نگاهي به كتاب «بازيكن مخفي»
اين زندگي پرقضاوت
مهرا سپينود
«بازيكن مخفي» كتابي است به قلم يكي از فوتباليستهاي ليگ برتر انگلستان؛ بازيكني كه در تيم ملي انگليس هم توپ ميزند و با خم و چم فوتبال انگليس عميقا آشناست. نام نويسنده كتاب البته معلوم نيست. يعني در بالاي جلد كتاب درج شده است «نويسنده: ناشناس». هم از اين رو عنوان كتاب هم «بازيكن مخفي» است. نويسنده درباره دليلش براي ناشناس ماندن، گفته است كه اين كتاب ميتوانست شكايتهاي زيادي را عليه او رقم بزند؛ بنابراين تصميم گرفت تا هويتش ناشناس بماند و از ديگران هم اسمي به ميان نياورد. او فقط متن و حاشيه زندگي يك فوتباليست ليگ برتر انگلستان را به تصوير كشيده است بيآنكه خواننده بداند كه اين بازيكن كيست و ديگراني كه از آنها در كتاب سخني به ميان آمده است، كيستند. با اين حال گاهي با اسامي افرادي چون وين روني و جانتري و رايان گيگز و خوزه مورينيو مواجه ميشويم. در مواردي كه نويسنده كتاب در مقام بدگويي از ديگران نيست، طبيعتا دليلي هم براي ترس از دادخواست حقوقي وجود نداشت ولي اشاره نويسنده به فساد اخلاقي جانتري يا مشروبخواري افراطي رايان گيگز، قاعدتا ميتوانستند مواردي دردسرساز باشند. به نظر ميرسد كه نويسنده اين كتاب، مدافع يكي از تيمهاي متوسط ليگ برتر انگلستان است؛ تيمي كه گاهي در آستانه سقوط به ليگ 1 (يا دسته دوم) هم قرار ميگيرد. همچنين به نظر ميرسد كه نويسنده كتاب، مدافع كناري تيم باشگاهياش است. احتمالا مدافع راست. شايد هم مدافع مياني. ولي قطعا دفاع چپ نيست. اما اينكه او در تيم ملي انگلستان در كدام پست بازي ميكند و اصولا آيا بازيكن ثابت تيم ملي است يا نه، سوالاتي است كه پاسخ آنها چندان روشن نيست. نكته روشن ديگر، بالا بودن سن اين بازيكن است. او دوران جواني در فوتبال را پشت سر گذاشته و احتمالا بازيكني 30 ساله يا بيشتر است. شايد هم كمي كمتر از 30 سال داشته باشد. اين فوتباليست ناشناس، كتابش را در يازده فصل نوشته است؛ از ماه ژوييه تا ماه مه. ژوئن تنها ماه سال است كه او و اكثر بازيكنان ليگهاي مشهورتر اروپا، در تعطيلات كامل به سر ميبرند. اگر كشورهاي اسكانديناوي را منها كنيم، ليگهاي فوتبال در اروپا معمولا از سپتامبر يا كمي زودتر، از ماه اوت آغاز ميشوند. بنابراين ژوئيه و معمولا اوت، ماههاي تمرين و آمادهسازي بازيكنان براي آغاز مسابقات ليگ است. در كتاب «بازيكن مخفي» لايههاي گوناگون زندگي فوتباليستها ترسيم شده است. از خوردن و نوشيدن و تفريح و بطالت و خيانت گرفته تا تمرين و مسابقه و گل زدن و رابطه بازيكنان با تماشاگران و مربي و مدير باشگاه و البته با همسران و فرزندانشان. يكي از موضوعات جالب كتاب، بيمايگي و نافرهيختگي بازيكنان فوتبال است. نويسنده به اين نكته اشاره ميكند كه بازيكنان فوتبال، معمولا براي رفع خستگي روحي، وقتشان را با كارهاي عجيب و غريب در همنشينيهايشان سپري ميكنند. فقدان مطالعه، يكي از ويژگيهاي اكثر بازيكنان ليگ برتر انگلستان است. نويسنده در جاي ديگري از كتابش نوشته است: «چند سال پيش يكي از بازيكنان تيم كه باهوشتر از فوتباليستهاي معمول به نظر ميرسيد و اهل كتاب و روزنامه بود، به سوژه بازيكنان ديگر تبديل شده بود. البته او با بهرهگيري از هوش والايش توانست جلوي آزاردهندگانش را بگيرد ولي يكي از بازيكنان ولكن او نبود... كاملا معلوم بود كه جريان از حسادت آب ميخورد... تا اينكه بازيكن فهيم يك روز... يقه آزاردهنده را گرفت و او را به ديوار چسباند. تمام آن مسخرهبازيها همانجا تمام شد.» سالها پيش لوتار ماتيوس درباره بكنبائر به اين نكته اشاره كرده بود كه از بكنبائر آموخته است كه فاصلهاش را با تماشاگران حفظ كند تا ابهتش از بين نرود. ماتيوس ميگفت وقتي جوانتر بودم، ممكن بود بروم براي يك هوادار آبميوه هم بخرم و دو نفري در كافه آبميوه بخوريم اما بكنبائر او را از چنين رفتاري منع كرد. شكل افراطيتر اين پرهيز، در كتاب «بازيكن مخفي» به اين صورت بيان شده است: «ميدانم كه همه دربارهام قضاوت ميكنند. بنابراين رفتوآمدها و ديدارهايم را با دوستان قديميام كم و كمتر كردهام... ديگر دنيا ديدهتر هم شدهام، حالا بيشتر دوست دارم وقتم را با دوستان همشأن خودم- مثلا يكي از همتيميهايم- بگذرانم كه شايستگي رفتوآمد به رستورانهاي بزرگ و كافههاي مجلل را دارند.» وي درباره قضاوت بيپايان مردم راجع به فوتباليستها، مينويسد: «كافي است به كافه نزديك خانهات بروي و همه را به يك نوشيدني مهمان كني تا برچسب خودنمايي به تو بچسبانند يا اينكه بروي و چيزي براي كسي نخري تا خسيس بشوي. » بازيكن مخفي ما درباره تماشاگران هم نظرات جالبي دارد. او بسياري از تماشاگران فوتبال را افرادي پرعقده و شاكي از روزگار ميداند كه استاديوم مستراح يا محل تخليه عقدههاي تلنبار شده آنهاست: «بسياري از مردم فوتبال را مكاني براي تسويهحسابشان با سختيهاي دنيا ميدانند. فوتبال براي بعضيها شان مثل فراخواني راديويي براي شكايت از روزگار و ناله سر دادن است. بعضيهاي ديگرشان هم ميآيند تا بنا به دستور زنهايشان دو سه ساعتي بيرون از قفس خانه، عقدههاي حقارتشان را سر فوتبال خالي كنند. ميشود آدمهاي زيادي را از نوجوان تا پيرمرد در استاديومها ديد كه هر چه به دهانشان ميآيد، فرياد ميزنند. آنها از آن وصلههاي ناجوري هستند كه هر هفته فضاي استاديوم را با چرندياتشان آلوده ميكنند.» چنانكه پيداست، جو ورزشگاههاي اروپايي تفاوت چشمگيري با ورزشگاههاي ما ندارد و آنجا نيز فحاشي، سكه رايج استاديومهاست و در مجموع، آواز دهل شنيدن از دور خوش است! بازيكنان ليگ برتر انگلستان «معمولا توييتر را چك ميكنند ولي كسي را دنبال نميكنند. » آنها مثل اكثر بازيكنان بزرگ و كوچك دنياي فوتبال، به فوتبال كامپيوتري علاقه ويژهاي دارند. «اينترنتگردي هم از ديگر علاقهمنديهاي فوتباليستهاست اما فيسبوك نه! چون احتمال به دردسر افتادن در آن زياد است. » البته «عدهاي هم به خريد