مروري بر هنر و روزگار فرهاد مهراد
در آستانه زادروزش
غمگين بود و خسته تنهاي تنها
سيمين سليماني
فرهاد مهراد، نامي است كه به ياد آوردنش، ترانههاي ماندگاري را از ذهن عبور ميدهد. خوانندهاي كه مسائل اجتماعي و سياسي در تاروپود ترانههايش جريان داشت. هنرمندي دغدغهمند و مطالعهگر كه سوادش در هنرش تاثير شگرفي داشت. معترضي ايدهآلگرا كه براي ارايه هنر و باورهايش از آنچه در نظر داشت، كوتاه نميآمد و براي اين كوتاه نيامدن، تاوان هم ميداد. خيلي وقتها هنرمندان براي ارايه هنرشان حاضر هستند هر چيزي را مستمسك كنند و اين تمسك، ممكن است براي خيليها تا جايي پيش رود كه از اصل آثارشان هم بگذرند تا مجوزي براي ارايه داشته باشند. فرهاد اما از اين قاعده مستثني بود .
براي فرهاد ارايه هنر برابر بود با اصل اثر، اثري كه از بطن احساسي زاييده ميشود و نه كمتر... اگر بنا بود اين اثر در چارچوبي قرار گيرد، ترجيح فرهاد بر منتشر نكردنش بود نه انتشار عقيم اثرش. اين همه از آن جهت گفتني بود كه فرهاد تمام اينها را زيسته بود نه اينكه تنها حرفش را زده باشد. همان راه زياد حرف تا عمل كه بسياري ميگويند و عمل نميكنند. در اينجا مصداقي براي اين ادعا در زندگي هنري فرهاد وجود دارد كه دوستدارانش بر آن واقفند، اما تكرارش خالي از لطف نيست.
سوداي حفاظت از خويشتنِ خويش
سالها بعد از انقلاب، فرهاد براي صدور مجوز آلبوم «خواب در بيداري» درخواست داد؛ اما انتشار آن هر بار بنا به دلايلي ميسر نشد. جالب اينجاست كه آخرين اشكالي كه انتشار اين آلبوم را به تعويق انداخت و مانع گرفتن مجوزش شد، تصوير روي جلد اثر بود. عكسي كه گوياي درونش بود و فريادهاي فروخورده او. آنطور كه گفته ميشود، مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تصوير خواننده را تلخ و غمگين ديدند و به همين سبب مناسب انتشار ندانستند.
همانطور كه گفته شد، فرهاد به ميل و خواست كسي اثرش را تغيير نميداد و به همين دليل در پاسخ به مديران، تصوير غمگينتري به همراه يك نامه خطاب به سلمانيان، معاون وقت وزير نوشت كه در آن آمده بود: «در مورد عكس كه مورد قبول واقع نشده، عكس ديگري همراه اين نامه هست كه به گمان مخلص، از تصوير قبلي تلختر است، اما عليايحال اميدوارم رد نشود. نكتهاي را لازم ميدانم به عرض برسانم و آن روح و هويت نوع موسيقي و به خصوص صداي بنده است كه كاملا نماينده خلقيات و روحيه صاحب صداست و البته بد يا خوب هيچگونه شباهتي با ديگران ندارد و به ناچار اگر به فرض محال تصوير خوش و خرمي هم مخلص در اختيار داشت، نماينده واقعي بيست و هشت و نه سال جنس كار من نبود و اگر قبول كنيم كه سكه بياعتبار زندگي دو روي تلخ و شيرين دارد (چه بخواهيم و چه نخواهيم) و هر كدام داراي مظاهر بيشمار، اين بنده هم يكي از مصاديق بارز روي تلخ سكه...» اگر چه پس از اين نامه، آلبوم «خواب در بيداري» مجوز انتشار دريافت كرد ولي اين نامه و اين پافشاري بر مواضع و نحوه ارايه اثر براي هنرمندي كه زندگياش موسيقي بود، ستودني است از آن جهت كه او بر «اصلِ خويشتنِ خويش بودن» تاكيد داشت چه در هنرش و چه در ارايه آن از اين اصل در هيچ شرايطي حاضر نشد كوتاه بيايد.
