هاشمي به روايت هاشمي (51)
اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد ميدانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي به ماجراي دستگيري خود در قم و پس از تظاهرات دوم شوال اشاره ميكند. همچنين در شماره قبل ماجراي پخش اعلاميهها مطرح شد. در اين شماره ادامه اين گفتوگو و ماجراي دستگيري ايشان را ميخوانيم.
چه كسي عليه شما اعتراف كرده بود، سرنخ از كجا دست شما آمد؟
من يك احتمالم همان منزل آقاي شريعتمداري هست. چون آنجا يك صحبتي شد كه نصيري را احتمالا فلانجا - جايي مطرح بود- مثلا آنجا ميخواهند ترور كنند. اين حرف آنجا به يك نفر گفته شد، يك احتمال هم آنجاست كه تا آخرش هم اين را درست رو نكردند فقط ميگفتند تو يك جايي گفتي. گفتند در بازار گفتي، فلان گفتي. يكي هم بود كه ما با آقاي بهادران -در مسجد شاه- بعد از ماه رمضان يك ملاقات طولاني در بازار سلطاني و مسجدشاه داشتيم، بحث ميكرديم براي استخلاص اين بچهها. برنامهريزياي كه پيش علما برويم پيش آقاي خوانساري برويم، قم پيش آقاي گلپايگاني برويم، برنامهريزي ميكرديم. براي تلاش براي نجات بچهها كه موتلفه و اينها، كه ديگر گير نيفتند و امثال اينها. ظاهرا آن صحنه مذاكرات ما با آقاي بهادران هم مخفي شده بود، اينها را نگرفته بودند. اين را اينها ميدانستند حالا اين را چطوري ماموري گزارش داده بود كه ما آنجا با ايشان چيز ميكرديم، جلسة آن مدرسه هم ديگر برايشان كشف شده بود.چون ديگر هر يك از اينها را كه گرفته بودند معلوم ميشد، به آن جلسه حساس شده بودند. آن جلسه هم كه من هم سخنگويش بودم آن هم حساس شده بودند. از مجموعه اينها فكر ميكردم كه چيزي البته ادعاهايي كه عليه من كردند خيلي بيش از اينها بود گفتيم شايد، من تا به حال برايم روشن نشد از اين دو سه احتمال تا بعد ببينيم چه درميآيد و نرسيدم هم، يك بار پروندهام را رفتم ديدم -كه آنجا ببينم- كه اينها از كجا به ما رسيده بودند چون عجلهاي بود و مرور كردن، نفهميدم. حالا شما يك وقت[اگر] پرونده را ببينيد، پرونده من سه جلد دارد. آن جلد مربوط به اين قسمت هست. الان بازجوييهايم هم هست. من هنوز نگرفتم و نخواندم حالا شما شايد بتوانيد دربياوريد. اگر درآورديد به من بگوييد من الان نميدانم.
بازجو گفت اين را آن قدر بزنيد تا همه اينها را قبول كند و رفت. آنجا تيم بازجويي بود كه سرهنگ افضلي اداره ميكرد. سرهنگ افضلي گويا آن موقع رييس سازمان امنيت بازار بود ساواك بازار بود، چون هيات موتلفه هم تو بازار بودند بيشتر به مسائل او ميخورد تيپ روحانيون و اينها هم بيشتر دوروبر اين مسائل بود، او اداره ميكرد. يك عدهاي، يك تيم بازجو و شكنجهگر و اينها هم داشتند.
سرهنگ افضلي؟
همان است بله، نوعا او با ما طرف بود. اما يك وقت اگر كسي تلفني ميكرد و يك مقدار كه مهمتر بود، خود مولوي طرف ميشد. ما را نشاندند به بازجويي و سوالات ديگر، آن سوالهاي عصر و آنها نبود. سوالات ديگر، همين رديف بود كه -اين ديگر بايد برويد آن پرونده را پيدا بكنيد.