اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد ميدانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي به ماجراي سياهكل و با رضا شمسآبادي و جريان كاخ مرمر اشاره كرد كه در اين شماره ادامه اين ماجرا را ميخوانيم.
درست است كه كامراني(از نزديكان شمسآبادي) اقدام به خودكشي كرده بود؟
علاقهمند بود به رضا شمسآبادي خيلي، رفت سيگارها را كه ميآوردند بكشد جمع كرد، سيگارها را خيس كرد، آب سيگارها را شيره شديدي درست كرد خورد كه خودكشي كند. نزديك هم بود بميرد. او را بردند و آوردند بعد با او خيلي صحبت كردم. همين طور است -اين هم حتي از تصميم او كه نزديكترين بود- تازه او اين را به نيكخواه معرفي كرده بود از تصميم او مطلع نبوده به آن شكل و رضا را هم او ميگفت كه اصلا ايدئولوژي نداشته؛ يك بچه مسلمان سنتي بوده يك سرباز غيور بوده، ضد رژيم حسابي بوده و اين تصميم را بيشتر خودش گرفته، نه كه جريان اين طوري چپي.
بنابراين ميتوان گفت كه او...
مذهبي هم نميشود، ما خودش را كه نديديم ولي مذهبي هم نميشود اسمش را گذاشت. يعني بايد گفت آن يك جريان بيخطي بود. حالت ضد رژيمي، حالا نه خط چپي نه خط راستي، مليگرايي شايد يك كمي ميتوان گفت حالا شما پرونده را ميتوانيد ببينيد.
چون كه از عقيدهاش سرچشمه ميگرفته؟
نميدانم، اين هم چون رضا را نديدم و كامراني هم آدم معتقدي نبود. نماز هم نميخواند. موقعي كه تو زندان آمده بود راديوساز بود، تعمير راديو و... تيپش هم تيپي نبود كه آدم مذهبي و اينها اصلا به او بخورد. گفتم چپي به آن معنا هم نبود، من ميدانم چپي نبود. نيكخواه البته چپي بود، نيكخواه هم در آنجا ولي عامل اصلي نبود.
راجع به افراخته و بهرام آرام كه به آن صورت خودشان را به رژيم فروختند چطور شد، اينها را اعدام كردند؟
اولا كه اينها يازده تا جرم بزرگ داشتند. افراخته پيش از اين [نامفهوم]... طرفش هم امريكاييها بودند و رژيم نميتوانست او را اعدام نكند، مايل هم بود نكند. من ميدانم كه مايل بود رژيم او را اعدام نكند، تحت فشار قرار گرفت و كرد. بهرام معلوم نيست خودش را به آن شكل به رژيم فروخته باشد. بهرام ماركسيست شد و بعد تو درگيري كشته شد. بهرام كه گير نيفتاد، بهمن يا بهرام...
بهرام آرام؟
به نظرم اين طوري است، تو درگيري كشته شد. اعدام نشد بهرام، جزو سردستههاي آنها بود ولي افراخته نشست همهچيز را گفت و بازجويي ميكرد. حدود دويست نفر را گفته بود و هر يك از اينها را كه ميآوردند خودش ميآمد بازجويي ميكرد و اتهاماتشان را اثبات ميكرد و هر چه هم احتمال ميداد، ميگفت. آن جزوهاي كه او نوشته الان وجود دارد تو پروندهاش، شما ميتوانيد بگيريد 200 صفحه چقدر ميگفتند نوشته كه اصلا رژيم با همان بهرام را توانست حسابي بشكند.
جزوه را كي نوشته؟
وحيد افراخته، اين جزوه را... ميتوانيد بگيريد و اعترافاتش را... همه ما را كه ميبردند مثلا دو صفحه تكنويسي كرده بود براي من، براي هر كس كه ميبردند؛ وحيد دربارهاش يك چيزي نوشته بود. حتي احتمالاتش را هم نوشته بود.
سوال آخر ما راجع ميشود باز به منافقين، بايد در رابطه با ايدئولوژي اينها چگونه برخورد كنيم، آيا اينها از اساس آنكه دور هم جمع شدند از نظر عقيده منحرف بودند يا اين انحراف بعدا به وجود آمد و اساسا چرا انحراف به وجود آمد؟
آنچه من ميتوانم بفهمم، البته من با حنيفنژاد و اينها خيلي آشناي آن طوري نبودم، فقط از دور ميشناختم. آنچه ميتوانم بفهمم اينها مسلمان بودند، ماركسيسم را هم قبول داشتند .
التقاطي بودند؟
حالا عرض ميكنم؛ ماركسيسم را هم قبول داشتند و اين جور فكر ميكردند. اينها فكر ميكردند مبارزات موفق در دنيا فقط مبارزات ماركسيستي است چون آن را علم مبارزه ميدانستند علم را هم هر جا گير ميكردند ميگفتند علم است ديگر نميشود با آن چيز كرد. اسلام را هم زمينه مردمي ميدانستند. فكر ميكردند در ايران بايد اسلام با ماركسيسم؛ يعني علم مبارزه با مردم مسلمان؛ بايد تلفيق بشود و اينها رسالت خودشان را اين ميدانستند كه پل بزنند بين ماركسيسم و اسلام و همه همتشان اين بود كه اسلام را منطبق بكنند بر ماركسيسم. از ماركسيسم هيچي مايه نگذاشتند. يعني اصول ماركسيسم را هيچي نفي نكردند. سعي ميكردند بگويند اسلام هم اين را ميگويد. آن معارف اسلام را بگويند، اين را ميگويد. آنها عملا مسلمان بودند، نماز ميخواندند نه همهشان مثل بهمن بازرگان نه، آنها نماز ميخواندند اسلام را هم قبول داشتند ظاهرا. ولي سعي ميكردند معارف اسلام را مثلا به اين اشكالي كه ما به اسلام اعتقاد داشتيم آنها نداشتند. ظاهرا وقتي كه بحث ميكرديم درباره خدا و با آن دسته دومهايشان آنها را كه من نديدم شاگردان مستقيم آنها، آنها دلشان به اين طرف ميآمد كه بگويند اين نظام، همين نظام حاكم بر جهان خداست. يعني خدا را روح جهان ميدانستند و نه يك چيز موجودي غير از جهان يك حالت؛ توحيد را اصلا اين جوري ميگفتند ما هم، در[مورد] آخرت نديديم كه اينها اصلا بحث كنند. حاضر نبودند بحث آخرت اصلا تو ايدئولوژيشان مطرح بشود. درباره ثواب، عقاب، بهشت، جهنم اصلا حاضر نبودند بحث كنند به آنجاها برسانند. حتي من در يك سخنراني در مرگ آقاي احمد رضايي مقام شهيد را در بهشت گفتم، اينها انتقاد كردند به من كه ميگفتند...