نیره خادمی
حدود 20 سال از زندگياش در آرزوي پرواز گذشته و حالا با سابقه 750 ساعت پرواز، شبها و روزها در كاكپيت هواپيما و در مقابل صفحه كنترل، شاسيها و آن همه سوييچ مينشيند؛ در گستره روشن و تاريك آسمان، بالاي كوهها و چراغهاي كوچك چشمكزن و در ميان ابرهاي سفيد. مريم تجري از سال 82 تاكنون سه بار براي پرواز اقدام كرده و در نهايت با گذراندن دورههاي مرتبط به عنوان كمكخلبان در يك شركت هواپيمايي مشغول به كار شده است. او در گفتوگويي كه با «اعتماد» داشت از مشكلات و سختيهاي حرفه خلباني براي زنان و روند ورود به آن صحبت كرد و اينكه چطور در نهايت توانست به آرزوي خود برسد: «استخدام در اين رشته خيلي سخت است چراكه تعداد هواپيماهاي فعال در ايران خيلي محدود است و وقتي محدود باشد، رقابت زياد و تعداد دانشجوها زياد است و انتخاب بين آنها خيلي سخت ميشود. خانم و آقا خيلي فرق ندارد ولي اگر فرد، خانم باشد اين انتخاب سختتر ميشود.»
پيش از آنكه خلبان شويد، چه نگاهي نسبت به خلبانها و حرفه خلباني داشتيد؟
آشنايي مختصري با اين رشته داشتم. از زمان كودكي نگاهم به آسمان بود، كلاسهاي نجوم رفتم و آن را رصد كردم. فكر ميكردم در درجه اول اين رشته شجاعت زيادي ميخواهد چون بعضي افراد از ارتفاع ميترسند. فكر ميكردم رشته خيلي جالبي باشد و تكراري نباشد، براي همين تصميم گرفتم وارد اين رشته شوم.
تصور بسياري از افراد هميشه اين بوده كه خلباني حرفهاي مردانه است و هنوز هم البته اين تصور وجود دارد و شايد بسياري نميدانند كه يك خانم هم ميتواند خلبان شود. بهطور كلي چرا تصميم گرفتيد وارد حرفهاي شويد كه مردانه به نظر ميرسد؟
انگيزه اصلي من چيزي بود كه از بچگي هم در من وجود داشت؛ اينكه هميشه با خودم ميگفتم زمين برايم كوچك است و زمين را دوست ندارم. لحظهاي كه شما در آسمان به پرواز درميآييد، انگار از هر چيزي كه شما را محدود ميكند جدا ميشويد و اين در واقع انگيره اصلي من بود. شما درست ميفرماييد و در حال حاضر رشته خلباني در كل دنيا رشتهاي مردانه است. براساس آمارها، شايد پنج درصد خلبانهاي كل دنيا خانم باشند بنابراين از هر 20 پرواز احتمالا خلبان يك پرواز خانم است. تعداد كم است و فكر ميكنم علاقه باعث انتخاب اين رشته براي هر كسي باشد.
و چه مراحلي را براي رسيدن به اين رشته طي كرديد؟
در حال حاضر از طريق دانشگاه علمي- كاربردي يا آموزشگاه آزاد ميتوانيد براي تحصيل در اين رشته اقدام كنيد. آموزشگاههايي در سطح تهران، مشهد، اصفهان و شهرهاي بزرگ وجود دارند كه خلباني را آموزش ميدهند. شركت هواپيمايي ما هم مدرسهاي براي آموزش دارد و پس از مراجعه همان ابتدا از شما تستهاي پزشكي گرفته ميشود كه از نظر سلامت حد نصابهاي آنها را داشته باشيد. بعد شروع به تحصيل ميكنيد و سه گواهينامه بينالمللي هم وجود دارد كه بعد از اخذ آن ميتوانيد جذب بازار كار شويد.