هنرمندي به معناي واقعي باسواد
نحوه دكلماسيون فرهاد منحصر به خودش بود و شايد اين موضوع ارتباط داشته باشد به مطالعهگري و سوادي كه او دارايش بود. هنرمندي كه اهل مطالعه باشد، اغلب هوشمند است و ناقد و از اينرو كمتر دستاويز اين و آن قرار ميگيرد. كتابخانه شخصي فرهاد هم گوياي مطالعهگر بودن اوست. نه از آن جهت كه قفسههايش پر از كتاب بود؛ از آنرو كه آنها را به دقت خوانده بود و در ارايه هنرش از مطالعاتي كه داشت استفاده ميكرد؛ چنانكه بهروز غريبپور، كارگردان تئاتر معتقد است حساب فرهاد را بايد از ديگر خوانندگان موسيقي پاپ و راك ايران جدا كرد، او در بخشي از گفتوگويش با روزنامه همدلي گفته بود: «فرهاد برخلاف بسياري از موزيسينهاي زمانه خود علم فراواني داشت و علاوه بر زبان فارسي به زبانهاي ديگر از جمله انگليسي مسلط بود. فرهاد مهراد كتابخانه بزرگي در منزل داشت كه كتابهاي بسياري را در خود جاي داده بود. شايد تصور شود اين كار تنها جنبه نمايشي داشته و شايد فرهاد اصلا سراغ اين كتابها هم نرفته است اما من اين فرصت را داشتهام كه كتابهاي فرهاد را ببينم و ورق بزنم. نكتهاي كه به شدت توجه من را جلب كرد نتبرداري فرهاد از تمام كتابهاي موجود در كتابخانه بود. يعني او تكتك اين كتابها را خوانده و زير مواردي كه برايش جالب و مهم بودهاند، خط كشيده بود. اين دانش و تعمق را ميتوان در آثار فرهاد شنيد و لمس كرد. ترانههاي فرهاد به دل مينشستند و در خاطرهها ميماندند، چون او با دقت فراواني كلمات را ادا كرده و عاطفه، خشم، احساس، درد و عشق موجود در واژهها را به مخاطب منتقل ميكرد.»
يكي از دلايلي كه فرهاد هر چيزي را نميخواند و به ترانههايش احترام ميگذاشت، ناشي از همان سوادي بود كه داشت. هنرمندي كه نان به نرخ روزخور باشد، معناي ترانه و آنچه ميخواند و آلبوم ميكند، برايش اهميتي ندارد. همين كه بخواند و نانش بيايد برايش مكفي است، اما فرهاد هيچگاه نان به نرخ روز نخورد و از همين رو هر آنچه براي خواندن انتخاب ميكرد پيش از آنكه بخواندش با آن ارتباط ميگرفت و شايد براي همين وقتي كه با صداي بيصدا «مثِ يك كوه، بلند، مثِ يك خواب، كوتاه» را ميخواند تمام حسش را به مخاطب ميدهد تا شنونده خود را در جايگاه آن مردِ تنها ببيند.
غمزده اما معترض
فرهاد چونان كه خودش را يكي از مصاديق بارز روي تلخ سكه زندگي خوانده بود، ترانههايش هم اكثرا بوي خوش و تلخ كندر را ميداد؛ تلخي كه نشان از حقيقت داشت، همان حقيقتي كه تلخ است... وجه اعتراض علاوه بر ترانهاي كه ميخواند، در انعكاس موسيقي صدايش هم جريان داشت. چه آنجا كه «جمعه» را ميخواند و چه وقتي كه ترانه گنجشكك اشي مشي را ميخواند؛ تنها متن نيست كه مخاطب را به تعمق وا ميدارد، بلكه تاكيدات خواننده و نحوه خوانش كلمات با بار عاطفي ويژهاي كه براي اداي هر كلمه قائل است، جلب توجه ميكند. تصويرسازي در اداي واژگان كار متفاوت فرهاد در خواندن ترانههاست. اين موضوع را حتي هر شنونده غيرحرفهاي موسيقي با گوش دادن به صداي فرهاد حس ميكند وقتي كه فرهاد ترانه «كوچهها باريكن دكونا بسته/ خونهها تاريكن طاقا شكسته/ از صدا افتاده تار و كمونچه/ مرده ميبرن كوچه به كوچه» حس فرهاد در خواندن اين ترانهها تا آنجاست كه مخاطب نه تنها اين شعر را گوش ميدهد، بلكه برايش در ذهن تصوير ميسازد. از اين آهنگ كه «شبانه» نام داشت، استقبال كمنظيري شد و قيمت بالايش هم تاثيري روي فروش آن نداشت و دانشجويان و جوانان را از خريد آن منصرف نكرد. ايلنا درباره اين قطعه از قول خسرو لاوي، مدير استريو ديسكو كه منتشركننده اين آهنگ و تمامي كارهاي فرهاد در فاصله سالهاي ۵۰ تا ۵۷ بوده، نوشته است: «بعد از آنكه ساواك اين صفحه را جمع كرد، دانشجويان جلدهاي خالي صفحه شبانه را به چند برابر قيمت خود صفحه ميخريدند.»
