عكاس خيابان انقلاب
تورج منصوري
خيلي جوان بودم كه با محمود كلاري آشنا شدم و اين آشنايي شيرينترين دوران كاري را برايم سوغات آورد.
او از من پنج سال بزرگتر بود و تجربه مشاهده خيابان در دوران پرمخاطره انقلاب او را پخته و در عين حال نازك كرده بود.
زياد زمان نبرد كه پشت سرخوشي بچگانه و لبخند شيرينش، روح متلاطم و غمگيني را ببينم كه با وسواس دايم در حال جستوجوي چيزي بود.
تو گويي محمود به دنبال چيزي ميگردد...
از او اين جستوجوي هميشگي و از جادههاي سرد، خاطره گرماي وجود دوست و همكار خوبي كه تازه آمده بود و هيچ كس نميدانست تا كجا خواهد ماند در ذهنم باقي مانده است.
محمود عكاس خيابان انقلاب بود؛ اما به عكس عكسهاي ديگران كه جوشش انقلاب را ثبت كردهاند در قابهاي او يك نوع شاعرانگي موج ميزد.
انگار خيابان انقلاب محل تجلي چهره ديگري از انقلاب است كه در آن انقلاب، جوشش خشني كه به دگرگوني منجر ميشود نيست، پس زدن غبار از روي خوابي آشناست كه همه ما آن را ديدهايم اما به ياد نميآوريم.
بعدها فهميدم كه او در روزهاي سرد جادههاي سرد درآنسوي مه به دنبال چه ميگشت.
محمود در هر منظرهاي از فيلم و هر قاب، منفذي ميخواست بيابد تا تكهاي از روحش را در پشت آن عكس و براي آينده قايم كند و اين كار را كرد. اين قايم كردن روح در پشت هر تصوير راز ماندگاري او شد.
و امروز عكاس انقلاب، محمود كلاري شناختهشدهترين فيملبردار ايراني پس از انقلاب در جهان است كه هنوز دارد تكههايي از روح بزرگش را جابهجا قايم ميكند تا ما با تماشاي آن خوابي را كه فراموش كردهايم دوباره به ياد بياوريم.
او ميخواهد در خواب ما جاودان شود...