یک یادداشت قدیمی
دنیای مسخ آقای محصص
کیومرث منشیزاده
این یادداشت کوتاه را چند دهه پیش، «کیومرث منشیزاده» درباره همکار هنرمندش «اردشیر محصص» نوشت و در صفحهای که «روزنامه کیهان» در آن روزگار، ویژه محصص تدارک دیده بود، منتشر شد؛ به تاریخ سیام دیماه 1350، شماره 8557، صفحه 6. نگاه متفاوت منشیزاده به هنر و خاصه کاریکاتور، در این یادداشت کوتاه نیز پیداست.
ورود به «قلمرو مسخشده» کاریکاتورهای آقای اردشیر محصص دشوار است؛ چراکه ما تمرین بسیار کردهایم که دنیا را از پشت عینکی تا آن حد غمگین نبینیم. درحالیکه حقیقت این است که در این سالها، کوشش در خوشبین بودن شقاوت است. دنیای «کلکته» و «هارلم» امیدواری کاذب ما را دستخوش یأس میکند و خدا کند که روزها چنین پیش نرود، وگرنه دیر نیست که مردم متعارف و طبقه صفر، دنیا را از چشمان آقای «بکت» ببینند. ذهن آقای محصص در سالهای جنگ و ترس و بدبختی شکل گرفته است و از آنجایی که آینه شکسته، تصویر را مکرر میکند، خاطر شکسته این هنرمند، بدبختی و زشتی را «بزرگ» میکند و [اشتباه نیست اگر] گفته شود که آدمیزاده راحت و بیخیال، نهتنها به کاریکاتور پناه نمیبرد که حتی به هنر؛ چراکه هنر، نتیجه رنجها و سرخوردگیهاست؛ و ایکاش هنر هرگز پدید نمیآمد. راستی چه کسی از خود خواهد پرسید که چرا آقای محصص بهجای کاریکاتور دنبال مینیاتور نرفت؟ چراکه کیست که نداند آدمی سرنوشت خودش را با خط خودش نمینویسد؛ درواقع ما در لابهلای خط سرنوشت، نوشته میشویم.
نمیدانم چرا آقای محصص برای من بیشتر از آنکه یادآور آقای محصص باشد یادآور «چخوف» است و کسی را سر گفتنی نیست که اگر چخوف بهاندازه «دیلکارنگی» دستخوش خوشبینیهای آمریکاییماب بود، هرگز «گورکی» او را خیال خاضعانه نمیستود.
اگر روزی قرار باشد هنرمندان را به علت طرح و توطئه محاکمه کنند باید آقای محصص را معرفی کنیم؛ راستی چه کسی اینقدر آدمیانِ بیدستوپا و بیسر و زشت خلق کرده است؟ آیا این یک روحیه مجرمانه نیست؟
به هر حال، من پیش از آنکه برای محصص آرزوی موفقیت در هنر بکنم، آرزوی موفقیت او را در زندگی دارم که بهقول مسیح «خوشا بهحال مسکینان در روح».