شما چطور شروع كرديد؟
سال 82 اولينبار بود كه از طريق دانشگاه علمي-كاربردي امتحان دادم و انتخاب اولم را هم تهران قبول شدم. متاسفانه آن زمان نتوانستم ادامه بدهم؛ تقريبا ۲۰ سال پيش بود. دوباره سال 85 از طريق يكي از شركتهاي هواپيمايي كه براي آموزش خلباني فراخوان داده بودند اقدام كردم و آنهم موفق نبود. سال 96 براي بار سوم احساس كردم ديگر نميتوانم به عنوان يك كارمند به كارم ادامه دهم و واقعا اين آرزو ۲۰ سال با من بود و بعد از ۲۰ سال تقريبا محقق شد. براي بار سوم اقدام كردم و آموزشگاه آزاد رفتم. طول دوره تقريبا يكسال و نيم بيشتر طول كشيد بعد از آن هم وارد بازار كار شدم منتها كرونا پيش آمد و تعدادي از پروازها متوقف شد ولي دوباره بعد از آن شروع كردم.
وقتي وارد مرحله آموزش شديد، نگاه و رفتار اطرافيان، همكلاسيها و استادان به شما به عنوان يك زن چطور بود؟
آن زمان فقط من در كلاس خانم بودم. برخورد آنها خيلي خوب بود، مخصوصا كه يك خانم بودم، كمك ميكردند و هيچ فرقي بين من و آقايان نميگذاشتند. بچههاي كلاس، اساتيد و همه مسوولان؛ واقعا همه در كنار هم بوديم و به هم كمك ميكرديم. مخصوصا اگر يك نفر خانم بود بيشتر.
در پروسه آموزش با چه مشكلاتي روبهرو بوديد؟
آن زمان فرودگاه پيام كه براي آموزش بود و ما در آن پرواز ميكرديم براي هواپيماهاي كوچك- البته نه مسافربري- محدوديت داشت؛ مثلا اگر برف ميآمد يا دماي هوا خيلي زياد بود، نميتوانستيم پرواز انجام بدهيم. محدوديتها به اين صورت بود.
و چطور وارد اين حرفه شديد؟
براي ورود به رشته خلباني، استخدام در اين رشته خيلي سخت است، چراكه تعداد هواپيماهاي فعال در ايران خيلي محدود است و وقتي محدود باشد، رقابت زياد و تعداد دانشجوها زياد است و انتخاب بين آنها خيلي سخت ميشود. خانم و آقا خيلي فرق ندارد ولي اگر فرد، خانم باشد اين انتخاب خيلي سختتر ميشود. زماني كه من براي استخدام خلباني اقدام كردم از حدود 9 سال قبل از آن در يكي از شركتهاي هواپيمايي كار ميكردم. اين باعث شد كه همه مرا بشناسند و پروسه استخدامم خيلي راحتتر باشد تا اينكه بخواهم از بيرون به شركت هواپيمايي مراجعه كنم. معمولا شركتهاي هواپيمايي براي استخدام خلبان فراخوان ميدهند و نحوه استخدام به همين صورت است كه بايد در آزمونهاي كتبي، شفاهي و حتي عملي شركت كنيد كه اگر خوب باشيد، احتمال جذبتان زياد است.
دقيقا در كدام بخش اداري كار ميكرديد؟
به مدت 9 سال ديسپچر يك شركت هواپيمايي بودم.
و ديسپچر هم به نوعي كار راهنمايي خلبان را انجام ميدهد؟
بله. ديسپچر درسهاي خلباني را ميخواند. ديسپچ يك واحد مركزي است كه اطلاعات مورد نياز پرواز را براي خلبان تهيه، بررسي و ارايه ميكند. در حقيقت ديسپچ حلقههاي يك پرواز ايمن را به هم وصل ميكند.
كلا چند ساعت پرواز كردهايد؟
750 ساعت.
و براي اينكه خلبان يك و كاپيتان شويد، بايد چند ساعت پرواز كنيد؟
هر شركتي دستورالعمل مخصوص به خود را دارد ولي در شركت هواپيمايي ما بالاي سه هزار ساعت است.
بيشتر مسيرهاي پروازي شما كجاست؟ خارجي هم داريد؟
هم خارجي و هم داخلي است. داخلي بيشتر مشهد و اصفهان و به صورت فصلي هم كيش، قشم، چابهار، كرمان و شهرهاي مختلف ايران رفتهايم. خارجي هم به نجف، بغداد، مسقط، لاهور و... رفتهايم.