اما رنج فرهاد گويا پاياني نداشت و او هميشه با بيستون روبهرو بود؛ در سالهاي پس از انقلاب هم فرهاد با فشار روبهرو شد؛ فشاري كه هيچ هنرمندي را ياراي رويارويي با آن نيست؛ هنر وقتي ارايه نشود، همچون گنجي پنهان است و فرهاد هم با گنجهاي پنهانش خشم فروخورده را فرياد ميزد. فرهاد سالها نتوانست براي آثارش مجوز دريافت كند. آلبوم «خواب در بيداري» را آماده كرده بود، آلبومي كه بعدها و در سال 72 موفق شد كه راهي بازار شود و اين تازه اولين اثر فرهاد بعد از انقلاب بود.
ممنوعي كه مجاز شد
حق كپيرايت آثار هنرمندان هميشه موضوعي مورد مناقشه بوده، مسالهاي كه هيچگاه حل نشد. خوانندهاي كه قبل از مرگ به دنبال دريافت مجوز بود، ترانههايش بياجازه پخش ميشوند. اين حكايت غمانگيز همان مرد تنهايي است كه هنرش قدر دانسته نشد و بعد از مرگش بيمجوز صاحبان اثر بارها پخش و البته مورد اعتراض هم واقع شد. پوران گلفام، همسر فرهاد مهراد كه صاحب اصلي حقوق مادي و معنوي آثار اوست، در اين خصوص نامهاي به رييس سازمان صدا و سيماي وقت نوشته بود. اين نامه در اعتراض به پخش بدون اجازه آثار فرهاد از راديو و تلويزيون، نوشته شده و در بخشي از آن آمده بود: «من همسر فرهاد مهراد، خوانندهاي كه ترانههاي او در هر دورهاي ممنوع بود، هستم. متاسفانه از تاريخ دوازدهم تا بيست و دوم بهمن ماه ترانه وحدت، بدون توجه به حقوق قانوني هيچ يك از عوامل تهيه يا صاحبان امتياز پخش اين اثر، از شبكههاي راديويي و تلويزيوني آن سازمان به دفعات پخش شد.» آن طور كه گفته ميشود اين رسانه حتي خبر درگذشت فرهاد را منتشر نكرد و بعد از مرگ هنرمند، آن هم بدون كسب اجازه آثارش را پخش كرد.
فرهاد مهراد آيينه تمامنماي يك هنرمند معترض است كه به قول همسرش «ترانههاي او در هر دورهاي ممنوع بود» اما اين ممنوعيت همچون هميشه، از محبوبيت او نكاست بلكه نام او را ماندگارتر كرد و فرياد برنياوردهاش را نزد مخاطبان شنيدنيتر.
* عنوان گزارش برگرفته از ترانه «مرد تنها»ي فرهاد، سروده شهريار قنبري است.
فرهاد چونان كه خودش را يكي از مصاديق بارز روي تلخ سكه زندگي خوانده بود، ترانههايش هم اكثرا بوي خوش و تلخ كندر را ميداد؛ تلخي كه نشان از حقيقت داشت. وجه اعتراض علاوه بر ترانهاي كه ميخواند، در انعكاس موسيقي صدايش هم جريان داشت. چه آنجا كه «جمعه» را ميخواند و چه وقتي كه ترانه «گنجشكك اشي مشي» را، تنها متن نيست كه مخاطب را به تعمق وا ميدارد، بلكه تاكيدات خواننده و نحوه خوانش كلمات با بار عاطفي ويژهاي كه براي اداي هر كلمه قائل است، جلب توجه ميكند.