با خودت در آشتي باش با همه دنيا ميتواني بجنگي. اين جمله را كه تصورش موجب تصديق است به جامعه هم ميتوان تعميم داد. جامعهاي كه با خودش در آشتي است، تضادها و تعارضها و مشكلاتش را شناسايي كرده و عزمي براي برطرف كردن آنها دارد، ميتواند در مقابل هر سلطهجويي و دشمني بايستد. موقعيت دشوار ايران امروز در مسائلي مانند برجام، مبادلات تجاري، بحران ارزي، عدم پايبندي كشورهاي غربي به تعهداتشان، رفتن شركتهاي بزرگ از ايران و... بدون هيچ اغراقي يك جنگ اقتصادي است. امريكا هيچ تعارفي ندارد كه بگويد ميخواهد ايران را از نظر اقتصادي فلج كند. استراتژي او شفاف است، يك كشور فلج شده، خيلي راحت به هر فرماني گردن مينهد و ...
ادعاي برابري از سرش بيرون ميرود. كشور صاحب نفت و گازي كه نتواند ثروتش را مبادله كند، درواقع فاقد آن ثروت ميشود؛ وقتي ايران نتواند نفتش را بفروشد داشتن آن نفت مزيتي برايش محسوب نميشود. آن وقت ديگر يك قدرت منطقهاي نخواهد بود، نفوذش را از دست خواهد داد و در مسير تصاحب خاورميانه به دست امريكا مانعي ايجاد نخواهد كرد.
اين استراتژي حرف ديروز و امروز نيست، اگر هم تا به امروز هدف امريكا محقق نشده نه به دليل نخواستنش كه به خاطر نتوانستنش بوده است.
از تفصيل اين بخش ميگذريم چون متولي كم ندارد اما بخش دوم حرف اين است كه براي مواجهه با چنين سياست خصمانهاي چه بايد كرد و چه نبايد كرد؟
واضح است كه با مردمي خسته و مأيوس نميتوان به جنگ رفت؛ چه جنگ اقتصادي باشد چه غيراقتصادي. كافي است مردم باور كنند كه دستشان كمزور است و تواني براي تغيير اوضاع ندارند. آن وقت هر مشكل كوچكي برايشان بزرگ جلوه ميكند و خود را در پايان خط احساس ميكنند. اينجاست كه مشكل جامعه ايران در سرچشمه، سياسي ميشود و درست به همين دليل است كه اگر بخواهيم مشكلات اقتصادي و اجتماعي را از سرچشمه حل كنيم بايد به سياست رجوع كنيم. براي پيروزي در جنگ اقتصادي امروز بايد قبل از هر چيز مسالهاي سياسي را حل كنيم، اين مساله چيست؟
يك دليل عمده ايستادگي و پيروزي ايران در جنگ با عراق اين بود كه مردم قبل از آن، به قدرت خودشان ايمان آورده بودند، آنها دو سال قبلش سيستمي را از جا كنده بودند كه تصور فروپاشياش در ذهن هيچكس نميگنجيد. از مريم فيروز، همسر نورالدين كيانوري اواخر عمرش درباره انقلاب پرسيدند و اينكه آيا با وجود زنداني شدن خودش و شوهرش بعد از انقلاب و متلاشي شدن حزب توده و دستگيري و فراري شدن سران آن هنوز هم فكر ميكند انقلاب كار درستي بود و دفاع حرب توده از امام خميني يك اشتباه استراتژيك نبود؟ او بدون لحظهاي درنگ و ترديد گفت شما نميفهميد از بين بردن نظام شاهنشاهي يعني چه، نميفهميد رفتن شاه يعني چه. دليل نقل اين حرفها اشاره به تواني است كه انقلاب در ذهن مردم ايجاد كرد. آنها بعد از انقلاب باور داشتند كه كوه را هم ميتوانند جابهجا كنند، بيرون راندن ارتش صدام از ايران كه كاري نداشت.
حالا اگر باعث شويم كه اين مردم فكر كنند عددي نيستند، آيا توان ايستادگي و مقاومت آنها را كم نكردهايم؟ آيا آنها را تبديل به طعمههاي بيدفاعي در مقابل تبليغات دشمنان ايران نكردهايم؟
بياييد كمي به عقب برگرديم. 24 ميليون نفر از مردم درست يا غلط به روحاني راي دادهاند، اگر كاري كنيم به اين نتيجه برسند كه اشتباه كردند و روحاني هم كارهاي نيست و نتوانسته وضع را درست كند چه چيزي به دست آوردهايم؟
وقتي روحاني به مردم اطمينان ميدهد كه تلگرام را فيلتر نميكند، بعد بازپرس شعبه دوم دادسراي فرهنگ و رسانه تهران اين كار را ميكند دقيقا چه اتفاقي ميافتد؟ وزير ارتباطات ميگويد از 40 ميليون كاربر تلگرام، 39 ميليون نفر بعد از فيلترش در آن ماندهاند. معناي اين اعداد چيست؟ مثل مهاجرت از وايبر به تلگرام ميشد از آنجا هم به جاي ديگر مهاجرت كرد. اما 39 ميليون نفر ميمانند براي اينكه بگويند نظر ما هم شرط است، حرف كسي كه ما انتخاب كردهايم هم بايد مهم باشد. كمي قبلتر، مردم تهران پاي صندوق راي ميروند، هاشمي بالاترين راي خبرگان را از مردم كسب ميكند و بعد نفر آخر رييس ميشود. آن رايدهندگان چه برداشتي كنند خوب است؟
برجام امضا ميشود. مردم شاد و پراميد به خيابانها ميآيند. آنقدر خودجوش كه حتي شعاري ندارند كه سر دهند، بوق ميزنند. نه اينكه برجام را ورق به ورق خوانده باشند براي اينكه از برنده شدن در مذاكرهاي كه آن سوي ميزش تمام قدرتهاي جهان نشستهاند احساس غرور ميكنند بعد با پول بيتالمال ميليونها كاغذ روزنامه را سياه ميكنيم كه اين برجام هيچ بود و پوچ بود و تركمانچايي. غرور ملت چه بر سرش ميآيد؟
برگرديم به عقبتر؟ برويم سراغ سالهاي قبل از 92؟
اين مثالها ذكر مصيبت نيست بلكه براي اثبات اين ادعاست كه ضعيف كردن حس كاميابي در ميان مردم منجر به ضعيف شدن حس ايستادگي و مقاومت و اعتماد به نفس آنها ميشود. اگر اين حس از آنها گرفته شود و زير بار يأس خموده و خميده شوند، شب كه به خانه ميروند پاي ماهوارههايي مينشينند كه پول ميگيرند تا دوران پيش از انقلاب را اسطوره كنند. نگاه ما را از فردا بگيرند و به ديروز بدوزند؛ ديروزي كه تغييرش بزرگترين اتفاق قرن بود. آنها كار خودشان را ميكنند اما اينجا در ايران ما هم كار خودمان را ميكنيم؟