ميروند و از سر اجبار لباسهاي گران طراحان مد يا اتومبيلهايي را ميخرند كه اصلا لازمشان ندارند.» چنان كه نويسنده كتاب ميگويد، خريد اتومبيل يكي از تفريحات فوتباليستهاي حرفهاي است. حدود پانزده سال پيش، ديويد بكام و همسرش ويكتوريا، قبل از سالگرد ازدواجشان، از دوستان شان خواسته بودند كه به آنها اتومبيل هديه ندهند چراكه خودشان دهها ماشين داشتند و نگهداري اتومبيل تازه، برايشان غيرممكن بود. البته تفريحات فوتباليستها به دو دسته سالم و غيرسالم تقسيم ميشوند. بازيكن مخفي، فوتباليست حرفهاي را كسي ميداند كه هوش و حواسش صرفا معطوف به تمرين كردن و اطاعت از دستورات مسوولان تيم نيست، بلكه صرف «ايستادگي در برابر نوشيدن الكل، استعمال مواد مخدر و ارتباط با زيبارويان» نيز ميشود. از حيث خيانت به همسر، ماه اوت خطرناكترين ماه براي بازيكنان فوتبال است؛ چراكه آنها در اين ماه در اردوهاي چندهفتهاي آمادهسازي پيش از شروع ليگ به سر ميبرند و اين اردوها نيز معمولا در كشورهاي خارجي برپاست. بازيكنان در دوري از خانوادههايشان به سر ميبرند و طرفداران زيبارو نيز پس از پايان تمرين، در اطراف آنها پرسه ميزنند. نويسنده مينويسد: «دختراني كه خودشان را به فوتباليستها ميچسبانند، دنبال توجه، پول و شهرتند. آنها طعمههايشان را هم به طور معمول در كافهها به تور مياندازند. » البته همسران فوتباليستها نيز دو نوع واكنش به خيانتهاي احتمالي يا قطعي شوهر مشهورشان نشان ميدهند: «بعضي از همسران فوتباليستها شبيه شرلوك هولمزند و ميخواهند سر از همهچيز دربياورند؛ بقيهشان هم چشمهايشان را روي هم ميگذارند تا نه چيزي را ببينند و نه چيزي را بفهمند. آنها كه صاحب خانه و زندگي مجللي شدهاند، ميخواهند اينطور وانمود كنند كه ازدواجشان با اين بحرانها از هم نخواهد پاشيد.» با اين حال، نويسنده گواهي ميدهد كه در بين بازيكنان فوتبال، تعداد شوهران خوب و پدران وظيفهشناس فراوان است و كساني كه از خانوادهشان غافلند، در اقليتند. هر چند كه اين اقليت چندان هم كمشمار نيست! يكي از مشكلات زندگي بازيكنان برجسته فوتبال، تغيير محل زندگيشان است. كساني كه متاهلند، به ويژه اگر يكي دو فرزند هم داشته باشند، بيش از بازيكنان مجرد از اين مشكل رنج ميبرند. بازيكن مخفي مينويسد كه قبلا قرارداد بازيكنان سه چهار ساله بود ولي الان ديگر يكي دو ساله شده است و به همين دليل تغيير محل زندگي بابت يك قرارداد يكساله، منطقي نيست. «من خودم بارها درباره انتقال به جايي ديگر با خودم چنين فكر كردهام كه يعني زندگيم چي ميشه؟ من تازه اينجا خونه خريدم و بچههام تازه توي مدرسهشون جاگير شدن. زنم بالاخره به اين شرايط عادت كرده و حالا بايد برم بهش بگم قراره هفته بعد بريم يه جايي دويست كيلومتر دورتر از اينجا... وقتي قراردادت چهارساله باشد، دلت ميخواهد خانوادهات هم در كنارت باشند. چهار سال زمان قابل توجهي است و ارزشش را دارد كه مدرسه بچههايت را هم به خاطرش عوض كني.»