جان پدركجاستي؟ اينجاستم!
عباس عبدي
هنگامي كه تصاوير دانشجويان كشته شده افغانستاني را ميبينيم و توصيفهاي دانشجويان از حمله وحشيانه تروريستها را ميشنويم، بيش از هر چيز براي مظلوميت اين مردم متاسف ميشويم؛ مظلوميتي همهجانبه. 19 سال پيش لشكركشي كردند تا افغانستان را از دست طالبان و القاعده آزاد كنند و در عرض مدت كوتاهي امنيت و رفاه براي اين سرزمين و مردمش به ارمغان آورند. اكنون نه تنها طالبان و القاعده هستند كه به جمع آنان داعش نيز اضافه شده است! و به طور طبيعي از امنيت نيز خبري نيست. روز روشن در قلب كابل جوانان و دانشجويان را بيهيچ گناهي به خاك و خون ميكشانند و همزمان امريكاييها چنان غرق در انتخابات خود هستند كه احتمالا حوصله شنيدن اين خبر را هم ندارند، چه رسد به اينكه انتظار توجه به آن را داشته باشند. آنان كشته شدند بدون اينكه واكنش در خوري در جهان برايشان شاهد باشيم. آنان كشته شدند بدون اينكه هيچ چشمانداز اميدبخشي از آينده را نزد جوان افغانستاني بر اثر اقدامات رسمي حكومت و جهان به وجود بياورد. اين تروريسم كور و جنايتكارانه دهها و صدها برابر آنچه در غرب قرباني گرفته است در كشورهاي منطقه مرتكب شده است، ولي متاسفانه سياستمداران منطقه به جاي تمركز بر ريشههاي فكري و اجتماعي اين گرايش خطرناك در كشورهاي خود بيشترين كوشش را معطوف به توصيف يا محكوم كردن رفتارهاي غربيها از خلال انتشار كاريكاتور و... ميكنند. آيا دانشجويان افغانستان نيز كاريكاتور كشيده بودند؟ آيا آنان در بازگويي خاطره خود از اين جنايت جز اينكه ميگويند در آخرين لحظات شهادتين را جاري ميكردند، خاطره ديگري را بيان ميكنند؟ اين نگاه تكفيري است كه ريشه و بنيان اين جنايات است. اين نگاه است كه تعدادي جوان را چنان مسحور خود ميكند كه با علم به كشته شدن قطعي خود، به يك مركز علم و دانش حمله م و جوانان هموطن و همدين خود را پرپر ميكند. اين رفتار با دانشجو و دانشگاه و محل تحصيل علم، بازتاب عقدههاي رهبران مرتجع آنان است كه معتقدند، هر چه داشتهاند، از طريق گسترش علم و دانش از آنان سلب شده است. برخي معترض هستند كه چرا غربيها در برابر كشته شدن حتي يك نفر از ميان خودشان به دست اين افراد جنايتپيشه، اين همه تبليغات راه مياندازند؟ و برخي نيز درصدد اثبات اين هستند كه همه اين جنايتكاران و گرايش منسوب به آنان دستپرورده غربيها است. اين نوع استدلالها حتي اگر درست هم باشد، جامع نيست. اينكه آنان چرا در برابر كوچكترين جنايات اين افراد اينقدر حساس هستند، روشن است. اين نقطه قوت آنان است و لزومي هم ندارد كه درباره اتفاقات مشابه در ساير جوامع اين حد از حساسيت را نشان دهند. اگر هر كشور در درجه اول درباره رويدادهاي جامعه خودش حساس باشد، همه حوادث پوشش داده ميشود. مشكل از حساسيت زياد دلشتن آنان نيست، مشكل عدم حساسيت ماست كه بعضا ريشه در تاييد ضمني يا ناخواسته اين اقدامات دارد. هنگامي كه از اين اقدامات در كشورهاي غربي خوشحال ميشويم يا حداقل ناراحت نميشويم، ديگر نميتوانيم از عمق وجودمان از اقدامات مشابه در جوامع اسلامي مثل آنچه در كابل گذشت ناراحت شويم و آن را محكوم كنيم. درباره نقش غرب در شكلگيري چنين جرياناتي به طور قطع شواهدي هست، حمايتهاي امريكاييها و غربيها از طالبان در افغانستان براي مبارزه با شوروي سابق بر كسي پوشيده نيست. اكنون نميخواهم به چند و چون اين نقش بپردازم. ميتواند زياد يا كم باشد. فرض كنيم كه زياد است، در اين صورت بايد گفت كه حتي اگر غربيها در شكلگيري جريانهاي تندرو و جنايتكار سلفي نقش داشته باشند، اين نقش مبتني بر زمينههاي فكري است؛ زمينههايي كه درون جوامع اسلامي وجود دارد. انديشه سلفيگري و تكفيري را كه غربيها ايجاد نكردند. بنابراين وظيفه ما است كه ريشههاي فكري و نيز زمينههاي اجتماعي اين نوع گرايشها را هدف خود قرار دهيم. شايد ريشههاي اجتماعي و سياسي آن نيز مهمتر باشند. حذف مردم از عرصه مشاركت عمومي، هميشه موجب راديكال شدن بخشهايي از مردم ميشود. فقر و نابرابري و تبعيض زمينه را براي يارگيري اين نيروها فراهم ميكند. بنابراين به جاي فرافكنيهاي مرسوم بايد اين اقدامات جنايتكارانه را در بالاترين حد محكوم كرد و به مبارزه با ريشههاي فكري تكفيري و نيز زمينههاي اجتماعي آن كه فقدان مشاركت سياسي، فقر، فساد و تبعيض است، پرداخت.
* «جان پدر كجاستي؟» پيامك پدر يكي از قربانيان اين حادثه به فرزندش در دانشگاه كابل بود كه در موبايل خونآلود او ديده شد.