شيفته اشتباه
شهرام معيني
چه تصميمي در خصوص برجام و پس از آن به سود جامعه و كشور ما است؟ آيا بايد گزينه غنـــيسـازي برجام را اولويت خود قرار دهيم يا به غنيسازي هستهاي دست بزنيم يا ...
به راهحل ديگري بپردازيم؟ هدف اين يادداشت پاسخ به اين پرسشها نيست، اما ميكوشد تبييني از محيط رفتاري سياستمداران كه آنها را براي سوگيري به سوي گزينه خطا، بهشدت مستعد ميسازد، ارايه دهد. اين يادداشت نشان ميدهد كه اگرچه راهحلهاي ظاهرا قهرمانانه، نسبت به راهحلهاي بغرنج و بيقهرمان، براي سياستمداران محبوب و كمهزينه است اما غالبا براي كشور، مضر و پرهزينه است. بهعلاوه سياستمدار در انتخاب راهحل، در معرض خطاهاي شناختي، اسير خصلتهاي رواني و درگير هيجانات احساسي است و تنها بايد با آگاهي عميق از اين محدوديتها و با نظارت نخبگان از شدت تصميمات اشتباه بكاهد. سياست جايي براي تصميمات كامل و عالي نيست، بلكه صرفا تلاشي براي كم كردن شدت خطاها، كاهش آسيبها، كنترل ريسكها و كسب موفقيتهاي نسبي است. سياست به ويژه سياست خارجي، غالبا درگير انتخاب بين گزينه متوسط، گزينه بد و گزينه بدتر است و كمالگرايي سياستمدار در يافتن عيوب گزينههاي متوسط و بد و رد آنها، معمولا او را در يك فرآيند احساسي براي انتخاب بدترين گزينه، مستعد ساخته و به آن سمت سوق خواهد داد.
پاي دانش اقتصاد با نظريه انتخاب عمومي (Public Choice) به تحليل رفتار سياستمداران گشوده شد. اين نظريه، اين باور معمول كه سياستمداران به دنبال منفعت و خير جمعي هستند را به چالش كشيد و به سياستمدار به عنوان يك عامل اقتصادي كه در موقع تصميمگيري، منفعت و مصلحت شخصي و اعتبار فردي خود را مدنظر داشته و در حال حداكثر كردن آن است، نگريست. در چارچوب اين نظريه بخشي از اشتباهات سياستمداران از اين رو رخ ميدهد كه تصميمات آنها، در چارچوب مصلحت، منفعت و اعتبار شخصي سياستمدار، عقلايي است، هر چند هزينههاي فراواني براي جامعه دارد و لذا از ديدگاه اجتماعي كاملا غيرعقلايي است.
از ديد دانش اقتصاد، بخشي ديگر از اشتباهات سياستمداران در چارچوب اقتصاد رفتاري (Behavioral Economics) توضيح داده ميشود. اقتصاد رفتاري به عنوان تلفيقي از دانشهاي اقتصاد و روانشناسي بهطور خلاصه توضيح ميدهد كه انسانها و منجمله سياستمداران نه در چارچوب يك عقلانيت كامل و خونسردانه بلكه در چارچوب عقلانيتي محدود (Bounded Rationality) تصميم ميگيرند، به نحوي كه به جاي محاسبات خونسردانه و خردمندانه عقلايي، فاكتورهاي رواني، هيجانهاي احساسي و خطاهاي شناختي (psychological, cognitive, and emotional factors)، عامل بنيادين شكلدهي به بسياري از انتخابهاي آنها است، تا جايي كه كساني از نامعقوليت ذاتي سياست و سياستمدار (Irrationality of Politics) سخن گفتهاند. از نظر اين اقتصاددانان، تصميمات سياسي بهشدت متاثر از خطاهاي شناختي سياستمدار نظير بيشاطميناني (Overconfidence)، خصلتهاي رواني سياستمدار نظير زيانگريزي (Loss Aversion) و خصلتهاي احساسي نظير ميل مفرط به قهرماني، نفرت از رقبا و طرفهاي منازعه، لجاجت و ديگر حالات احساسي است.
مثلا اصولا اغلب منازعهها و جنگها به اين علت رخ ميدهد كه طرفين يا يكي از دوطرف منازعه، به علت بيشاطميناني (Overconfidence)، شانس خود را براي پيروزي در منازعه، بيشبرآورد ميكنند. يعني در حالي كه طبق برآورد واقعبينانه، ناكامي هردو يا دستكم يكي از دوطرف در منازعه، قابل تخمين است و لذا اساسا نبايد طرف در معرض باخت و زيان، وارد منازعه شود، اما اين طرف يا طرفين به دليل بيشاطميناني و بيشبرآوردي از توان خود وارد نزاع ميشوند و لذا منازعه شكل ميگيرد. اقتصاددانان در بازارهاي مالي از اين پديده براي تبيين ورود معاملهگران به معاملات پرزيان و در سياست براي تبيين ورود بازندگان بالقوه به منازعات پرهزينه استفاده ميكنند. مثلا قطعا رژيم وقت عراق با اين بيشاطميناني كه ميتواند برنده جنگ و حمله به ايران باشد، وارد منازعهاي شد كه خسارات انساني وسيع و صدها ميليارد دلار خسارت مادي به كشورش تحميل كرد.
