بدون شك هركسي كه با دنياي سينما آشناست، وقتي با سينماي جنگ و ژانر دفاع مقدس روبهرو ميشود بيش از هركس نام ابراهيم حاتميكيا در ذهن و خاطرش تداعي ميشود، اگرچه اين گونه سينما قهرمانهاي ديگري نيز دارد.
او را نهتنها به عنوان فيلمساز موفق جنگ كه به عنوان يكي از چهرههاي برجسته سينماي بعد از انقلاب در كنار مرداني چون مجيد مجيدي و رسول ملاقليپور بايد ديد كه سهم عمدهاي در شكلگيري سينماي ايران در 30 سال اخير داشتهاند. بهويژه آنكه سينماي دفاع مقدس را ميتوان تنها ژانر سينمايي دانست كه محصول انقلاب بوده و درگذشته سابقهاي نداشته است؛ لذا اين در هم تنيدگي سينماي جنگ و سينماي بعد از انقلاب، در شخصي چون حاتميكيا تبلور مييابد و او را به نماد يك نسل سينمايي بدل ميكند. ابراهيم حاتميكيا دوم مهرماه 1340 در يك خانواده مذهبي و با اصالت آذري در تهران به دنيا آمد و پس از پايان تحصيلات دوره دبيرستان وارد دانشكده سينما و تئاتر دانشگاه هنر شد و بااينكه تا ميانههاي دوران تحصيلش در دانشگاه به دليل انجام كارهاي هنري و فيلمسازي اشتياق چنداني به آموزش درزمينه تئاتر نداشت، سرانجام با تغيير شاخه تحصيلياش در رشته فيلمنامهنويسي از دانشگاه هنر فارغالتحصيل شد. قبل از انقلاب جرات رفتن به سينماي فارسي را نداشت و شايد كل فيلمهايي كه قبل از انقلاب ديده است به 10 فيلم نرسد به همين دليل هميشه عاشق تلويزيون بود شايد روي آوردن وي به ساخت سريالهاي تلويزيوني، ريشه در اين علاقه هم داشته باشد. حاتميكيا چنانچه خودش اذعان دارد فيلمسازي را به شكل آماتور آغاز كرده است و در سال 58 در كلاسهاي فيلمبرداري و فيلمنامهنويسي استاداني همچون اكبر عالمي، منوچهر عسگرينسب و عزيزالله حاجي مشهدي دورههايي را گذراند و علاقهمند بود كه در فيلمسازي آماتور فعاليت كند؛ اما گاهي ورود يك شخص يا وقوع يك حادثه در زندگي ما انسانها به نقطه عطف يا تحول در زندگياش بدل ميشود شايد سيد مرتضي آويني براي ابراهيم حاتميكيا مصداق همين سخن باشد. او در همان سالها در گروه تلويزيوني «روايت فتح» و در كنار شهيد آويني به كار فيلمبرداري مشغول شد و در سال 1364 نخستين فيلم بلند خود را براي گروه فيلم و سريال شبكه دوم سيما بانام «هويت» ساخت. البته او پيش از اين در سال 1361 براي فيلمبرداري از منطقه عملياتي راهي جبههها شد اما در آخرين لحظه اين عمليات لغو شد و به دنبال آن تصميم گرفت طرحي را كه از مدتها قبل در ذهنش داشت كليد بزند و بهاينترتيب فيلم اول او با عنوان «تربت» ساخته شد. بعد از اين حاتميكيا مشغول ساخت فيلمي به نام «هويت» شد اين فيلم داستان مصدومي است كه بهاشتباه مجروح جنگي قلمداد ميشود و بستري شدن او در كنار رزمندگان در او - كه از حال و هواي معنوي به دوراست - تحولي به وجود ميآورد. هرچند هويت فيلم مهمي نبود ولي برخي منتقدان بارقههايي از استعداد را در آن ديدند. اين فيلم بعدها به دلايلي بهجاي سينما از تلويزيون پخش شد.
