همه ديوانه پروست نيستند
اميلي تمپل/ ترجمه : بهار سرلك
بسياري عاشق مارسل پروست هستند و اغلب نويسندگان او را ميستايند. بارها و بارها شنيدهايم كه او بزرگترين نويسنده تاريخ بوده است اما همه با اين گفته موافق نيستند. نويسندگانِ منتقد پروست از بنامهاي دنياي ادبيات به شمار ميروند كه از آنها با اين عنوانها ياد ميكنيم: برنده جايزه نوبل، رماننويس سبك گوتيك، دو استاد زبردست مدرنيست و نويسنده فمينيست درخور توجه. در ادامه نظرات كوبنده اين منتقدان را درباره نويسنده فرانسوي و رمان پرشور تمامنشدني و مشهورش ميخوانيد. كازوئو ايشيگورو، نويسنده انگليسي برنده جايزه نوبل، در مصاحبه با «هافينگتون پست» گفته: «ركوراست بگويم، به غير از جلد نخست رمان «روزهاي از دست رفته» پروست، از نظرم كسلكنندگياش غيرقابل تحمل است. مشكل پروست اين است كه گاهي متن مبهوتكنندهاي از او ميخواني اما بعد بايد 200 صفحه فضلفروشيهاي تندوتيز فرانسوي، رزمايشهاي قشر مرفه و خودپسنديهاي محرز را بخواني. و اين روند ادامه خواهد يافت. اما گهگاه وقتي به ايدههاي او از حافظه و خاطره فكر ميكنم، ميبينم او ميتواند زيبا بنويسد.»
اِوِلين وو، رماننويس انگليسي در نامهاي كه سال 1948 براي نانسي ميتفورد نوشت، آورده: «نخستينباري است كه پروست ميخوانم-البته به زبان انگليسي- و وقتي احساس كردم او ساختار ذهني معيوبي دارد، غافلگير شدم. هيچكس چنين چيزي را به من متذكر نشده بود. قطعا او هيچ دركي از زمان ندارد. سن هيچكس را به خاطر نميآورد.»
جرمن گرير، نويسنده استراليايي سال 2009 در مقالهاي در «گاردين» نوشت: « اگر تا به حال پروست نخواندهايد، نگران نباشيد. نيازي نيست جاي خالياش را در سير تكاملي فرهنگيتان پر كنيد. به عبارت ديگر، اگر تمامي مجلدات «در جستوجوي زمان از دست رفته» را خواندهايد، بايد نگران خودتان شويد. چراكه خود پروست به خوبي ميدانست خواندن كتابش سبب ميشود «زماني از دست برود»، زماني حرام شود، زماني كه بهتر است صرف بازديد قوموخويشي مجنون شود، صرف مراقبه، پيادهروي كردن با سگتان يا يادگيري زبان يونان باستان.»
سوزان هيل، نويسنده انگليسي سال 2012 در نشريه «اسپكتيتور» نوشت: «از زماني كه 18 ساله بودم افرادي كه هفت جلد «در جستوجوي زمان از دست رفته» را از حفظ بودند و خطوط آن را ميپرستيدند، به من توصيه ميكردند اين كتاب را بخوانم. گويي كه نميتوان به خواندن پروست اشتياقي نداشت. ميدانستم عشق به او بسان نشان افتخار و نشانه ذهن ادبي هماهنگ و مشتاق است و چندين و چندبار تلاش كردم از جلد اول اين كتاب فراتر بروم. در نهايت به اينجا ختم شد كه جلد نخست را بيشتر از «آرزوهاي بزرگ» كه محتوايي داشت، خواندم. حتي پيش آمده مجلدهاي سوم يا هفتم را از قفسه كتابخانه بردارم و از همين جا ادامه داستان را شروع كنم، بنابراين قضاوتم نكنيد يا نگوييد شانسي به اين كتاب ندادهام. اصلا خوب نيست. جملات طولاني و تمامنشدني باعث ميشود با عمق داستان فاصله بگيريد و شخصيتهاي كتاب نيز جذاب نيستند. من به آدمهاي قشر مرفه فرانسه قرن نوزدهم اهميتي نميدهم. البته تقصير به گردن خودم ميافتد و ضررش را خودم ميبينم. اما اگر نتوانم كليد كتاب را تا 70 سالگي بيابم، فكر نميكنم هرگز از عهدهاش بربيايم. من لذت خواندن مشهورترين كتاب پروست را انكار كردهام. كوشيدم يك كلمه براي خلاصه كردن معناي اين كتاب پيدا كنم: رنگپريده.» كنداس بوشنل، نويسنده و روزنامهنگار امريكايي در مصاحبه با «نيويوركتايمز» گفته: آنقدر سنم بالا است كه نميشود براي نخواندن برخي كتابها شرمنده باشم. در هر حال، تنها نويسندهاي كه هرگز نتوانستم تحملش كنم پروست است. جيمز جويس در نامهاي كه سال 1920 براي فرانك باجن، دوست نقاشش نوشت در اين باره آورده است: «چند صفحه از كتابش را خواندم. استعداد خاصي در آن نديدم اما بايد اضافه كنم كه من منتقد خوبي نيستم.» آناتول فرانس، رماننويس فرانسوي كه يكي از شخصيتهاي «جستوجوي زمان...» است اما هرگز اين كتاب را نخواند، گفته بود: «زندگي كوتاه است و پروست خواندن وقتگير.»
Literary Hub