تنوع قومي؛ سرمايه ملي ايران
نيوشا طبيبي
بالاتر و پراهميتتر از ثروتهاي معدني و مادي و منابعي كه خداوند به سرزمين ما مرحمت فرموده، فرهنگ رنگارنگ و متنوع ايران زمين است. به هر جاي اين خاك كه سفر كنيد، فرسنگ به فرسنگ، ده به ده و عشيره به عشيره با فرهنگ و زبان و لهجه و موسيقي و سفرهاي بيبديل مواجه ميشويد كه در عين تشخص و استواري بر خصوصيات محلي، در وحدتي تمام عيار با فرهنگ ملي ايران است.
فرهنگ ملي ايران، محصول يك قوم نيست. محصول امتزاج و دگرديسي و در هم آميختگي تمام مردماني است كه در حيطه تاريخي ايران بزرگ با يكديگر زيستهاند و تا امروز را به سر آوردهاند. اگر چه بخشهاي زيادي از اين سرزمين بزرگ در جنگها و حوادث ديگر تاريخي از سرزمين اصلي جدا شدهاند، اما آثار مادي و معنوي فرهنگ ايراني كماكان در آن سامان و در زندگي روزمره مردم آن جاري است. اثر فرهنگ ايراني در سرزمينهاي قفقاز و شمال رود ارس تا امروز باقي است. سنتهاي كمي و بيش يكسان، آثار و ابنيه تاريخي مشابه، رقص و موسيقي و سازهاي مشترك، خوراكها و سنتهاي سفره شبيه به هم، كلمات و مثلها و اصطلاحات و حتي وحدت زبان دو سوي رود ارس، نمونههاي آشكار پيوند و يگانگي فرهنگي - تاريخي سرزمينهاي جدا مانده و جدا شده از ايران بزرگ هستند.
اين فرهنگ گونهگون و رنگارنگ خاك سرزمين ما را تبديل به قارهاي كوچك كرده. سير و سفر در ايران مانند گشت و گذار در يك قاره است. ميتوان صدها غذاي متنوع را چشيد، مناظر و اقليمهاي متفاوتي را از نظر گذراند، در خانههايي با سنتهاي متفاوت معماري اقامت گزيد، زبان و لهجههاي مختلفي را شنيد و از آداب و رسوم متفاوت هر منطقهاي با خبر شد. اين گنجينه در خطر يكسانسازي قراردارد. به دلايل مختلف، همانطور كه در بسياري از نقاط جهان اتفاق افتاده، فرهنگهاي محلي رونقشان را در هجوم تبليغات و جهانيسازي از دست ميدهند.
طي قرنها اين تنوع، سبب قدرت فرهنگي فوقالعاده ايران بوده است. اكنون دشمنان با دست گذاشتن بر تفاوتها تلاش ميكنند كه از رنگارنگي فرهنگ ملي ايران، گسلهايي بسازند تا آحاد مردم را از يكديگر جدا كنند.
زبان فارسي، زبان بينالاقوامي ما ايرانيان است، زبان فارسي، به هيچ قومي تعلق ندارد. هزاران سال است كه اين زبان مايه اتحاد ملي و حفظ تماميت ارضي ايران بوده. هر بار كه وحدت ايران بر اثر حوادث تاريخي گسيخته شده، باز هم اين زبان بوده كه مايه دور هم جمع شدن ما بوده است. واقعيت اين است كه قومي به نام فارس وجود ندارد و هرگز وجود نداشته، اين افسانه را همين چند دهه پيش دشمنان ايران و ايراني ساختهاند تا بين اقوامي كه صدها سال است به برادري و خواهري و خويشي با يكديگر زيستهاند، اختلاف بيندازند.
در تاريخ ۵۰۰ سال اخير ما، دو بار ايرانِ از هم گسيخته اتحاد خود را باز يافته، يك بار توسط شاه اسماعيل كبير، سرسلسله صفويه و بار ديگر توسط آقامحمدخان قاجار، سر سلسله قاجاريه. هر دوي اين سرداران شجاع، ترك زبان بودهاند. با اين وجود ميدانستند كه زبان فارسي زبان اتحاد است. پس آن را با كوشش فراوان و نبردهاي سهمگين حفظ كردند و ارزشي والا براي آن قائل شدند. لهجه امروز فارسي تهراني را منسوب به فتحعلي شاه ترك و تركمنزاده ميدانند.
نه قومي به نام قوم فارس در گذشته و امروز ايران وجود داشته و نه زبان فارسي، زبان قومي خاص است. اگر كسي يا كساني به بهانههايي آن قوميت موهوم را به زبان پيوند ميزنند، سر در آخور بيگانه دارند و در متني بازي ميكنند كه توسط بدخواهان و دشمنان ايران و ايراني نوشته شده است.
متاسفانه پرداختن به حيات فرهنگي اقوام ايراني در آثار هنري به ويژه در سينماي ايران بسيار كم بوده و هست. جز آثار انگشتشمار سينماي داستاني - مانند باشو غريبه كوچك - كمتر فيلمسازي سراغ اين موضوع بسيار مهم و البته جذاب رفته تا تصوير و صداي اقوام ايراني را در متن داستاني بگنجاند. تمايل به ساخت فيلمهاي آپارتماني كه داستانش در تهران يا شهر بزرگ ديگري اتفاق ميافتد، معمولترين شيوه داستانگويي در اين سينماست. تصور كنيد چه ظرفيت عظيمي از اسطورهها، داستانها، موسيقي و تنوع پوشاك و سبك زندگي در اقوام ايراني وجود دارد.
پرداختن به فرهنگ اقوام ايراني كه استخوانبندي و اصل و اساس مليت ايراني را تشكيل ميدهند در حد جشنوارههاي موسيقي محلي و مانند اينها باقي مانده و كار درخور و جدي و شايستهاي ديده نميشود. همچنين، فرهنگ متنوع قومي ما، سرمايهاي عظيم و خداداده براي رونق بخشيدن به صنعت گردشگري است و ظرفيت توليد ثروت و رونق دادن به اقتصاد ملي را دارد.