اينترنت و افشاگري
مرتضي ميرحسيني
افشاگري در اينترنت با ماجراي رسوايي بيل كلينتون، و البته حمله به يكي از معتبرترين مجلات دنيا شروع شد. اوايل سال 1998 بود كه مت دراج در سايتش دراج ريپورت از اين ماجرا نوشت و طعنهاي هم به مطبوعات جريان اصلي زد. او از سال 1995 مطالبي از حواشي زندگي بازيگران مشهور هاليوود و شايعاتي كه درباره آنان وجود داشت تهيه ميكرد و از طريق ايميل براي مشتركانش - كه ماهي 10 دلار به او پرداخت ميكردند - ميفرستاد. شغل اصلياش فروشندگي در يكي از فروشگاههاي بزرگ هاليوود بود و در همان فروشگاه هم شايعات پراكنده را ميشنيد و با كمي دستكاري به خبر تبديل ميكرد. بعدتر به گروهي از جمهوريخواهان امريكا - كه مصمم به سرنگوني كلينتون بودند - نزديك شد و به كمك آنان وبسايت دراج ريپورت را راهاندازي كرد و مخاطبان بيشتري را به سمت خود كشيد. مخاطبانش از چندده نفر به گروه بزرگتري از امريكاييها تغيير كرد، اما تا زمستان 1998 در حاشيه جريان خبرنويسي و اطلاعرساني دستوپا ميزد. تا اينكه ژانويه آن سال در چنين روزي، با اين تيتر از ماجراي رسوايي بيل كلينتون و مونيكا لوينسكي نوشت: «نيوزويك داستان كارآموز بيستوسه ساله كاخ سفيد و رابطهاش با رييسجمهور را مخفي كرد.» كاخ سفيد ابتدا به موضوع بياعتنايي كرد (يا وانمود كرد كه آن را جدي نگرفته است) اما بعد كه ماجرا بالا گرفت و گزارش دراج ريپورت سروصداي زيادي به پا كرد، مجبور به تكذيب شد. چند روز بعد، نشريات مهمي مثل واشنگتنپست نيز از رسوايي در كاخ سفيد نوشتند و در كمتر از يك هفته آن را به مهمترين خبر كشورشان تبديل كردند. چنان كه ميدانيم ماجراي رسوايي بيل كلينتون كه با الفاظي مثل مونيكاگيت و لويسنكيگيت به آن اشاره ميشود، تا استيضاح رييسجمهور وقت امريكا پيش رفت و سرانجام با تبرئه او و بقا در مقام رياستجمهوري فروكش كرد (بعد از ماجراي واترگيت در سال 1972 از پسوند گيت براي بسياري از افشاگريهاي بزرگ استفاده ميكنند). بيشتر كارشناسان روي ماجراي ارتباط بيل كلينتون و مونيكا لوينسكي متمركز شدند، اما برخيها اتفاق مهمتر، يعني انقلاب در انتشار اخبار را به چشم ميديدند. گزارش دراج ريپورت هم فصلي مهم در تاريخ اينترنت شد و هم گوشهاي از قدرت و نفوذ و تاثير اين ابزار جديد را به همه نشان داد (بعد از اين گزارش و جنجالهايي همراه آن بود كه كاخ سفيد نخستين وبسايت خودش را راه انداخت و تقريبا همزمان سايت مووآن نيز شروع به كار كرد). اما نبايد ناگفته گذاشت كه آنچه راسل درباره دراج ريپورت گفته بود، نه تحسين و تمجيد از گزارشي افشاگرانه كه فقط اشاره به تغييري بزرگ بود. از نظر بسياري از اهل فن، گزارشهاي دراج هرچه بودند، ژورناليسم محسوب نميشدند. چه آنكه او هم در روايت ماجراي بيل كلينتون و هم در گزارشهايي كه پيش و پس از آن نوشت، مجموعهاي از اطلاعات نادرست و تحريفشده را كنار آنچه واقعا روي داده بود ميگذاشت و برخلاف مطبوعات قديمي و اصيل، پايبندي چنداني به درستنويسي و صحت اطلاعات نداشت. شايعات را - كه بيشترشان ساخته دشمنيهاي شخصي يا سياسي و بازيهاي پشتپرده بودند - همچون واقعيتهاي قطعي به خوانندگانش منتقل ميكرد و معمولا براي جذابتر كردن مطالبش از تخيل نيز كمك ميگرفت. زماني كه فشارها روي او و سايتش زياد شد، دست به ضدحمله زد و نوشت «شما در اين كشور براي گزارشدادن نيازي به مجوز نداريد. ما متمم اول قانون اساسي را براي آزادي بيان داريم، در آينده 300 ميليون گزارشگر با وبسايت و ايميل خواهيم داشت. من مشتاقانه منتظر آن روز هستم و فكر ميكنم كه انحصار در ارايه اخبار واقعا خيلي كارها را خراب ميكند.» او درباره خطر انحصار اخبار درست ميگفت اما ايرادي كه در كار او و امثال او بود با توسعه اينترنت و ظهور شبكههاي اجتماعي به تهديدي بزرگ براي «حقيقت» تبديل شد.