بعد از ساخت فيلمهاي «هويت» و «ديدهبان»، جنگ به پايان رسيد؛ اما سينماي حاتميكيا تازه آغاز شد. البته ساخت «ديدهبان» نيز تقريبا در فضاي پاياني جنگ ساختهشده بود. اين فيلم به دنياي دروني و باورهاي شخصي يك رزمنده ساده و معمولي نزديك شده بود كه با قهرمانهاي آثار جنگي در آن سالها بسيار متفاوت بود و بيش از آنكه غلو شده و سوپرمني باشد، تصويري واقعي و باورپذير داشت. اساسا قهرمانهاي سينماي حاتميكيا به عنوان پاشنه آشيل آثار وي شناخته ميشوند كه بهويژه در آثار شهري او بار اصلي فيلم را بر دوش ميكشند و گويا بهجاي حاتميكيا از زبان او سخن ميگويند. قهرمانهايي كه حتي بيش از نام خود فيلم، در اذهان مخاطبان حكشدهاند. حاج كاظم «آژانس شيشهاي» به همين واسطه به شخصيت ماندگاري در سينماي ايران بدل شده است.
پس از پايان جنگ «مهاجر» اولين فيلم سينمايي حاتميكيا بود كه درسال 69 توليد شد. به جرات ميتوان گفت اين فيلم از اولين فيلمهاي جنگي است كه شخصيتهاي خودي هم در آن ضعف دارند و رزمندگان آن بهشدت واقعي هستند. امري كه كمتر در آثار سينمايي جنگ آن زمان ميتوان سراغي از آن گرفت. فيلمهاي دفاع مقدس در آن سالها بيشتر داراي سويه تبليغاتي و شعاري بود كه انگار براي روحيه دادن به مخاطبان و رزمندگان ساخته ميشد اما حاتميكيا در مهاجر نشان داد كه بهجاي قهرمانسازيهاي صوري و بزنبهادر كه يكتنه دهها نفر را حريف است، به قدرت دروني و معنوي قهرمانهاي قصهاش ميپردازد و به همين دليل نيز شخصيتپردازي كاراكترهاي قصه او همواره به عنوان نقطه عطف آثارش شناخته ميشود. آدمهاي قصه او بيش از آنكه قهرمان باشند، دردمند هستند.
در سالهاي آغازين دهه هفتاد «وصل نيكان» حاتميكيا به نمايش درآمد. وي در اين فيلم سعي كرد از فضاي جبهه و خاكريز فاصله بگيرد و به مسائل عاطفي _ حسي رزمندگان بپردازد. «وصل نيكان» فيلم دوران گذار حاتميكيا است. حدفاصل ميان دو دوره و احتمالا نشانهاي از ترديد او در انتخاب مسير پيش رو. فيلم «وصل نيكان» از لحاظ شكل، ساختار و محتوا، بهشدت ازهمگسيخته است و با وجود آنكه فيلم، خانوادگي تلقي ميشود و موضوع ازدواج را دستمايه قرار داده، خستهكننده به نظر ميرسد. يكي از حواشي مهم اين فيلم كه در آن سالها مطرح بود، اين بود كه حاتميكيا وصل نيكان را در واكنشي اعتراضي به «عروسي خوبان» مخملباف ساخته است، بهويژه سنخيت معنايي عنوان فيلمها به اين ذهنيت دامن ميزد؛ اما حاتميكيا اگرچه در آن زمان نسبت به اين فيلم معترض بود، اما به اين مساله اعتقادي ندارد و معتقد است: بههيچعنوان در «وصل نيكان» به دنبال پاسخگويي به «عروسي خوبان» مخملباف نبودم؛ اما كلاً فضاي موجود در آن سالها اين تنفس را به من ميداد كه به اين سمت بروم و وصل نيكان نيز متاثر از فضاي حاكم و شرايط دوران خود است.
