كردها و امريكا
محمدعلي دستمالي
تحولات سياسي تركيه، عراق و سوريه در چند ماه اخير، به سود جنبشها و احزاب كرد اين سه كشور پيش نرفته و موانع جديدي بر سر راه سران كرد به وجود آمده و آنان با چالشهاي مهمي روبرو شدهاند. در بررسي اجمالي چرايي توقف رشد و نفوذ كردها در معادلات منطقه، ميتوان به دلايل فراواني اشاره كرد كه اساسا برخي از آنها تاريخي و فرهنگي هستند. جغرافياي مناطق كردنشين و قرار گرفتن آنان در خاك دو كشور قدرتمند به نام ايران و تركيه و دو كشور داراي دولت بيمار به نام عراق و سوريه، شرايطي را رقم ميزند كه بسياري از ابعاد و جوانب آن، قابل پيشبيني نيست. از اين گذشته حملات داعش، نهتنها كردها بلكه جهان را شوكه كرد و شايد بيش از همه به نيروهاي مدافع كرد سوري و پيشمرگ اقليم كردستان عراق ضربه زد. همچنين بايد پذيرفت؛ جريانات كردي، هنوز هم در چارچوب و ساختار رسمي تعريف نشدهاند و ساختار نيمهرسمي اقليم كردستان عراق نيز با مشكلات فراواني روبهرو شده و در نتيجه هر توافقي كه بين چهار كشور ايران، سوريه، عراق و تركيه از يك سو و قدرتهاي فرامنطقهاي از ديگر سو به وجود بيايد، شكل توافق به گونهاي نخواهد بود كه منافع و حيات سياسي و اقتصادي جريانات كردي، تامين يا حتي تضمين شود. كردها براي امتيازگيري، كارتهاي حياتي در دست ندارند و لذا از امكان چانهزني يا روشهاي مرسوم دولتها براي اعمال فشار و رسيدن به توافق، برخوردار نيستند. شايد در اين ميان، در بازتعريف نقش كردها در خاورميانه، اقدامات امريكا اهميت خاصي داشته باشد. اگر چه بسياري از كشورهاي اروپايي هم در حوزههاي گفتماني، رسانهاي و سياسي مرتبط با حقوق اقوام، در پشتيباني از كردها موثر بودهاند اما اين امريكاست كه در دهه پاياني سده بيستم در اعلام منطقه پرواز ممنوع بر فراز بخشي از عراق و در ساليان آغازي سده بيست و يكم در رويداد درهمكوبيدن حكومت بعث صدام و تاسيس عراق جديد، موجب آن شد كه جايگاه كردها، اهميت خاصي پيدا كند. جايگاهي كه به جرات ميتوان گفت تحولات مرتبط با كردهاي سوريه و تركيه را هم بايد ذيل آن تعريف كرد. قدرت گرفتن كردها در عراق، عملا كردهاي تركيه و سوريه را نيز به تداوم سرمايهگذاري بر سازماندهي حزبي، سياسي و چريكي ترغيب و تشويق كرد و بروز بحران سوريه نيز نشان داد كه امريكا با توجه به آنكه در تجربه عراق، اندوختهها و دستاوردهاي خوبي در بهكارگيري نيروي كردها داشته، ميخواهد در پرونده سوريه نيز از آنان بهره بگيرد. امريكاي دوران اوباما، با آنكه ميدانست جريان كردي شمال سوريه، به نوعي با بشار اسد توافق نانوشته دارد و علاوه بر آن، وابسته به پ. ك. ك بوده و دير يا زود با آنكارا زاويه پيدا ميكند، باز هم به آنان بال و پر داد تا در برچيدن داعش و ديگر گروههاي تكفيري تروريستي تهديدگر و همچنين در تاسيس سوريه نوين، از اين كارت استفاده كند. اما سوال اينجاست: چرا در مدت اخير امريكا در كركوك و عفرين، از آنان حمايت نكرد؟ در پاسخ بايد گفت: حمايت امريكا از كردها و هموارسازي راه مطرح شدن آنان در منطقه، شرط و شروط خاصي دارد و اين حمايت، بدون قيد و مرز نيست. سيماي برت مك گورك، نماينده اوباما و ترامپ در ائتلاف ضدداعش را پس از ديدار با مسعود بارزاني به خاطر بياوريم. او دو روز پيش از برگزاري رفراندوم استقلال اقليم كردستان به ديدار بارزاني رفت و از او خواست تا منصرف شده و برگزاري رفراندوم را به تاريخي ديگر موكول كند. اما در كمال ناباوري، با جواب سربالاي بارزاني روبهرو شد. زماني كه مك گورك پس از آن ديدار در يك كنفرانس مطبوعاتي در برابر دوربين رسانهها قرار گرفت، چهرهاش هنوز هم سرخ و برافروخته بود و نشان ميداد كه انتظار چنين برخوردي نداشته و پافشاري بارزاني با سياستها و سناريوهاي واشنگتن منطبق نبوده است. جناب مك گورك چند بار هم به كوباني و ديگر مناطق كردنشين تحت نفوذ حزب اتحاد دموكراتيك كردهاي سوريه (PYD) رفت و با فرماندهان تحت امر پ. ك. ك عكس گرفت و حتي از آنان مدال دريافت كرد و مجموع اين اقدامات، دادِ اردوغان را درآورد. اما حالا كه اردوغان به جان مدافعين كرد عفرين افتاده و به قول خودش تاكنون بيش از يك هزار نفر را كشته، امريكا براي كردها كار خاصي انجام نميدهد اما كمي آن سوتر از عفرين و در مناطق كردنشين كوباني و جزيره (به مركزيت عامودا و قاميشلو) به حمايت تسليحاتي از نيروهاي كرد ادامه ميدهد! البته كردها در عفرين با روسها در حال همكاري و هماهنگي بودند و امريكا دوست دارد كردها به اين جمعبندي برسند كه دوستي با روسيه، عاقبت خوبي ندارد! در همين حال، امريكا حاضر نيست اقدامات يك نيروي همپيمان قدرتمند عضو ناتو به نام تركيه را به خاطر كردها، زير سوال ببرد. در پايان بايد اين موضوع مهم را نيز لحاظ كرد كه شرايط سياسي و امنيتي، خيلي وقتها به گونهاي تغيير ميكند كه ديوار بياعتمادي بين كردها و قدرتهاي منطقهاي بلند و بلندتر ميشود و آنان در شرايطي قرار ميگيرند كه غير از همكاري با امريكا، گزينه ديگري نداشته باشند. ولو اگر امريكا در بزنگاههاي تاريخي آنان را در نيمه راه تنها بگذارد. بنابراين، خطاست اگر كردها تصور كنند كه امريكا خواستهها و مطالبات قومي و سياسي يك گروه همپيمان را بر سناريوهاي خود و كشورهاي متفق خود، ترجيح دهد. شايد تصميم دورانديشانه آن باشد كه كردها به شكل استراتژيك و با معيار رفاقت سنتي شرقي به امريكا اميدوار نباشند و خود نيز در مسير همكاري، چنان پيش نروند كه امكان تغيير سناريو را از دست دهند.