• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4065 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۷ فروردين

سراي ابوالحسن، سراي ما

علي وراميني

يك- در ايام عيد، اقوام نوجوانِ يكي از دوستانِ افغان‌مان دچار سل شديد شده بود. سل را يك روز بعد از بداحوالي اوليه او متوجه شديم. بيست‌وچهار ساعتي كه نوجوان بيچاره با حال نزار و كمترين توان از اين بيمارستان به آن بيمارستان به قول ما پاس داده و در اصطلاح پزشكي-بيمارستاني «فلايت» مي‌شد. بعد از استيصال در گرفتن كمك، به ما متوسل شده بود كه مگر با پادرمياني ما به اين مريض در حال احتضار رسيدگي كنند. به نتيجه نرسيدن راهنمايي‌هاي تلفني و پس‌زدن در همه بيمارستان‌ها ما را به همراه بيمار به بيمارستاني كشاند كه در آن آشناهايي داشتيم. مسوولاني كه ابتدا با آنها مواجه شديم از پذيرش بيمار با علم به اينكه او شرايط بسيار خطرناكي دارد، به‌شدت سر باز مي‌زدند، با اين ادعا كه اين بيمار ناقل است و ممكن است ديگران را هم مريض كند. (اين را هم توجه داشته باشيد كه پزشكان همه متفق‌القول مي‌گويند تا درد به استخوان نرسد، افغانستاني‌ها به بيمارستان يا به قول خودشان به شفاخانه رجوع نمي‌كنند.) ‌اي كاش آن پزشك جوان يادگرفته بود و مي‌دانست كه همانقدر مسوول جان پنجاه نفر ديگر است كه مسوول جان اين يكي. اينها را گفتم تا به يك جمله كليدي در سخنان آن پزشك جوان اشاره كنم، هنگامي كه او مي‌خواست بيمار را «فلايت» دهد، گفت: «البته جان ايشان {هم} محترم است و...» اگرچه اين ماجرا با مداخله رييس محترم اورژانس ختم به خير شد، اما كابوس اين {هم}ها به زودي حل نخواهد شد.

دو- چندي پيش‌تر از اين رويداد، مستندي در رابطه با زندگي بسكتباليستي امريكايي در يكي از شهرهاي ايران ديدم. پسري سياه‌پوست، كاملا تيپيك امريكايي و با موهايي بافته شده. فيلم برش‎‌هاي بسيار جالبي از زندگي روزمره او بود. بسكتباليستي كه سطح بسكتبال سوپرليگ ايران را از سطح بازي‌هاي خياباني امريكا بسيار پايين‌تر مي‌دانست. شايد براي همين تمايز و ديگر تمايزها بود كه وقتي در خيابان راه مي‌رفت با صورت مهربان و خندان مردم مواجه مي‌شد، دوستان بسياري يافته بود كه مدام او را به رستوران‌هاي سنتي و لاكچري شهر مي‎بردند يا شايد براي همين تمايز بود كه تيم فيزيوتراپي همگي كار خود را رها كرده بودند و با او وارد گفت‌وگو شده بودند و البته سعي داشتند هرچه در توان دارند براي بهبود او انجام دهند. خانه بسكتباليست امريكايي محل رفت‌وآمد دوستان نويافته ايراني بسياري بود كه با {افتخار} با او دوستي مي‌كردند. تنها گلايه او از ايران ماءالشعيرهاي ساده و دوري از همسرش بود.

سه- تحليل و قياس اين دو رويداد نه در اندازه اين ستون است و نه در وسع دانش من. تنها به ياد يكي از نام‌آوران فرهنگ‌مان يعني «ابوالحسن خرقاني» افتادم كه مي‌فرمود: «هركه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه آن‌كس كه به درگاه باري تعالي به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» اما گويي سراي ما طي گذشت قرن‌ها دگر سرايي شده و با سراي ابوالحسن بسيار متفاوت است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون