افسانههاي امروزي
محمد زينالي اُناري
هر كسي در درون يك واقعيت به دنيا ميآيد. ما معمولا به داستان افسانهگون «رستم» و «شاهنامه فردوسي» مينازيم و احساس ميكنيم كه براي ما قهرمان آييني همان رستم است كه برخاسته و به جنگ به ديوان و ساير حريفان رفته است. اين واقعيت روزگاران پيش و افسانه آن روزگاران است. شايد بسياري از قهرمانان سدههاي گذشته ما، در جنگاوري و مبارزه، الگويي ذهني شبيه رستم داشتند، اما فقط به آن صورت شعر نشدهاند. رستم نماينده و نمونه مثالي قهرماني ديرزماني است كه ما از طريق ادبيات با آن آشنا ميشويم.
اما زندگي در جهان معاصر، يك دنياي قهرماني واقعي جديدي هم در خود دارد. قهرمانهايي كه نه مانند زمان رستم، جهانگشا و پهلوان هستند، قهرمانهايي كه حرفه ايشان، ورزش و توانمندي جسماني و رقابتهايي به قصد شناساندن هويتها است. اسطورهها ديگر آرماني و ازلي نيستند و اين زميني و شايد در مواجهه با امثال رستم، تا حدي مصنوعي هم مينمايند. اما واقعيت آنها خود را در هندسه زندگي امروزي قرار داده است، زندگياي كه براي ما واقعيتر و معنادارتر مينمايد. اگر براي ما در دورههاي نادري و قاجاري، تنها ميراث اسطورهاي قابل بازآفرينيمان رستم، سهراب و قهرمانهاي ديگر اين داستان ادبي بود، امروز تلويزيون، سريالي از قهرمانيهاي متنوع، به خصوص در ورزش پيش روي ما قرار ميدهد.
«فوتبال»، براي ما ايرانيها، يك دنياي قهرماني اسطورهاي، اما واقعيتر از داستان رستم و سهراب است، از كوچههاي خاكي و حياط مدرسهها تا ميدانهاي اجارهاي شبانهاي كه براي تفريح و ورزش خود تدارك ميبينيم. ما اگرچه امروز باور داريم كه كار رستم را نميتوانيم مشابه وي اجرا كنيم، اما بلديم كه به مانند «دايي»، «آقاي گل» جامهاي رمضان محله و شهرستان خود شويم. دوران فردوسي و محمود غزنوي تمام شده كه در آن قهرمان ازلي يك رويا و زندگي آن آيينه پهلوانيهاي مردم بود. اما براي ما چه بسا، همان ورزش پهلواني كه از طرح قدرت، و مرام اخلاقي رستم به ياد داريم، ميتواند شعر باشد. اما ورزشهاي قهرماني مانند فوتبال، واليبال و... كه به ويژه به زندگي تيمي روزمره ما شباهت دارد، كنه فهم ما از تجربههاي جسماني و انداموار شخصي و اجتماعي را تشكيل ميدهند.