در همان سال ابراهيم حاتميكيا با ساخت «از كرخه تا راين» بر قله شهرت و محبوبيت نشست و فيلم مورد اقبال عمومي قرار گرفت و فروش آن تا مرز جابهجايي ركورد فروش در تاريخ سينماي ايران نزديك شد. شايد براي اولينبار بود كه مخاطبان در يك اثر جنگي آنهم متعلق به كارگرداني كه از نسل انقلاب و جبهه است، از اعتراض به جنگ سخني ميشنوند و صحنهاي ميبينند. درواقع حاتميكيا در «از كرخه تا راين» را با ترسيم سه شخصيت متفاوت، ديدگاههاي مختلفي را كه در افراد ازجنگبرگشته وجود داشت به تصوير ميكشد. بهعبارتديگر حاتميكيا با اين فيلم، گام در نسبيانديشي ايدئولوژيك ميگذارد كه اين فرآيند تا به نام پدر سير پيشروندهاي دارد.
«خاكستر سبز» در سال 1372 فيلم بعدي حاتميكيا بود كه تنها فيلم ايراني و از معدود آثاري است كه به جنگ بوسني و هرزگوين ميپردازد؛ اما در آن، اثري از كشت و كشتار نبود و جنگ، تنها دستمايهاي است براي بيان حرفهاي ديگر. اين فيلم - كه برخي آن را شخصيترين فيلم حاتميكيا ميدانند - نشان داد كه وي در بستر فضاي جنگي به دنبال مفاهيم و ايدهاي انساني ميگردد و فرقي نميكند اين جبهه در خاك ايران باشد يا فراتر از مرزهاي آن. ابراهيم حاتميكيا بعد از دو سال در سال 1374 با دو فيلم «بوي پيراهن يوسف» و «برج مينو» به سينما برميگردد. وي در «بوي پيراهن يوسف» به مفهوم انتظار ميپردازد و قصه آزادي اسراي جنگ را به تصوير ميكشد و بهنوعي بحث موعود و مهدويت را روايت ميكند. در اين فيلم حاتميكيا به فضاي ملودرام از «كرخه تا راين» نزديك ميشود. در «برج مينو» نيز كارگردان سعي ميكند به نقش زنان در جبهه بپردازد و با استفاده از ساختاري فرمگرا و روايتي تودرتو، مينو را به حوادث جنگ پيوند ميزند؛ اما «بوي پيراهن يوسف» و «برج مينو» چه در گيشه و چه نزد منتقدان چندان موفق نبودند؛ و اما ابراهيم حاتميكيا با ساخت «آژانس شيشهاي» در سال 76 به نقطه اوج در كارنامه وزندگي حرفهاي خود ميرسد و اين فيلم به نماد سينماي دفاع مقدس بدل ميشود. نهمين فيلم حاتميكيا كه با فضاي سياسي آن دوران تناسب داشت و در اولين جشنواره فيلم فجر در دولت اصلاحات موردتوجه منتقدان و داوران قرار ميگيرد؛ اما اين فيلم بهانهاي براي اعتراض و مخالفت كساني ميشود كه معتقد بودند حاتميكيا از ارزشها و باورهاي گذشته خود برگشته است و «آژانس شيشهاي» را آژانس گيشهاي خواندند.
حاتميكيا در «روبان قرمز» (1378) با زباني استيليزه و نمادين به آسيبشناسي زندگي افرادي توجه نشان ميدهد كه پس از جنگ به دنبال معنايي براي زندگي خود بودند. فيلم موردتوجه اغلب منتقدان قرار گرفت. «روبان قرمز» حاشيههاي فراواني در زمان جشنواره نوزدهم فيلم فجر از سر گذراند كه درنهايت منجر به بيرون كشيده شدنش از جشنواره شد.
سهگانه حاتميكيا در مورد تقابل آدمهاي زمان جنگ با دنياي امروز با فيلم «موج مرده» تكميل شد. «موج مرده» جدا از وجوه ايدئولوژيك و سياسياش، مضمون شكاف نسلها، جدايي فرزندان از پدران و مادران را به تصوير ميكشد. حاتميكيا در «ارتفاع پست» اوضاع اجتماعي پس از جنگ را به تصوير ميكشد و بار ديگر توانايي خود را در كارگرداني در فضايي بسته در «آژانس شيشهاي» را اينبار در داخل يك هواپيما تكرار ميكند.
