ادامه از صفحه اول
فقر و حوادث ترافيكي
٭ به عبارت ديگر نكته قابل تامل اينجاست كه چرا راننده، خلبان، سوزنبان (قطار) و... ايراني بيشتر از همترازان خارجي خود دچار خطا ميشوند؟ اگر به صحبتهاي مسوولان هم دقت كنيم عموما در تحليل حوادث ترافيكي به سه ضلعي راننده، خودرو و جاده به عنوان عوامل حادثهساز اشاره كرده و مهمترين عوامل را به خواب آلودگي، سرعت بالا يا سبقت غيرمجاز رانندگان تقليل داده و به بخش چهارم موضوع كه شرايط اجتماعي حادثه است، نميپردازند.
٭ مولاينتن و شفير (Mullainathan & Shafir) به ترتيب اقتصاددان و روانشناس برجستهاي هستند كه در زمره صد متفكر برجسته جهان معرفي شدهاند. اين دو چند سال قبل كتاب مشتركي چاپ كرده كه در كشورمان به نام «فقر احمق ميكند» ترجمه شده و تاكنون به چاپ چهل و دوم رسيده است. آنها در اين كتاب با شواهد معتبر نشان ميدهند كه چگونه فقر، توانايي ذهني افراد را كاهش داده و آنها را نه تنها مستعد به خطاي عملكردي ميكند، بلكه نبوغ و خلاقيت را در آنها از بين ميبرد.
٭ علاوه بر اين، بيش از 50 سال قبل مازلو (Maslow) روانشناس ممتاز انسانگرا، تئوري هرم نيازهاي انساني را مطرح كرد كه تا به امروز يكي از معتبرترين پارادايمها در خصوص تفسير رفتارهاي انساني است. طبق اين نظريه، نيازهاي انساني سلسله مراتبي بوده و براي آنكه تواناييهاي بالقوه انسان به شكوفايي برسند، لازم است تا نيازهاي انسان از پايين هرم به سمت نوك آن مرحله به مرحله تامين شوند.
٭ به اين ترتيب نيازهاي فيزيولوژيك همچون غذا، مسكن و پوشاك در قاعده هرم قرار گرفته، در سطح بالاتر نياز به امنيت جاني، شغلي، مالي و... قرار داشته و در بخشهاي بالاتر نياز به تعلق و عشق به خانواده، دوستان و جامعه و احترام به قانون قرار ميگيرند. پس ميتوان استدلال كرد كه در جامعهاي كه مردم به سختي درگير حوايج اوليه زندگي و احساس عدم امنيت شغلي و مالي هستند احترام به قانون و حقوق شهروندي حين رانندگي كه در سطوح بالاتر اين هرم قرار دارند، ناديده گرفته ميشوند.
٭ همچنين با توجه به ماتريس هادون متوجه ميشويم كه جهت اجتناب از حوادث رانندگي نياز داريم تا از خودروها و جادههاي مناسب استفاده كنيم در حالي كه بر همگان واضح است كه گسترش فقر در جامعه ايراني باعث شده تا مردم توان مالي لازم جهت تهيه خودروهاي باكيفيت را نداشته باشند، خودروسازان امكان توليد خودروهاي مناسب را ندارند و دولت هم امكان انجام وظايف با استفاده از طرحهايي همچون اعطاي وام جهت جايگزيني خودروهاي فرسوده يا بهسازي راهها و اصلاح نقاط حادثه خيز را از دست بدهد.
٭ جان كلام آنكه، جهت آناليز حوادث ترافيكي نياز داريم تا از بررسي يك تك حادثه (به صورت يك انسان خاص، سوار بر يك خودروي خاص و در حال رانندگي در يك جاده خاص) بپرهيزيم و به محيط و عوامل اجتماعي زمينهاي ايجاد حادثه هم بپردازيم. فقر باعث افزايش خطاهاي عملكردي، ناديده گرفتن قانون و تخطي از قوانين راهنمايي و رانندگي شده و موجب كاهش كيفيت خودروهاي در حال تردد و نابساماني جادهها ميشود.
٭ در چنين شرايطي است كه ميتوان نتيجه گرفت تشديد فقر در جامعه ايراني موجب افزايش كشتههاي ترافيكي شده است.
