اندر حسرت فهم درست
محسن آزموده
اگر خاطرتان باشد، چند هفته پيش به تفاوت ميان شناخت (يا معرفت در معناي تخصصي فلسفي) و حكمت اشاره شد. اولي به معناي دانايي و دومي به معناي كاربرد اين شناخت است.
حالا ميخواهيم به تمايز مهمي ديگر، اينبار ميان شناخت و فهم اشاره كنيم. يكي از پژوهشگران فلسفه قوه فهم را توانايي رسوخ و نفوذ انسان از سطح به عمق تعريف كرده است. بيشتر آنها كه در كار آموزش و پرورش هستند، لابد با اين موضوع مواجه شدهاند كه گاهي هنگام ياد دادن يك موضوع مثل يك معادله رياضي، بعضي دانشآموزان مساله را «نميفهمند.» يعني بسيار اتفاق ميافتد كه يك دانشآموز حتي صورت ظاهري معادله و راهحل آن را حفظ و از بر ميكند، اما در فهم آن دچار اشكال ميشود. يك راه براي پي بردن به اينكه اين دانشآموز مسالهاي را نفهميده، اين است كه از او بخواهيم آن را براي ما توضيح دهد يا مثالي براي آن ارايه كند. راه ديگر تغيير دادن شكل ظاهري مساله است. در اين موارد مشاهده ميكنيم، كسي كه مساله را نفهميده، انگار با امر كاملا جديد و بيسابقهاي مواجه شده و به اصطلاح مثل خر در گل ميماند.
متاسفانه نظام آموزشي ما مبتني بر آموزش ظاهر مطالب و حفظ كردن آنهاست و كمتر به فهم مطلب ميپردازد. اين را از شيوه برگزاري بيشتر امتحانها و در راس آنها كنكور ميتوان دريافت. روش برگزاري اين امتحانات بهگونهاي است كه كساني كه تنها مطالبي را از بر كرده باشند، موفقتر هستند. حال آنكه بدون فهم مطلب و راه بردن از سطح به ژرفا كسي نميتواند مدعي شود كه موضوعي را به خوبي فراگرفته است. بيخود نبود كه مولانا جلالالدين در مثنوي شكايت ميكرد كه «مردم اندر حسرت فهم درست!»