• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5234 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ خرداد

تاملي بر نمايش «مائوزر» كاري از پارسا گلدار

داستان غم‌انگيز انقلابي سرخ سابق در شهر بيتلز

روايتي‌ در نقد انقلاب بولشويكي روسيه كه بر سرنوشت انسان‌هاي بي‌شماري اثر گذاشت

پوريا   پرندوش

نمايش «مائوزر» اثر هاينر مولر، نويسنده، كارگردان و دراماتيست آلماني به كارگرداني پارسا گلدار اين روزها در حالي در تماشاخانه نوفل لوشاتو در حال اجراست كه با استقبال قابل توجهي مواجه شده و زمان آن براي چند روز ديگر تمديد شده است. جا دارد كه پيش از هر چيز بايد بگويم مهم نيست كجا و كي اتفاق افتاده؛ مهم اين است كه ماجراي شخصيتي است بي‌نام؛ آيا او انسان است؟ دستي كه در اين ماجرا، دستكش كشتار به دست كرده، متعلق به چه كسي است. روايت هاينر مولر از انقلاب سرخ در شهر بيتلز روايتي است فرا-زمان و فرا-مكان؛ انقلاب در تعريف مولر پديده‌اي است تكرار شونده كه زمان و مكان را درمي‌نوردد و به مصاديق خود نهيب مي‌زند. پديده‌اي كه مرزبندي مي‌كند، تيپ‌هاي شخصيتي مختص به خود را پديد مي‌آورد و ماشين حذف خود را طبق تعريف جديدي كه از حق ارايه مي‌دهد، بنا مي‌گذارد. داستان مائوزر ساده است: روايتگر استحاله فردي كه ديگر نمي‌خواهد بخشي از ماشين كشتار انقلاب سرخ باشد و در عين حال نمي‌خواهد كشته شود. هماني كه از اجراي دستور كشتن سر باز مي‌زند، دچار ترديد و تزلزل مي‌شود و به پرسشي مي‌رسد كه انقلابيون پيش از او از پاسخ به آن سر باز زده بودند؛ اگر اينها كه مي‌كشيم انسان نيستند، پس انسان چيست يا كيست؟ 
نمايش از يك لحظه شكاف در آگاهي يا به تعبير ديگر يك لحظه رخداد آغاز مي‌شود؛ رخداد (1) ي كه به تعبير آلن بديو (2)؛ فيلسوف فرانسوي، در وضعيت موقعيت موجود شكاف مي‌اندازد، جايي كه مي‌توان پديده‌اي را به «پيش» و «پس» از آنچه رخ داده، تقسيم كرد. وضعيت (3) در تعريف بديو از فلسفه رخداد همواره آبستن لحظه رخدادي است. جايي كه سوژه به تعبير فوكو، از آنچه هست و آنچه از او مي‌خواهند باشد، تن مي‌زند. در نگاه كلي شايد نتوانيم به اين پرسش كه چرا رخداد اتفاق مي‌افتد پاسخ روشني بدهيم، اما هر چه هست رخداد از دل موقعيت بيرون مي‌آيد. از خودِ موقعيت ‌زاده مي‌شود و زهدان تاريخ را مي‌گشايد تا قابله‌اي شود كه موضع موجود تكرارشونده را دچار وقفه كند و موقعيتي جديد برون آورد. ادبيات موجود و سرسپردگان وضع موجود نامي براي اين لحظه رخدادي، اين پديد آمدن و نو شدن كه از چرخه ساختن-تخريب شدن و ساختن به وجود مي‌آيد، پيدا نمي‌كنند؛ چراكه از دايره واژگان وضعيت موجود برون افتاده است؛ چراكه وضع موجود نمي‌خواهد چيزي غير از آنچه هست را قرباني چيزي كند كه خواهد آمد. نفس آنچه بايد باشد و فكر به چرايي وضع موجود، پايه‌هاي وضعيت را مانند موريانه مي‌خورد. اين رخداد البته زماني پديد خواهد آمد كه سوژه‌اي به آن اعلام وفاداري كند. سوژه‌اي كه يك زمان سوژه انقلاب شده بود و پس از آن اما سوژه رهايي از ترميدور انقلاب. در شرايطي كه «نان روزانه از كشتن دشمنان حاصل مي‌شود»، اين سوژه انقلابي در نمايش مائوزر ترجيح بر گرسنگي مي‌دهد، ترجيح مي‌دهد گرسنه بماند و امتناع كند از آنچه از او مي‌خواهند باشد. اين امتناع از شكل داده شدن توسط وضع موجود، امتناع از تبديل شدن به ماشين تاييد و ماشين انجام فرامين تصفيه مخالفان، وضعيت موجود را دچار اختلال مي‌كند. در آن شكاف مي‌افكند، همزمان موجي از آگاهي به وجود مي‌آورد و صفوف كشتار را دچار تزلزل مي‌كند: «و ناتواني تو عجز و ناتواني ماست، واخوردگي تو شكافي‌ است در آگاهي تو و نيز شكافي در صفوف ما». گره اين آگاهي در شخصيت اصلي آنتاگونيست نمايش «مائوزر» در جايي ايجاد مي‌شود كه سال‌ها به تعبيري درون ماندگار (4) و درون‌متني دشمنان انقلاب را كشته است، اما اكنون نمي‌خواهد بكشد. لكن گره اصلي درام از جايي آغاز مي‌شود كه او كه سال‌ها به كشتن دشمنان مشغول بوده است، نمي‌خواهد توسط ماشيني كه خود زماني عامل آن بوده است، تسويه شود و جان خود را از دست بدهد. 