«به رنگ ارغوان» به عنوان سياسيترين اثر كارگردان تجربه بعدي حاتميكيا بود كه همكاري دوباره او را با حميد فرخنژاد رقم زد. اين فيلم به دليل بروز برخي حساسيتها، حتي فرصت اكران در يك سئانس از جشنواره بيست و سوم فجر را پيدا نكرد و بنا به صلاحديد مسوولان امنيتي و كشوري نمايش آن براي مدتي نامعلوم به عقب افتاد. اين اتفاق تاثير رواني بدي روي حاتميكيا گذاشت و نوعي دلزدگي در وي ايجاد كرد. حاتميكيا پس از نااميدي در اكران «به رنگ ارغوان» به سراغ «به نام پدر» رفت كه بسياري آن را فيلمي ضد جنگ خواندند. اين فيلم از تقابل تفكرات و عقايد نسل قبل «پدر» و نسل جديد «دختر» را در بستري ملودرام به تصوير ميكشد.
بعد از «آژانس شيشهاي» به عنوان پرمخاطبترين اثر حاتميكيا «دعوت» به عنوان متفاوتترين فيلم وي در محك قضاوت قرار داده است. حاتميكيا براي اولينبار خارج از فضاي هميشگي فيلمهايش به موضوع سقطجنين در جامعه پرداخت و فيلمي اجتماعي ساخت كه حتي در فرم نيز متفاوت بود و ساختاري اپيزوديك داشت. اين اثر حاتميكيا جداي از حواشي داخلي كه ميان فيلنامهنويس و كارگردان در پي داشت، به انتقادهاي تند حاتميكيا از منتقدان نيز ختم شد و حتي وي از اصطلاح قلم به مزد درباره برخي آنها نيز استفاده كرد؛ منتقداني كه در جشن صنفي خويش او را به عنوان بهترين كارگردان جنگ برگزيدند.
حاتميكيا بعدازاين يكي از جنجاليترين فيلمهاي خود به عنوان «گزارش يك جشن» را ساخت كه به دليل حواشي سياسي كه درباره آن در نسبت با وقايع سال 88 پيش آمد هنوز امكان اكران و نمايش پيدا نكرده است. حاتميكيا در اين باره گفته است: «خجالت ميكشم از اينكه چرا جلوي پخش فيلمي مثل «گزارش يك جشن» را گرفتهاند و از اين بابت افتخار نميكنم كه در جمهوري اسلامي فيلمي دارم كه پخش نشده است. »
«گزارش يك جشن» از مسائل ملتهب جامعه سخن به ميان ميآورد و به مساله جوانان به عنوان يكي از بحرانهاي امروز جامعه ميپردازد.
فيلم «چ» اثر بعدي حاتميكيا بود كه شايد بتوان آن را اولين فيلم او درباره يك شخصيت و قهرمان واقعي دانست. اين فيلم داستان ۲ روز از زندگي دكتر مصطفي چمران در پاوه به تصوير ميكشد. فيلم «چ» داراي ۵۲۰ پلان است و در مقايسه با فيلمهاي ديگر ژانر سينماي جنگي ايراني، داراي جلوههاي ويژه و صحنهآراييهاي نظامي كمنظيري است. عدهاي معتقدند نام فيلم، يادآور نام «چه گوارا» است و سازنده با اين كار قصد داشته تا ميان چمران و چهگوارا قياس كند. فيلم با چند حاشيه هم همراه بود ازجمله علي كشوري فرزند شهيد كشوري كه به انتقاد از نحوه پرداختن به نقش شهيدان كشوري، شيرودي، سهيليان و تيمسار فلاحي در اين فيلم پرداخت.
