش و اختيارات كنگره در مقابل رييسجمهور و قوه مجريه كشيده شد.
با اين حال، در ساختار دموكراسي، بحث بر سر اهداف است. بر سر اينكه سياست خارجي تا چه اندازه بايد به دنبال شكل دادن به ويژگيهاي داخلي ساير كشورها باشد، يعني به جاي تمركز بر تاثيرگذاري بر رفتار خارجي ساير كشورها در تلاش براي ارتقاي منافع سخت مانند امنيت و تجارت، به دنبال ترويج دموكراسي و حقوق بشر باشد، بحثي كه به ايدهآليسم در برابر رئاليسم مشهور شده است.
اين بحث همواره ميان رهبران و سياستگذاران ايالات متحده وجود داشته است. مثلا عربستان سعودي را در نظر بگيريد. روابط بين دو كشور براي مدت سهچهارم قرن، همواره مبتني بر همكاري مخصوصا در حوزه نفت است: در ازاي توليد زياد عربستان (در نتيجه كاهش فشار قيمت)، ايالات متحده تسليحات و اطلاعات پيشرفته را براي تامين امنيت در اختيار آنها قرار ميدهد.
اين دو كشور همچنين در طول جنگ سرد عليه اتحاد جماهير شوروي، به ويژه در افغانستان همكاري داشتند. چنين منافع مشتركي اغلب اختلافات مداوم بر سر سابقه ضعيف حقوق بشر دولت سعودي و خصومت پادشاهي با اسراييل را به حاشيه ميبرد.
دولت پرزيدنت جو بايدن يكسال و نيم پيش مصمم بود كه اين الگو را تغيير داده و عربستان را «منفور» كند. ايالات متحده به اين نتيجه رسيده بود كه محمد بن سلمان، حاكم بالفعل كشور و وارث ظاهري تاج و تخت، دستور قتل جمال خاشقجي، روزنامهنگار برجسته و مخالف سعودي را در سال ۲۰۱۸ در استانبول صادر كرده است.
دولت بايدن عميقا با حضور عربستان در جنگ داخلي يمن مخالف بود، درگيرياي كه باعث درد و رنج عظيم انساني شده است. در آن زمان با توجه به پايين بودن قيمت نفت و افزايش عرضه (به دليل افزايش توليد امريكا) و تصميم بايدن به كاهش حضور ايالات متحده در خاورميانه و تمركز بر آسيا، به نظر ميرسيد براي اولينبار بعد از دهه ۱۹۴۰، ارزشها بر منافع اقتصادي و امنيتي اولويت پيدا كردهاند.
با اين حال، اكنون، طبق گزارشها، دولت بايدن در حال بررسي تغيير مسير است و بايدن قصد دارد در تابستان امسال با سفر به عربستان با بنسلمان ديدار كند. فهميدن دليل اين تغيير دشوار نيست. قيمتهاي انرژي به دليل تقاضاي بالاي مرتبط با بهبود اقتصادي پس از همهگيري كرونا و تحريمها عليه روسيه، ايران و ونزوئلا، يعني كاهش عرضه، سر به فلك كشيده است. قيمتهاي بالاتر انرژي به تورم دامن ميزند كه به عنوان بزرگترين چالش اقتصادي و سياسي پيش روي دولت بايدن است. در اين شرايط ناگهان، عربستان سعودي، در مقام توليدكنندهاي با توانايي افزايش نسبتا سريع توليد، دوباره به شريكي بسيار ضروري تبديل ميشود. عوامل ديگري نيز در كار است. چندين كشور عربي از جمله امارات متحده عربي و بحرين با اسراييل صلح كردهاند. آوردن عربستان سعودي، ميزبان مقدسترين اماكن جهان اسلام، به اردوگاه صلح، ارزش نمادين و سياسي زيادي خواهد داشت. همچنين يكي از زمينههاي سفر بايدن، استقبال عربستان سعودي از آتشبس در يمن است.
اما در نهايت مهمترين دليل، ايران است. ايالات متحده و عربستان سعودي نگرانيهاي فزايندهاي در مورد برنامههاي هستهاي و موشكي ايران و همچنين حمايت اين كشور از گروههايي در يمن، سوريه و لبنان دارند. اين يك مثال كلاسيك است از دشمن دشمن من دوست من است. اگر طبق پيشبيني، تلاشهاي ديپلماتيك براي بازگرداندن توافق هستهاي ۲۰۱۵ با ايران يا تلاش براي جلوگيري از دستيابي اين كشور به سلاح هستهاي در مدتي كوتاه يا بدون هشدار، شكست بخورد، همكاري بين امريكا و عربستان بسيار ضروري خواهد بود.
بهرغم اين ملاحظات، دولت بايدن با احتياط عمل كرده، زيرا مطمئنا به دليل تغيير موضع مورد حمله قرار خواهد گرفت. خبر خوب اينكه هيچ دليلي وجود ندارد ايالات متحده تعهد خود به حقوق بشر را كنار بگذارد. سعوديها براي ايستادگي در برابر ايران به حمايت امريكا نياز دارند و در نتيجه ميتوانند رفتار خود را با منتقدان دولت، زنان و اقليتهاي مذهبي بهبود بخشند. نتيجه كامل نخواهد بود، اما ظهور جامعه بازتر دستيافتني است.
اينجا موضوعي مهمتر مطرح است. سياست خارجي موفق براي يك قدرت جهاني مانند ايالات متحده نميتواند ارزشها را به جاي منافع خودش انتخاب كند. رويكرد خالص و ارزشمحور در برابر عربستان سعودي- يا در قبال چين، روسيه، ايران، يا كره شمالي- ناپايدار است. معيار اصلي سياست خارجي اينكه امنيت كشور را بر ارزشها ترجيح ميدهد. واقعگرايي بايد بر آرمانگرايي غلبه كند. تاريخ نشان داده توانايي يك كشور، حتي كشوري به قدرتمندي ايالات متحده، براي ايجاد اصلاحات سياسي در ساير كشورها محدود است.اما بدان معنا نيست كه ايالات متحده بايد دموكراسي و حقوق بشر را ناديده بگيرد. اگر بخواهيم از حمايت عمومي برخوردار شده و به سوي جهاني دموكراتيكتر برويم كه به احتمال زياد صلحآميز، مرفه و مبتني بر همكاري باشد، بايد ارزشهاي كشور را در سياست خارجي خود منعكس كنيم. اما مساله شدت اين انعكاس و حفظ تعادل در آن است. به نظر ميرسد دولت بايدن در برابر عربستان به حفظ تعادل فكر ميكند.
منبع: پراجكت سينديكيت /
ترجمه: سايت انتخاب