برخورد مسافران در طول پرواز و وقتي ميفهمند خلبان خانم است، چگونه است؟
مردم خيلي دوست دارند. بعد از پرواز وقتي ميخواهند پياده شوند، ميگويند آيا ميتوانيم عكس بگيريم. وقتي ميآيند و از پنجره كاكپيت نگاه ميكنند و ميبينند خوشحال ميشوند ولي بعضي اوقات هم ميترسند. مثلا يادم است در پرواز بوشهر مسافر آقايي داشتيم كه از سمت من در حال سوار شدن به هواپيما بود. يك لحظه نگاه كردم و آن آقا به من اشاره كرد كه شما [خلبان هستيد؟] گفتم، بله و گفت، نو نو. بعد سوار شد.
پس در نهايت هم سوار شد.
بله دوست دارند و از اينكه ميبينند خلبان خانم است، خوشحال ميشوند.
آيا در مسيرهاي هوايي هم مسير سخت و آسان وجود دارد كه مثلا مسيري تله هوايي زياد داشته باشد؟
نه، مسيرهاي هواپيمايي از قبل تعريف شده است؛ مثلا اگر نجف يا مشهد ميرويد، مسير تعريفشدهاي دارد. منتها بسته به شرايط جوي اين مسير ميتواند همراه با توربولانس بسيار زياد باشد يا اينكه نه، مسير آرامي باشد. يعني به اين بستگي دارد كه توده هوا كجاي كشور يا كجاي مسير قرار گرفته است و از اين نظر ميتواند متفاوت باشد.
تا به حال پيش آمده است كه در شرايط جوي سختي هم قرار گرفته باشيد؟
خيلي زياد.
بيشتر توضيح ميدهيد؟
وقتي با توجه به شرايط جوي، توربولانس زياد باشد، تكانهاي خيلي سختي داريم. براي ما كه در كاكپيت هستيم، عادي است ولي براي مسافرها مقداري سخت است، ميترسند يا حتي درخواست ميكنند كسي كنارشان بنشيند يا براي آنها توضيح داده شود. در چنين شرايطي خلبان يك پرواز، حتما براي آنها آنونس ميكند و به آنها اطلاع ميدهد كه به دليل شرايط جوي اين مشكل را داريم و جاي نگراني نيست ولي بعضيها خيلي ميترسند.
خاطرهاي هم در مواجهه با چنين شرايطي داريد؟ چون به هر حال در پروسه جديتري قرار ميگيريد.
زياد پيش آمده است كه حتي مجبور شدهايم مسير پروازيمان را به خاطر توده هوايي كه براي پرواز خطرناك است، تغيير دهيم ولي اينكه بخواهد اتفاق جدي بيفتد خداراشكر نه. حتي آن رعد و برق و هواي باراني هم قشنگيهاي خود را دارد و من با اين مساله مشكلي ندارم.
علاقه داريد كه در آن چالش قرار بگيريد؟
شرايط سخت و اين چالش را دوست دارم.
در چه خانوادهاي به دنيا آمديد و نظر خانواده درباره اينكه وارد حرفهاي سخت شديد چه بود؟
من اصالتا از گرگان هستم و تمام خانواده و اقوام و آشنايان من در گرگان زندگي ميكنند. پدرم شغل آزاد داشت و مادرم مربي بچههاي بهزيستي بود. در واقع پدر و مادرم به عنوان دو فردي كه هميشه تلاش كردند، الگوي من بودند. آنها را ميديدم و برايم الگو بودند. در خانواده ما از همان اول همه انتخابها برعهده خودمان بود؛ اينكه شما هر انتخابي كه دوست داريد انجام دهيد و ما در كنارتان هستيم.
دموكرات بودند.
دقيقا بله همينطور است. وقتي من تصميم گرفتم خلبان شوم، پدر، مادر، خواهران و برادرانم همه استقبال كردند و در تمام اين سالها و تمام سختيها كنارم بودند و خيلي هم از اين بابت خوشحالم كه هيچوقت تنها نبودم. همه تشويقم كردند، پدرم هميشه به من ميگويد تو باعث افتخار من هستي و هيچ آرزويي جز اينكه تو خلبان شوي نداشتم.
در كودكي و نوجواني خاطره يا نشانهاي از علاقه به پرواز در شما وجود داشت؟ البته ابتدا توضيح مختصري داديد اما لطفا كمي بيشتر درباره بازي و سرگرميهايتان بگوييد.
همانطور كه گفتم، از بچگي نگاه من به آسمان بود و احساس ميكردم زمين برايم خيلي كوچك و محدود است. شروع آن با كلاسهاي نجوم در دوره راهنمايي و دبيرستان بود. من هم مانند خيليهاي ديگر كه الان نميدانند خانمها هم ميتوانند به عنوان خلبان پرواز كنند، اين موضوع را نميدانستم. در سال 82 خيلي به صورت اتفاقي متوجه شدم اين رشته براي خانمها هم هست. شايد اطلاعات و آگاهي در اين زمينه خيلي كم است و شايد بايد به همه گفته شود و واقعيت اين است كه بسياري مواقع نميتوانم بگويم و نميگويم خلبان هستم چون احساس ميكنم شايد آن طرف نتواند اين مساله را بپذيرد. خيلي مواقع سوال ميكنند كه مگر ميشود؟ و برخي ميگويند شما مهماندار هستيد، خلبان نيستيد و باور نميكنند. به همين دليل معمولا نميگويم خلبان هستم چون درباره اين رشته به قدري آگاهي كم است كه ترجيح ميدهم چيزي راجع به خودم نگويم.
قبل از ورود به كلاسهاي نجوم، سرگرميها و بازيهاي شما چه بوده است؟ احتمالا خلبانبازي ميكرديد؟
قبل از كلاسهاي نجوم، خيلي بازي ميكردم و خيلي هم بازيگوش بودم. سرگرميهاي ما بيشتر درست كردن كاردستي، موشك يا به پرواز درآوردن آن بود كه ببينيم موشك كدام يك از ما، مسافت و ارتفاع بيشتري را طي ميكند. از اين بازيها زياد انجام ميداديم ولي آن زمان هم نميدانستم كه خانمها ميتوانند به عنوان خلبان كار كنند.
قبل از اينكه پرواز مستقل داشته باشيد، چه حسي داشتيد و بعد در اولين پرواز مستقل چه اتفاقي افتاد؟
قبل از ورود به پروازهاي آموزشي، سوار هواپيما كه شده بودم، زمان قرار گرفتن هواپيما در حالت ترن و گردش به سمت راست يا چپ، خيلي ميترسيدم و برايم سخت بود. وقتي اولين پروازم را شروع كردم با استاد خلبانم مسير مستقيم ميرفتيم و به او هم نگفتم كه از گردش ميترسم. داشتيم مستقيم ميرفتيم كه شروع به گردش كرد تا برگردد كه من گفتم: «ميشه همهش مستقيم بريم و گردش نكنيم؟» او هم فهميد كه من ميترسم و شروع به گردش كرد. به قدري اين كار براي ما تكرار شد كه در دوره آموزشي مانوري داريم كه طي آن هواپيما را در حالتهاي بنگها، ترنها و گردشهاي زياد قرار ميدهيم و بايد آن را ريكاوري كنيم؛ من هميشه از استادم ميخواستم كه اين تمرين را انجام دهيم. در حالتهاي آنيوژوآل قرار گرفتن براي من خيلي لذتبخش بود تا بخواهيم ريكاوري را انجام دهيم. اين كار جزو تمرينهايي بود كه من خيلي دوست داشتم.
آن زمان چه فكري درباره آينده كاري خود ميكرديد؟
خلباني واقعا عشق است و من اين را به همه كساني كه دوست دارند خلبان شوند ميگويم و فقط صرف دوست داشتن نميتوانيد خلبان شويد. من سه بار اقدام كردم و ۲۰ سال طول كشيد. ۲۰ سال زمان كمي نيست، اگر درختي را بكاريد بعد از ۲۰ سال ميتوانيد ببينيد كه چقدر بزرگ شده است. من تمام ۲۰ سال به اين آرزو فكر كردم كه چطور ميتوانم به سمت آن بروم. هيچوقت آن را فراموش نكردم و زمانهايي كه در آسمان هواپيما ميديدم، بغض ميكردم. خلباني عشق است ولي متاسفانه به دليل اينكه ناوگان هواپيمايي ايران محدود است رقابت زياد است و اگر خانم باشيد بدتر. اگر پشتوانهاي نداشته باشيد، ممكن است سالهاي سال بيكار بمانيد. بوده و كساني بودهاند كه سالهاي سال بيكار بودهاند و به دنبال مشاغل ديگري رفتهاند و نتوانستهاند موفق شوند. من با دانستن تمام اين مطالب سمت آن رفتم و وقتي براي سومين بار شروع به درس خواندن كردم، ميدانستم كه شايد چنين اتفاقي براي من هم بيفتد و ممكن است هيچوقت در اين رشته پرواز نكنم. كمااينكه ويروسي به نام كرونا داشتيم كه بعد از اين همه سال در اين قرن ما را زمينگير كرد و يكي از صنايعي كه خيلي صدمه ديد، گردشگري، هواپيمايي و هوانوردي بود كه واقعا صدمه ديد و ما هم صدمه ديديم و زمينگير شديم. ميدانستم ممكن است يك روز اين اتفاق بيفتد و من هيچجا استخدام نشوم ولي چون خيلي دوست داشتم و عاشق آن بودم فقط برايم كافي بود كه آن را به نتيجه برسانم و خوشبختانه اين اتفاق افتاد.
درباره خاطرات بامزهاي كه در پروازتان داشتيد كمي براي ما توضيح دهيد.
در پرواز مسافران مختلفي داريم و من خيلي مسافرانمان را دوست دارم و خوشحالم وقتي ميبينم با خوشحالي پياده و سوار ميشوند و اين براي من خيلي لذتبخش است. مخصوصا وقتي ميفهمند كمكخلبانشان خانم است داخل كاكپيت ميآيند و عكس ميگيرند. اخيرا هم آقاي رييسجمهور، آقاي رييسي، در پرواز ما مهمان بود. وقتي آنونس كردم و متوجه شد كه كمكخلبان خانم است بعد از پرواز و زماني كه پرواز لندينگ كرد داخل كاكپيت آمد و احوالپرسي كرد و به ايشان هم خوشامد گفتيم.
از پروسه 20 ساله گفتيد. در آن پروسه زماني چه ميكرديد؟
دانشگاه رفتم و رشته رياضي محض خواندم. بعد شروع به گذراندن دوره ديسپچري كردم و پروسه استخدامم تقريبا دو سال طول كشيد. بعد از آن به عنوان ديسپچر، جذب يك شركت هواپيمايي شدم، كار كردم و گفتم درست است كه نميتوانم به عنوان خلبان كار كنم اما حداقل جايي باشم كه بتوانم هواپيما را ببينم. اين آرزو هميشه با من بود ولي گاهي يكسري چيزها زمان خاص خود را دارد و بايد وقت آن برسد. وقتي كه موقع آن شد در فرصت خيلي كوتاهي حدود يكسال و نيم دوره آموزشيام تمام شد و استخدام هم آنقدر طول نكشيد چون در شركتي كه كار ميكنم، شناختهشده بودم.
خارج از ايران هم دورهاي را گذراندهايد؟
براي دورههاي تايپ (تايپ من امدي است) چون در ايران نيست اوايل به صوفيه و بلغارستان ميرفتيم و الان به فرانسه ميرويم.
ديدگاه شركتهاي هواپيمايي درباره بهكارگيري زنان در اين شغل نسبت به گذشته چقدر تغيير كرده است؟
خيلي بهتر شده است. من سال 82 كه در امتحان شركت كردم، خيلي محدود بود و فكر ميكنم در آن زمان فقط خانمها دهبزرگي و شمس فعال بودند ولي الان تقريبا در هر شركت هواپيمايي، خانمهاي خلبان هم در حال فعاليت هستند. در شركت هواپيمايي ما سه نفر از خلبانها خانم هستند و در شركتهاي ديگر هم زنان ديگري حضور دارند.
نوع نگاه به خلباني زنان در دنيا از نظر زنانِ خلبانِ غيرايراني چگونه است؟
آنها نسبت به ما، راحتتر هستند، چون از زمانهاي قديمتري شروع كردهاند و وارد اوييشن شدهاند، پذيرش آنها راحتتر بوده است. البته در ايران هم فكر ميكنم قبل از انقلاب يكي، دو نفر بودهاند ولي بهطور كلي و شايد بعد از انقلاب، در ايران تازه و جديد است و تا براي مردم جا بيفتد و عادي شود زمان ميبرد ولي مسلما اين مساله براي آنها تازگي ندارد. مثلا هواپيمايي هند بيشترين تعداد خلبانهاي زن را در دنيا دارد و 13درصد خلبانهايشان خانم هستند و اين رقم در حال افزايش است.
توصيهتان به جوانترهايي كه قصد ورود به اين حرفه را دارند، چيست؟ مثلا آن چيزي كه هميشه دوست داشتيد كسي قبل از ورود به اين حرفه به شما ميگفت.
قبلا هم خدمت شما عرض كردم كه خلباني عشق است؛ با دانستن اين مطلب خيلي بايد تلاش كنيد و چون ما خانم هستيم بيشتر از آقايان بايد تلاش كنيم. من در همه قسمتهاي آموزش هم ديدهام كه براي ديده و شناخته شدن بايد بيشتر از يك آقا تلاش كنيد. اين را هم بدانيد كه به علت محدود بودن ناوگان هواپيمايي ايران شايد شما هم خيلي دير كار پيدا كنيد. متاسفانه بودهاند افرادي مانند دوستان خودم كه هنوز نتوانستهاند كار پيدا كنند. اگر واقعا علاقه داريد و اين سختيها را ميتوانيد بپذيريد، بسمالله وگرنه واقعا برايتان سخت ميشود.
جنسيت چه سختيهايي به شغل خلباني تحميل ميكند؟ اساسا آيا اصلا جنسيت، سختياي به اين شغل تحميل ميكند؟
چيزي كه من خيلي شنيدهام، آقايان به دليل فيزيكي كه دارند در حالتهاي اِمِرجنسي خيلي سريعتر از خانمها واكنش نشان ميدهند. شايد خانمها در آن موقعيت بترسند يا اينكه دير واكنش نشان دهند. اين ميتواند تفاوت بين خانم و آقا باشد و شركتهاي هواپيمايي هم ترجيح ميدهند با آقايان كار كنند تا با خانمها.
البته فكر ميكنم اين ترس به دليل اين است كه زنها در مواجهه با اين موقعيت قرار نگرفتهاند. قطعا شما كه در مواجهه با موارد اينچنيني قرار گرفتهايد در آينده ترسهايتان كمتر خواهد شد. به هر حال زنها كمتر در مواجهه قرار ميگيرند.
بله دقيقا همينطور است.
بهطور كلي يك خلبان بايد چه ويژگيهايي داشته باشد كه او را از بقيه افراد متمايز كند؟
در درجه اول بايد شجاعت داشته باشد. ما افرادي داريم كه از ارتفاع ميترسند، چون هواپيما چه از نظر آبوهوايي و چه از نظر سيستمهاي هواپيمايي- كه ممكن است نقص پيدا كند- در موقعيتهاي مختلفي قرار ميگيرد. در درجه اول شجاعت است و در درجه دوم دقت خيلي مهم است. خلباني جزو رشتههايي است كه دقت و تمركز خيلي بالايي ميخواهد و خيلي حساس است.
در دنيا چند خلبان زن جنگنده داريم كه اتفاقا دو تن از آنها از خاورميانه هستند، آيا شما دوست نداشتيد خلبان جنگنده شويد؟
هميشه دوست داشتم پرواز كنم و براي اين پرواز هم نياز به دو بال دارم؛ فرقي هم نميكند كه هواپيما مسافربري، جنگنده يا حتي كوچك باشد. من فقط ميخواهم از زمين جدا شوم و آن هم ميتواند تجربه جالبي باشد ولي در ايران اين رشته فقط براي خانمهاست، نه ببخشيد! براي آقايان است و براي خانمها نيست.
درباره مشكلات و سختيها صحبت كرديد ولي آيا توضيح بيشتري درباره مشكلاتي كه در پروسه آموزش و خلباني برايتان پيش ميآيد، داريد؟
درسهاي خلباني سخت است و در آن محاسبات زياد دارد. يعني بايد براي اين درسها اكتيو باشيد. براي پرواز هم همينطور است؛ پروازهاي آموزشي سختيها و پروسههايي دارند. بعد هم كه وارد لاين ميشويد، هر قدر جلوتر ميرويد سختتر ميشود و در لاين، هر هواپيما و تايپي كه شما به عنوان پرواز انتخاب ميكنيد، بايد با تمام سيستمهاي آن آشنايي داشته باشيد و بتوانيد آن را به پرواز دربياوريد و كلا رشته سختي است.
بدترين اتفاقي كه در اين چند سال در حوزه خلباني براي شما افتاد، چه بود؟
اتفاقات بد خيلي زياد بود. آنقدر زياد كه دوست ندارم حتي خيلي كم هم درباره آن صحبت كنم.
و بدترين اتفاقي كه ميتواند براي خلبان بيفتد؟
فكر ميكنم از نظر مديكال باشد كه اتفاقي براي او بيفتد و نتواند پرواز كند. كساني كه معمولا پرواز ميكنند آن را خيلي دوست دارند و به نوعي معتاد به پرواز ميشوند و اگر از نظر مديكال مثل سكته قلبي يا ...، مشكلي پيدا شود و نتوانند پرواز كنند، خيلي براي آنها بد است.
در صنعت سينما فيلمهاي زيادي در زمينه پرواز و سقوط و مشكلات پرواز و خلبانها ساخته شده است، آيا فيلمي در اين زمينه وجود دارد كه آن را دوست داشته باشيد؟
فيلم سالي را كه فكر ميكنم خيليها آن را دوست داشته باشند. در اين فيلم روي رودخانه هادسون لندينگ ميكنند. اين فيلم را چند بار ديدهام.
چه چيزي از اين فيلم براي شما جالب بود؟
اينكه كاپيتان سالي در آخرين لحظه پرواز تصميمي ميگيرد و بعد چون سلامت مسافران به خطر ميافتد، دادگاهي تشكيل ميدهند و دو نفر از خلبانها را به سيميليتور ميبرند و آن صحنه را شبيهسازي ميكنند و ميگويند اگر اين كار را ميكرديد، شايد بهتر بود و سلامت مسافران بيشتر تضمين ميشد اما كاپيتان سالي حرف قشنگي ميزند و ميگويد، شما رفتيد داخل سيميليتوري كه ميدانستيد چه اتفاقي قرار است بيفتد و با آمادگي ذهني به آنجا رفتيد اما جاي من در پرواز نبوديد. من در آن لحظه با آن شرايط و استرسي كه داشتم و با آن همه مسافر، آن تصميم را گرفتم اما شما رفتيد در سيميليتوري كه ميدانستيد قرار است چه اتفاقي بيفتد و آن تصميم را گرفتيد. خلبان در چنين مواردي كه كرش يا امرجنسي لندينگ وجود دارد طبق قوانين، هميشه آخرين نفر پياده ميشود و سالي هم دقيقا تا آخرين صندلي چك كرد كه همه مسافرانش پياده شده باشند.
فكر ميكنم جز گزينه شجاعت، خلبان بايد گذشت بيش از اندازهاي هم داشته باشد.
بله دقيقا مسووليت بزرگي دارد، مخصوصا خلبان يكم پرواز.
در اين مسير چه كساني شما را پشتيباني كردند؟
با وجود سختيهاي مسير خوشبختانه كساني هم بودند كه صادقانه به من كمك كردند. اولين نفر استاد من كاپيتان جلالي كه پرواز را از او ياد گرفتم و خيلي به من كمك كرد اما كسي كه خيلي صادقانه مثل يك انسان و پدر به من كمك كرد و باعث شد بعد از ۲۰ سال به آرزويم برسم جناب سرهنگ عبداللهپور، مديرعامل محترم شركت هواپيمايي ما بود كه نه تنها براي من كه براي همه كارمندهاي اين شركت مثل يك پدر زحمت كشيد. به خانمها بها ميدهند و ما اولين ريلزمن خانم را در ميان شركتهاي هواپيمايي داشتيم و هيچ تفاوتي بين خانم و آقا در شركتشان قائل نميشوند و چه بسا خانمها را خيلي حمايت ميكنند. در پروسه آموزش هميشه ميرفتم خدمت ايشان و ميگفتم خيلي دوست دارم به عنوان خلبان استخدام شوم. او هم مردانگي كرد... به عنوان يك خانم زماني كه خيلي تابو بود كه شما هواپيماي شركت را براي پرواز به خانم بدهيد، هميشه با لبخند پذيراي ما بود و به من خيلي كمك كرد و اميدارم بتوانم زحمتهاي او را جبران كنم. نميدانم آن روز ميرسد يا نه ولي ميخواهم از او قلبا تشكر كنم و براي او و خانوادهاش آرزوي سلامت دارم. اگر نبود شايد نميتوانستم پرواز كنم و از زمين جدا شوم و او اين دو بال را به من داد. نميتوانيد تصور كنيد كه در پرواز چقدر خوشحال هستم و چقدر لذت ميبرم. هميشه كه آن بالا هستم با خود ميگويم من كه به آرزويم رسيدم؛ آنهايي هم كه آرزو دارند بتوانند بيايند و ببينند. اميدوارم صنعت هواپيمايي ايران آنقدر پيشرفت كند كه ما با كمبود خلبان مواجه شويم و مجبور شويم آگهي بزنيم و از كشورهاي همسايه درخواست نيرو كنيم.