حاتميكيا در سال 94 فيلم «باديگارد» را عرضه ميكند كه موضوع آن درباره باديگاردي است به نام «حيدر» كه وظيفه حفاظت از مسوولان بلندپايه كشور را بر عهده دارد. نقش او را پرويز پرستويي بازي ميكند. حيدر شخصيت آرمانگرايي است كه مسائلي را در كارش ميبيند و اين مسائل او را نسبت به كارش دچار تضاد و شك و ترديد ميكند. يكي از فيلمهاي انتقادي-سياسي حاتميكيا كه فارغ از برخي نقدهاي جناحي و سياسي از حيث سينمايي، فيلمي خوشساخت بود.
آخرين اثر ابراهيم حاتميكيا فيلم «بهوقت شام» است كه هم به دليل سوژه و پرداخت و هم به دليل حواشي جنجالي كه فيلم و فيلمساز در جشنواره به وجود آوردند يكي از پرهياهوترين فيلمهاي حاتميكيا در كارنامه او شده است. حضور موسسه اوج به عنوان حامي مالي فيلم و طرح قصه داعش در آن ازجمله عناصر مهم شكلگيري اين جنجالها بوده و عصبانيت حاتميكيا از واكنش منتقدان نسبت به اين فيلم كه در شب اختتاميه جشنواره به اوج خود رسيد كه به اعتقاد بسياري به كاهش اعتبار فيلمساز منجر شد. «به وقت شام» البته از حيث تكنيكي و جلوههاي ويژه يكي از مهمترين فيلمهاي سينماي حاتميكياست.
اگرچه سينماي حاتميكيا در ژانر دفاع مقدس شناخته ميشود، اما دغدغههاي اجتماعي و ايدئولوژيك متناسب با تحولات تاريخي جامعه را در آثار وي نبايد فراموش كرد. فيلمهاي حاتميكيا تناسب جامعهشناختي زيادي با زمان ساخت خود دارد و جريانشناسي فيلمهاي او بهنوعي مطالعه اجمالي تاريخ اجتماعي_ فرهنگي معاصر است. قهرمانهاي فيلمهاي او بهنوعي دغدغههاي خود وي را بازنمايي ميكند. او فيلمسازي است كه فرزند زمان خويش است و جالب اينكه اغلب آثار وي نه صرفا ساخت فيلمهاي جنگي كه پرسشهايي از جنگ است؛ بهويژه پرسشهايي كه بعد از جنگ، هويت انسانهاي مثل او را به چالش كشيده است. ستيز و سازش با جهان «از كرخه تا راين»، افتخارات ديروز و ارزشهاي امروز «برج مينو»، اميدهاي آرمانشهرگرايانه و نااميديهاي واقعگرايانه «بوي پيراهن يوسف»، رشادتهاي عصر جنگ و سياستهاي عصر صلح (آژانس شيشهاي)، اصولگرايي و عملگرايي «موج مرده»، انتخاب ميان نوستالژي گذشته و عشق به زندگي «روبان قرمز» و سرانجام گزينش ميان جامعهاي كه ساختهايم و رويايي كه در سرداريم «ارتفاع پست» تعارض ايدئولوژيك نسل جنگ و نسل امروز «به نام پدر» و...
نگارنده با همه انتقاداتي كه نسبت به مواضع اخير حاتميكيا دارد اما معتقد است او در رهگذر اين زمان طي شده تجربههاي تاريخي دسشوار و پرفرازونشيبي را از سر گذرانده كه نشانهها و مولفههاي هريك از آنها را ميتوان در تكتك آثارش بازشناسي كرد. سينماي حاتميكيا، تاريخ تصويري انقلاب اسلامي است كه جامعهشناسي هر دوره را به زبان سينما روايت ميكند و فيلمهاي او صرفا غصه آدمهاي جنگ نيست كه قصه جنگ آدمهاست. قصه آدمهايي كه ميان اسطوره و واقعيت، ارزشها و لغزشها و ميان تجدد و تدين در جستوجوي رستگارياند.