نوا ذاكري
«اين خصلت آدمهاي معمولي است تا وقتي راهي راست جلوي پاي آدم هست مشكلي پيش نميآيد. اما بعضي وقتها هم بايد انتخاب كني. آن وقت دست خودت است. ميتواني معقول و
سر به راه باشي يا پايت را جاهايي بگذاري كه مردم به آن عادت ندارند، كمي خطرناك است، كمي ناجور...» جملات بالا بخشي از كتاب «مهرگياه»، نوشته اميرحسن چهلتن است كه نخستينبار در سال 1377 از سوي انتشارات نگاه به چاپ رسيد و هماكنون چاپ چهارم آن به سيامين نمايشگاه كتاب تهران رسيده است. اميرحسن چهلتن هرچند دانشآموخته رشته مهندسي الكترونيك است اما سالها پيش از ورود به دانشگاه دست به قلم شد و داستان و شعر نوشت و حالا جزو نويسندگان مطرح معاصر است كه
از او رمانها و داستانهايي همچون «روضه قاسم»، «مهر گياه»، «تالار آيينه»، «عشق و بانوي ناتمام»، «تهران شهر بيآسمان»، «دخيل بر پنجره فولاد»، « چند واقعيت باورنكردني»، «چيزي به فردا نمانده است» و... را خواندهايم. كتاب «مهرگياه» و همچنين «تالار آيينه» كه در سال 69 منتشر شده بود، در سالهاي دولت احمدينژاد، لغو مجوز شده بودند اما خوشبختانه هر دو اين كتابها به نمايشگاه كتاب امسال رسيده است. به انگيزه انتشار و ارايه اين دو كتاب در سيامين نمايشگاه كتاب تهران
گپ و گفتي كوتاه با او داريم.
آقاي چهلتن خوشبختانه امسال كتابهاي شما در نمايشگاه كتاب حضور دارند. اما در دولت نهم و دهم ظاهرا مشكلات زيادي براي چاپ مجدد اين آثار داشتيد.
خوشبختانه دو كتاب «مهرگياه» و «تالار آيينه» در دولت آقاي روحاني مجوز گرفت و تجديد چاپ شد اما دو كتاب ديگر من با نامهاي «عشق و بانوي ناتمام» و مجموعه داستان «چيزي به فردا نمانده است»، همچنان امكان انتشار ندارند. اين كتابها جزو كارهاي قديم من است كه اجازه انتشار آن را صادر نكردهاند.
در اين سالها كمتر فعال بودهايد و از سال هشتاد و چهار تاكنون رمان جديدي منتشر نكردهايد. دليلش چيست؟
دليلش مجوز ندادن به چهار، پنج رمان قبليام است. وضعيت سانسور كتاب و مميزي وزارت فرهنگ و ارشاد به گونهاي است كه علاقهمند نيستم با روندي كه در پيش است، هيچ كتاب تازهاي را براي دريافت مجوز در اختيار اين وزارتخانه قرار دهم.
با اين وصف آيا دراين وضعيت كتاب تازهاي هم نوشتهايد؟
بله، در حال نوشتن رمان تازهاي هستم هرچند هيچ اميدي به انتشار رمانم در ايران ندارم چرا كه وزات فرهنگ و ارشاد كتاب «امريكايي كشي» را لت و پار و مميزيهاي عجيبي بر آن وارد كرد؛ مانند اينكه يك فصل از كتاب را به سادگي حذف كرده بودند. با توجه به اين شرايط ديدم كه شانسي براي دريافت مجوز كتابهايم از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد ندارم. بنابراين كتاب ديگري را براي دريافت مجوز به ارشاد نخواهم سپرد.
فكر ميكنيد نمايشگاه كتاب تهران چقدر ميتواند شرايط را براي همكاري و تبادل نظر ميان نويسندگان ايراني با ناشران خارجي فراهم آورد؟
زماني كه كشور ما به قانون كپي رايت بپيوندد و سانسور برداشته شود. آن زمان است كه ناشر خارجي براي بستن قرارداد به سراغ ما ميآيد و اين رسالتي است كه بر عهده نمايشگاه كتاب تهران است اما متاسفانه ميبينيم كه نمايشگاه كتاب به يك فروشگاه تبديل شده است. كتاب از سوي مسوولان يك تجمل مزاحم تلقي ميشود. متاسفانه دولتها فقط كتاب را وسيله تبليغات خود قرار ميدهند و عملا براي آن كاري انجام نميدهند.
با توجه به سرانه اندك مطالعه در كشور ما فكر ميكنيد مساله مميزي و سانسور چقدر در ايجاد اين وضعيت موثر است؟
سانسور، عدم اعتماد مردم به كتاب و همچنين نپيوستن به قانون جهاني كپيرايت از جمله موانع و مشكلاتي است كه در حوزه نشر وجود دارد. در اين وضعيت بايد تلاش كنيم اعتماد از دست رفته مردم به كتاب را بازگردانيم. مخاطب كتاب نميخرد چرا كه معتقد است همه آنها دستكاري شدهاند. سانسور بايد از بين برود و مردم باور كنند كه اگر نويسنده چيزي مينويسد، بخشي از آن توسط عدهاي در وزارت فرهنگ و ارشاد حذف نميشود
يا تغيير نميكند.
از نظر شما بهترين راه آشتي مردم با كتاب چيست؟
از مهمترين راههاي آشتي مردم با كتاب، حذف سانسور و پيوستن ايران به قانون كپيرايت است. در حال حاضر سرانه مطالعه ما اسفبار است اما راههاي مختلفي براي آشنايي مردم با كتاب وجود دارد كه يكي از آنها، بردن كتاب به مدارس است. كلاس ادبياتخواني بايد در مدارس برپا شود و جزو علوم درسي قرار بگيرد و به آن بها داده شود. كودكان بايد از همان ابتدا با شعر و رمان فارسي آشنا شوند. پايين بودن سرانه مطالعه در كشور ما، زبان فارسي را كه ركن مهم مليت ما است، تهديد ميكند. با تحت فشار قرار دادن ادبيات، زبان را تحت فشار قرار دادند. ذخيره لغوي مردم بيش از
صد وپنجاه كلمه نيست و دليل آن
تحت فشار قرار دادن ادبيات به وسيله سانسور است.