پيشنهاد وزير آموزش و پرورش
بهطور مثال مشتري وفادار تا آنجا كه ميتواند ابتدا مشكلات را انتقال ميدهد و در صورت نشنيدن صدايش تصميم به تغيير خريد از شركت ميكند. ايده صدا به عنوان يك سازوكار اصلاح نظامها از دل يك تجربه ساده هيرشمن بيرون آمد. هيرشمن در مقدمه به بيان تجربهاي ميپردازد كه زمينه نوشتن كتاب شده است. او دو بار با فاصله زماني 10 سال به كشور نيجريه سفر ميكند. در هر دو بار با قطار از پايتخت به چند شهر سفر ميكند. در بار دوم كيفيت قطار بسيار بد شده بود. كثيفتر و نامنظمتر. او از چند نفر سوال ميكند كه چرا در اين 10سال اينقدر كيفيت قطارها تغيير كرده است؟ پاسخ همه يك جمله بود: اتوبان كشيده شده است و مسوولان دولتي ديگر با قطار مسافرت نميكنند. هيرشمن ميگويد از خودم پرسيدم كه براساس نظريات اقتصادي، رقابت بايد موجب بهبود كيفيت شود پس چرا مردم علت تنزل كيفيت را رقابت ميدانند؟ به عبارت ديگر، امكان خروج زياد شده اما بهبودي در سيستم صورت نگرفته است و رقابت نهتنها سازوكاري براي بهبود نبوده بلكه همچون سازوكاري براي تخريب عمل كرده است. مساله مدارس در ايران مانند قطار در نيجريه است. از پايان دهه 1360 به تدريج مدارس غيرانتفاعي، استعدادهاي درخشان، شاهد و ايثارگر بهوجود آمدند. مدارس دولتي عادي، مدارس افرادي شد كه نميتوانند به علت توان مالي يا شأن اداري يا وضعيت درسي به مدارس برتر بروند. بدينترتيب نظام كاملا طبقاتي جايگزين مدارس فراگير دهه 1350 و 1360 شد. تا زماني كه فرزندان مديران در مدارس دولتي بودند هرگونه ضعف و مشكلي در مدارس دولتي مساله مسوولان آموزش و پرورش در همان منطقه يا شهرستان بود. تفكيك مدرسه برحسب قدرت خريد، قدرت اداري و حتي استعداد دانشآموز، سياستي غلط با پيامدهاي ويرانگر است.
نابرابري و جداسازي در بسياري از امور مانند مسكن، پوشاك، تغذيه و صدها امر ديگر پذيرفته شده است و تلاش براي برابرسازي آنها ناشدني و حتي به ضد خود تبديل ميشود. اما در اكثر جوامع پردرآمد پذيرفتهاند كه مردم بايد در مدرسه مانند استفاده از شبكه برق، فاضلاب، آب و جادهها در كنار هم باشند و جداسازي آنها آثار مخرب دارد. انسانها نابرابر بهدنيا ميآيند و تنها آموزش برابر ميتواند اميد را به مردم فقير بازگرداند. آموزش برابر پله ترقي و بزرگترين ابزار مبارزه با نابرابري اقتصادي است. پيشنهاد وزير آموزشوپرورش گام اول براي حركت به سوي برابري است. از زماني كه مدارس در ايران تفكيك شدند، بودجه آموزش و پرورش سير نزولي يافت. سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومي دولت از 17 درصد در ابتداي دهه 1370 به 11 درصد رسيده است. وقتي مدرسه دولتي اهميت خود را از دست داد، استخدام بدون ضابطه فقط به بچه فقرا ضربه ميزند، تنها مدارس دولتي مجبورند براي همه كتب درسي، كلاس برگزار كنند و مدارس غيردولتي ميتوانند ساعات تدريس خود را تغيير دهند و آزادتر از قيد و بندهاي دولتي عمل كنند. مدارس دولتي نهتنها با كمبود بودجه روبهرو هستند، بلكه با مقررات سختگيرانهتري روبهرو هستند. توصيه ساده وزير با مقاومت مديران روبهرو خواهد شد. آنها نگران آينده بچههاي خود هستند و مانند هر انسان ديگري بچههاي خودشان را از بچههاي ديگران بيشتر دوست دارند. اين توصيه بايد از يك پايه تحصيلي شروع شود و نه تنها براي مديران آموزشوپرورش بلكه براي همه مديران دولتي اجرا شود. در هر سياستي، مساله گذر از وضعيت موجود معمولا بسيار سختتر و پيچيدهتر از فهم وضعيت موجود و وضعيت مطلوب است. اميدواريم و دعا ميكنيم كه اين توصيه اجرا شود و همه فرزندان ايران در مدارس برابر تحصيل كرده و دوباره مانند دهه 1350 و 1360 همه كودكان بر سر يك سفره آموزشي درس بخوانند.