چراغ از بهر تاريكي
سيد علي ميرفتاح
بهرام كه گور ميگرفتي همهعمر/ ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت؟ شايد اگر قاضي مرتضوي جلوتر از اينها بيشتر به ناپايداري دنيا ميانديشيد عاقبتش اين نميشد كه شد. متواضعانه به همه ارباب قدرت توصيه ميكنم كه با خط خوش بنويسند و بالاسر خود بزنند كه «دايما يكسان نباشد حال دوران» و «اين ميز/ نيز بگذرد». بيقدرتها هم خوب است كه نهاد ناآرام جهان را به خود يادآور شوند. يكي از كتابهاي خوب و عبرتآموزي كه خواندنش را به فقير و غني و ضعيف و قوي پيشنهاد ميكنم «فرج بعد از شدت» است. اين كتاب را دست بر قضا يكي از قاضيان نامدار دوره عباسي نوشته. قضات بر مسندي تكيه ميزنند كه بيش از ديگران بيثباتي دهر را ميبينند. پزشكان هم همينطور. نه اينكه باقي صنوف چشمشان بر اين حقيقت مهيب بسته باشد، نه. عوامالناس هم اگر با چشم باز به دور و بر خود نگاه كنند خيلي زود درمييابند كه هيچ استقرار و استمراري در منصب و منزلت و ثروت و سلامت وجود ندارد. در زندگيهاي معمولي من و شما هم مشهود و ملموس است كه «گهي زين به پشت و گهي پشت به زين». معذلك قضات هر روز با وضوح بيشتري با بالا و پايين دنيا مواجهند. محكمهها بهترين آينه تغييرات پيدرپي دنيا هستند و اگر قاضي و وكيل و دادستان و محتسب اندكي اهل عبرت باشند بهتر و آشكارتر از هر كس ديگري، زير و زبر شدن مداوم دنيا را درمييابند، بلكه با گوشت و پوست خود تجربهاش ميكنند. مرگ منحصرا براي همسايه نيست، زير و زبر شدن دنيا هم. اگر جلوي چشم شما ارباب قدرت از اسب ميافتند و از اوج حاكمي به حضيض محكومي درميغلتند، پس براي شما هم افتادن و در غلتيدن محتمل است؛ لذا قاضي با فراست و زيركي چون ابوعلي محسن تنوخي مجموعهاي فراهم آورده تا بگويد هيچ شدتي نيست كه فرج درپي نداشته باشد ايضا هيچ فرجي نيست كه خداوند به تداومش تضمين داده باشد. خداي متعال چه از طريق وحي و چه از طريق آنچه بر زبان اوليايش جاري ميشود پرده از مهمترين سنت خلقت برداشته و ما را با اين حكم ازلي و ابدي آشنا كرده كه «فان مع العسر يسرا، ان مع العسر يسرا». با اين حال آدميزاد اهل غفلت است و عمدي و سهوي از هوشياري ميگريزد. كار اصلي انبيا تذكر است و همه آنها كه در مكتب انبيا تربيت شدهاند اين ماموريت مهم را پي گرفتهاند. نويسندگان و شاعران و حكيمان آنچه نوشتهاند و گفتهاند جز يادآوري نهاد ناآرام جهان نبوده است. حافظ بيت زيبا كم ندارد اما اين بيت معروف «دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد»، به جهات بسياري زيباتر از بقيه است. چيزي كه حافظ هوشيار متفطن آن بوده همين لغزيدن پا در امر معاش است كه معمولا «ما» در كار و بار دنيا فراموشش ميكنيم. شما هركه باشي و هرچه باشي از همه طرف در معرض لغزشي. حتي برصيصاي عابد هم بعد از آن همه تقشف بيحد و اندازه، پايش ميلغزد و با سر به زمين ميخورد. نكته اصلي اينجاست كه هيچ تضميني براي هيچ كسي وجود ندارد. انبيا و اوليا هم به اين جهت معصومند كه پيشاپيش خود را به تاييدات الهي مويد كردهاند. يعني با يادآوري مداوم گردش عالم و توكل به حق و اتصال به جان جهان، مخاطرات سقوط را از سر خود دور كردهاند...
به جهت عبرتهاي تاريخي ما جزو خوشاقبالها بودهايم. جايي ايستادهايم كه نهتنها سقوط شاهنشاه آريامهر را ديدهايم بلكه فروپاشي كشورها و قدرتهاي بيهمتا را هم به تماشا نشستهايم. اين تعبير معروف سعدي را ما به عينه نظاره كردهايم كه «ثروت به شبي و زيبايي به تبي» برود و رفته است؛ جلوي چشم ما هم رفته است؛ فلذا عقل حكم ميكند كه چراغ از بهر تاريكي نگه داريم و همه پلها را پشت سر خراب نكنيم. كسي را قضاوت نميكنم و حالا كه باب طعن به آقاي مرتضوي باز شده، در صف طاعنان نميايستم اما جسارتا عرض ميكنم كه اگر قاضي محكوم، جلوتر از اينها فرج بعد از شدت را خوانده بود و اگر به چشم اعتبار پروندههاي زير دستش را ديده بود امروز كه از اسب افتاده همه كنجكاو پيدا كردنش و مشتاق مجازاتش نبودند و دستگاه قضا را براي يافتنش تحريض نميكردند. من البته اخلاقا خودم و رفقايم را سفارش ميكنم كه به قول خواجه غم افتادگان خوريم، اما از آن طرف به خودم و ديگران تذكر شديد و غليظ ميدهم كه زير و زبر شدن منحصر به شخص شخيص نامبرده نيست، آسيا به نوبت است و ما نيز در معرض خطريم. راحتتر از آنچه فكر كنيم محتمل است كه در چرخ و فلك دنيا به اسفل برويم، يا خدا لطف كند به اعلايمان ببرد. اين زير و زبر شدنها طبيعي است و از آنها گريز و گزيري نيست مگر به همان فرشتهات به دو دست دعا... غيرطبيعي غره شدن به دنيا و بد معامله كردن با خلق است.