از ديگر ويژگيهاي فردي كه معمولا باعث انتخابهاي اشتباه ميشود، زيانگريزي (Loss Aversion) است. يكي از نتايج و مصاديق زيانگريزي، امتناع فرد از پذيرش زيان در يك انتخاب بد و كنار نرفتن بهموقع از آن موقعيت نامساعد است. فردي كه در سهامي معين يا طلا سرمايهگذاري كرده و با زيان مواجه شده، معمولا حاضر به فروش آن با قيمت پايينتر و خروج از موقعيت نيست و سالها در آن موقعيت به اميد بازگشت قيمت ميماند، تا شكست و زيان را به لحاظ ذهني نپذيرد. يك سياستمدار نيز پس از يك انتخاب اشتباه و مواجهه با زيان از يكسو و انتقادها از سوي ديگر، نهتنها نميتواند با اعتراف به اشتباه و پذيرش زيان، موقعيت را ترك كند، بلكه با جستوجوي جنبههاي مثبت واقعي يا خيالي در آن تصميم اشتباه يا تلاش براي اصلاح تاكتيكي در آن، ميكوشد مصممانه آن موقعيت اشتباه را تداوم دهد، به اين اميد كه نهايتا به طريقي قبل از خروج از موقعيت، زيان را جبران و آن را تبديل به منفعت كند و منتقدان را نيز خاموش سازد. اين تلاش عبث و سوگيري براي اثبات اشتباه نبودن تصميمات و سخنان قبلي، خود معمولا باعث بقا و تداوم در موقعيت و سياست خطا و تشديد زيان براي كشور و ملت ميشود چرا كه براي چنين سياستمداري دلخواه نيست كه بپذيرد كه در حال يا گذشته اشتباهي داشته است.
منبع ديگر خطاهاي سياستمداران، هيجانات، احساسات و هوسها است. تمايل افراطي به قهرماني و همهچيزداني و درگيري با احساسات فردي در مورد رقبا، از جمله اين قبيل هيجانات و منبع خطاي سياستمدار است. سياستمداران اسير اين تلاشاند كه وانمود كنند كه همهچيز را بهخوبي ميدانند و ديگران چيزي براي آموختن به آنها ندارند و اين انگيزهاي قوي براي نپذيرفتن هر نكتهاي ميشود كه منبع الهام آن خارج از خود سياستمدار است. همچنين سياستمداران درگير احساساتي نظير تلاش براي نيل سريع به آرزوها، نفرت از رقبا و طرفهاي منازعه و... هستند. از اين منظر سياست براي سياستمدار، نقش گوي بازي را براي بچهها دارد. سياستمدار وارد يك بازي شده و ممكن است در ميانه ميدان و هياهوي بازي و فرياد تماشاگران، غرق در احساسات شده و هدفها و عقلانيت خونسردانه براي نيل به آن را در بازي طولاني سياست، فراموش كند. فيالمثل بديهي است كه همواره سياست جسورانه، خلاف مصلحت و منافع ملي نيست، اما براي سياستمداران، تحتتاثير احساسات بين يك سياست ظاهرا شجاعانه كه هزينهاش را مردم بپردازند و يك سياست و انتخاب معمولي و ساده كه سودش را مردم ببرند، ممكن است سياست جسورانه اولويت يابد.
سياستمدار ديني نيز اكيدا در معرض همه اين خطرات و خطوات است كه براي تصميمگيري عقلايي در حكم دشمني آشكار است كه صحنه را براي فريب و وسوسه ميآرايد. البته راه حقيقي جلوگيري از اشتباهات سياستمداران، نظارت قوي و موشكافانه اجتماعي مردم و نخبگان بر مسوولان و سياستمداران است. اما سياستمداران خود نيز بايد بدانند كه سياست يك امكان و مكانيسم براي حفظ منافع جامعه و ارتقاي آن و همزمان عرصه اشتباهات است، آنها نبايد اداي قهرمانان افسانهاي را درآورند، بلكه بايد اشتباهاتشان را مرتبا شناسايي كرده و بپذيرند و براي خروج از آن چارهجويي كنند. جامعه نيز بايد همواره در كنار نقد سياستمداران و ضمن آنكه به آنها ميآموزد ابرانسان نيستند، سطحي از انتقاد را به كار ببرد كه منجر به اصرار سياستمدار به اشتباهاتش نباشد و راه را براي خروج آرام آنها از موقعيتهاي اشتباه با پذيرش رسمي خطا يا حتي بدون آن، باز نگه دارد.