نمايش كوبنده آغاز مي‌شود، طراحي نور و صدا به گونه‌اي است كه فضاي اضطراب و التهاب را تا دقايق آخر براي مخاطب حفظ مي‌كند. ساختار زماني نمايش به گونه‌اي است كه از حال به گذشته مي‌رود و روايت مي‌كند. از زمان صدور فرمان شليك توسط شخصيت A در جوخه تا آنچه بر او مي‌رود و بر سر او مي‌آيد. ساخت روايي‌اي كه به تعبير آگامبن در باقي مانده‌هاي آشويتس با شهادت راوي‌اي مواجهيم كه نمي‌بينيم. آنچه در امر واقع روي صحنه مي‌رود، خود روايت مي‌كند.  پارسا گلدار، كارگردان جوان، با اضافه كردن كاراكتر/تيپ قرباني به نمايش اصلي، كار را با سه پرسوناژ به عنوان نماد انقلاب و سه پرسوناژ به عنوان قرباني در كنار حضور چند تن ديگر به عنوان مكمل روايت آغاز مي‌كند. كار با شليك‌هاي پياپي به دشمنان انقلاب آغاز مي‌شود و هر بار دستور شليك تكرار مي‌شود. هر شليكي نشاني از برهه‌اي از كشتار است و نه اتفاقي در يك زمان. هر شليكي نسلي را روايت مي‌كند كه در برابر جوخه اعدام قرار گرفته است؛ فلذا نه يك زمان كه يك دوران را روايت مي‌كند. قربانياني كه روح معذب تاريخ را ساخته‌اند، شاهداني‌اند كه با باقيمانده‌هاي خود، با بدن‌هاي خونين خود به سخن درمي‌آيند و انقلابي كه سوژه از خود بيگانه شده خود را به دست‌هاي هماهنگ، دهان‌هاي هماهنگ و دستاني هماهنگ بر ماشه تبديل كرده است. بي‌توجه به اينكه او اصلا فرديتي دارد يا نه! فرديتي كه به مسلخ كشانده شده است. تلاش براي پرسش از كيستي خود، از انسان‌بودگي و از چرايي كشتن همان كشاكشي است كه از خلال آن به تحول دروني شخصيت برگشته از انقلاب نمايش مائوزر يا همان «انقلابي سرخ سابق در شهر بيتلز» آگاه مي‌شويم و البته انقلابي كه قرار نيست پيروز شود، پس با وعده كشتار براي پيروزي در فردايي كه نخواهد آمد به تصفيه دشمناني مي‌پردازد كه مهدورالدمند و انسان نيستند؛ پس همواره يك چيز حفظ مي‌شود -يا به تعبير كارل اشميت، حقوقدان و نظريه‌پرداز سياسي آلماني- آن وضعيت استثنايي(5) كه برهنه‌سازي سوژه از حق حيات در آن -منطق انسان برهنه، برهنه‌سازي انسان يا هوموساكريسم- ادامه مي‌يابد. در اين منطق كسي مي‌تواند بدون اينكه مسووليتي متوجه قاتل او باشد كشته شود؛ كسي كه حتي از درنظر گرفته شدن به مثابه قرباني نيز محروم مي‌شود؛ لذا هوموساكرها در مائوزر يا همان تيپ قربانياني كه در صحنه در كنار قاتلان خود راه مي‌روند، همان‌هايي هستند كه انقلاب در شهر بيتلز آنها را بيرون از قانون يا فراتر از آن قرار داده است. جايي كه در پاسخ به سوال چيستي رسالت انساني در وضعيت انقلابي به انقلابي نمايش مائوزر گفته مي‌شود كه «تو يك انساني، كشتن انسان ماموريت تو نيست، كشتن دشمنان ماموريت توست». انساني كه انسان نيست يا به تعبيري ديگر تنها تحت شرايطي حق حيات دارد كه انقلاب از او «مي‌خواهد» كه باشد. 
گلدار، توانسته فضاسازي منحصربه‌فردي را با آكسان‌هاي سنگين در كار ايجاد كند. ميزانسن‌هايي دقيق و البته طراحي نور و صدايي كه به كمك پيشبرد روايت آمده‌اند. كار در شخصيت‌سازي تا حدودي ناكام است اما شايد اين طبيعي باشد كه ما در سوژه مُنقاد وضع موجود نمي‌توانيم به دنبال شخصيت فلذا با تيپ‌هاي دوگانه انقلابي- قرباني باشيم. گاهي به نظر مي‌رسد كه نمايش به صورت شعاري پيش مي‌رود و كفه ترازوي تيپ بر شخصيت داستان مائوزر كه رخداد برايش آگاهي به بار آورده است، مي‌چربد؛ لذا تقابلي ايجاد مي‌شود بر سر سوژه‌هايي كه چيزي نيستند مگر ماشين كشتار «در شهر بيتلز همچون شهرهاي ديگر» و همچون زمان‌هاي ديگر در هر جايي كه مي‌تواند تكرار شود. نمايش مائوزر لكن با تمامي نقدهايي كه بتوان بر آن داشت خوب از كار درآمده؛ روايتگر است، درام دارد، روان است و متعاقب آن حامل پيامي است كه در اين وضعيتِ پست مدرنِ پايانِ باز، جاي خالي آن حس شده و مي‌شود. يعني نمايشي كه بتواند روح متن را به مخاطب انتقال دهد.
1- event
2- Alain Badiou
3- situation
4- Immanent
5- State of exception 


نمايش از يك لحظه شكاف در آگاهي يا به تعبير ديگر يك لحظه رخداد آغاز مي‌شود؛ رخدادي كه به تعبير آلن بديو، فيلسوف فرانسوي، در وضعيت موقعيت موجود شكاف مي‌اندازد؛ جايي كه مي‌توان پديده‌اي را به «پيش» و «پس» از آنچه رخ داده، تقسيم كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون