دلنوشته عفت مرعشي براي آيتالله:
به تماشاي تو آشوب قيامت برخاست
گروه سياسي| مرگ ناگهاني آيتالله هاشمي بيشك يكي از شوكآورترين مرگهايي بود كه تاريخ جمهوري اسلامي و جامعه ايران در سي و چند سال گذشته به خود ديده است اما فارغ از بحثها و تحليلهاي سياسي يك نفر در اين ميان است كه براي اين اتفاق نه تحليل سياسي را پيش رو ميگذارد و نه تاثيرات نبودن آيتالله را در قالب جريانهاي سياسي ميبيند بلكه در زندگي شخصي و خصوصي خود اين نبودن را تفسير ميكند. زني كه 58 سال همراه و همدم آيتالله بوده است و در تمام اين سالهاي پر فراز و نشيب زندگي او حضور داشته است. آيتالله هاشمي جزو معدود مسوولان رده بالاي جمهوري اسلامي بود كه جامعه ايران از همان ابتدا در مورد خانواده و زندگي خصوصي او ميدانستند. براي همه روشن بود كه چند فرزند دارد و نامشان چيست و مهمتر از همه هويت همسرش براي كسي پوشيده نبود. اين موضوع اما بيش از هر چيز به شخصيت خود عفت مرعشي نيز باز ميگردد، او زني با شخصيتي مستقل از همسرش بود و اينگونه نبود در سايه آيتالله تعريف شود. اينكه ميگويند پشت سر هر مرد موفقي يك زن موفق حضور دارد بيشك در مورد آيتالله و همسرش عينيت پيدا ميكند. نگاهي به كتاب خاطرات آيتالله به خوبي اين مساله را براي همگان هويدا خواهد ساخت و هيچ كس مانند خود هاشمي بر اين مساله واقف نبوده است، وقتي در خاطراتش از نقش همسرش در ناكام ماندن ترورش سخن ميگويد. همسر آيتالله بيش از نيم قرن همراه و همدوش او بوده است. اگرچه سياسيون معمولا تلاش ميكنند عشق در زندگي خصوصي خود را پنهان كنند اما برخي زمانها فرا ميرسد كه ديگر عنان از كف خارج ميشود.
مانند روز دفن آيتالله كه سيد حسن در صفحه اينستاگرام خود از زمزمههاي عفت مرعشي براي همسرش نوشته بود و اينكه او در گوشهاي زمزمه ميكرده: بيمعرفت مگر قرار نبود مرا تنها نگذاري! اكنون چند روز است كه صبحها براي همسر آيتالله جور ديگري آغاز ميشود، يار هميشگي كنارش نيست و هنوز اين نبودن براي او عادي نشده، وقتي ديروز در نخستين صبحگاهي كه آيتالله به خاك رفته است همسرش روي ميز صبحانه به عادت هميشه براي او بشقاب ميگذارد. به گزارش سايت قلم همسر آيتالله هاشمي در دلنوشتهاي كوتاه نوشت: به عادت هر روز صبح بشقابي برايش روي ميز صبحانه گذاشتم. نگاهش كردم. آشيخ اكبر آقا چهرهاش امروز از هميشه نورانيتر بود. ناگهان اين بيت شعر را بياختيار زمزمه كردم:
مست بگذشتي و از خلوتيان ملكوت / به تماشاي تو آشوب قيامت برخاست / آسوده بخواب مرد بزرگوار...