از داشتن پشتوانه صحبت كرديد. فكر ميكنم در صنعت هواپيمايي هم به نوعي خلباني از پدر به پسر منتقل ميشود، اينطور نيست؟
بله متاسفانه معرف يا پارتي نقش خيلي مهمي ايفا ميكند اما اميدوارم اين صنعت به قدري رشد كند كه نيازي به اين مسائل نباشد.
درباره همكاران مرد هم توضيح دهيد؛ اينكه چقدر كمككننده و همراه هستند؟
فكر ميكنم نزديك به هفت سال است شركت ما شروع به استخدام خانم كرده؛ تا قبل از آن خيلي راحت بودند و كاكپيت آنها مردانه بود كه ما اضافه شديم. حس ميكنم شايد براي آنها سخت بوده باشد اما خوشبختانه همكاران در شركت هواپيمايي ما خيلي دوستانه برخورد ميكنند و هواي ما را دارند.
اصلا سنگاندازي نميكنند؟
اصلا، فكر ميكنم ميدانند ما با سختي آمدهايم و بيشتر از آقايان بايد تلاش كنيم و چون اين موضوع را ميدانند هميشه كنار ما بودهاند و كمك كردهاند.
پرواز با اين ناوگان فرسوده هواپيمايي، ريسك بالايي دارد. چطور با اين موضوع كنار ميآييد؟
من با اين موضوع موافق نيستم. خانواده خودم كه ميخواهند سفر كنند ترجيح ميدهند با ايرلاينهاي خارجي پرواز كنند ولي من ميگويم هيچ تفاوتي بين ايرلاينهاي ايراني و خارجي وجود ندارد و اتفاقا ناوگان هوايي ايران به خاطر فرسوده بودن كاپيتانهاي بسيار خوبي دارد. در طول سال از هواپيماهايي (در جهان) ميشنويم كه سقوط ميكنند با وجود اينكه سن كاري آنها زياد نيست و شايد چهار يا پنج سال داشته باشند ولي ما با هواپيماهايي كه سن بعضي از آنها بالاي 30 سال است پرواز ميكنيم. از نظر من هيچ فرقي ندارد ضمن اينكه اغلب سوانح هوايي به خاطر خطاي انساني بوده است و خوشبختانه ما در ايران خلبانهاي خوب زيادي داريم.
وقتي با توجه به شرايط جوي، توربولانس زياد باشد، تكانهاي خيلي سختي داريم. براي ما كه در كاكپيت هستيم، عادي است ولي براي مسافرها مقداري سخت است، ميترسند يا حتي درخواست ميكنند كسي كنارشان بنشيند يا براي آنها توضيح داده شود. در چنين شرايطي خلبان يك پرواز، حتما براي آنها آنونس ميكند و به آنها اطلاع ميدهد كه به دليل شرايط جوي اين مشكل را داريم و جاي نگراني نيست ولي بعضيها خيلي ميترسند.
بسياري مواقع نميتوانم بگويم و نميگويم خلبان هستم چون احساس ميكنم شايد آن طرف نتواند اين مساله را بپذيرد. خيلي مواقع سوال ميكنند كه مگر ميشود؟ و برخي ميگويند شما مهماندار هستيد، خلبان نيستيد و باور نميكنند. به همين دليل معمولا نميگويم خلبان هستم چون درباره اين رشته به قدري آگاهي كم است كه ترجيح ميدهم چيزي راجع به خودم نگويم.