از گفتوگوي بينالمللي تا گفتوگوي ملي
مسعود پزشكيان
بزرگترين و چالشبرانگيزترين گفتوگوي ديپلماتيك ايران پاياني خوش براي خصومتي 12ساله به ارمغان آورد. خصومتي كه 10 سال از اين مدت را با بوي جنگ و خشونت سپري كرد. اينكه آيا امكان تحقق يك اقدام نظامي به بهانه پرونده هستهاي كشورمان وجود داشت يا خير موضوعي است جداگانه و قابل بحث. اما در اينكه شيوه پيگيري پرونده هستهاي كشورمان، خصوصا در سالهاي 84 تا 92 ادبيات جنگطلبانه و خشن را در قبال ايران و حتي در سطح منطقه تقويت كرده بود، شكي وجود ندارد. روز 24 خرداد شايد كمتر كسي به فكرش ميرسيد كه 25 ماه بعد طرفهاي مقابل ايران در مذاكرات هستهاي پرچم سفيد خود را بالا ببرند. اين اتفاق
هر چند با طي مسيري سخت و دشوار و با انتخاب تاكتيكهايي پيچيده رخ داد اما نميتوان به اين موضوع معترف نبود كه توافق نهايي ايران و 1+5 با توجه به پيشينه آن درس بزرگي در عرصه سياستورزي خواهد بود. درسي كه هم بايد دنيا بارها و بارها به بازخواني آن بپردازد و هم در داخل كشور خودمان بيش از اين به استخراج معاني و زواياي آن همت بگماريم. ما در سالهاي قبل و خصوصا در زمان دولتهاي نهم و دهم به بحران بسيار بزرگي برخورد كرديم كه هم در ابعاد خارجي و بينالمللي و هم ابعاد داخلي آن هزينههاي قابل توجهي براي كشورمان به دنبال داشت. اين بحران را بايد بحران گفتوگو نامگذاري كنيم. ما در آن سالها، اندك توان خود را براي درك متقابل و رسيدن به نتيجه مشترك و همافزايي در حوزههاي سياسي و اجتماعي از دست داديم. آن سالها هم كشور ما را در عرصه بينالمللي وارد قطببنديهاي بدون نتيجه كرد و هم در داخل درگير دو قطبيها و چندقطبيهاي پر ضرر شديم. دو سال گذشته و مسيري كه در مذاكرات هستهاي طي شد اما يك روي سكه معجزهكننده گفتوگو را به ما نشان داد. ما توانستيم با طرفي كه دشمن كلاسيك نظام سياسي ما را در تركيب خود داشت به گفتوگو بپردازيم و از اين ميان محصولي مشترك به نفع طرفين ايجاد كنيم. اين تجربهاي است كه دير يا زود بايد در بعد ملي هم به كار گرفته شود. در حالي كه معجزه گفتوگو در بعد بينالمللي آن براي ما حاصل شده است در داخل همچنان دوقطبيها و چند قطبيهاي سياسي جامعه ايران را رنج ميدهد. جامعهاي كه قطع به يقين گروهها و طيفها و نگرشهاي موجود در آن فاصلهاي به مراتب كمتر از فاصله نظامهاي سياسي ايران و امريكا از يكديگر دارند و انطباق مواضع و منافع آنها به مراتب بيشتر و گستردهتر است. حالتي كه قطعا زمينهسازي گفتوگو در داخل را بسي آسانتر از گفتوگوهاي خارجي و ديپلماتيك ميكند. سوال اساسي كه بايد بعد از توافق ايران و كشورهاي 1+5 به آن پرداخته شود اين است كه چگونه تجربه مذاكرات و گفتوگوهاي دو سال اخير بايد در ابعاد ملي تجلي پيدا كند؟ وقتي معجزه گفتوگو و تاكيد بر منطق ميتواند ساحل امن همكاريهاي بينالمللي را جايگزين سايه شوم جنگ و تهديد نظامي و تحريم كند، پيگيري همين فرآيند در داخل، اثراتي به دنبال خواهد داشت كه قطعا نتايج آن با نتايج توافق حاصل شده نيز قابل قياس نخواهد بود. جامعه سياسي ايران اكنون بايد از تجربهاي كه خود در محور شكلگيري آن قرار داشته بيشترين محصول را برداشت كند.