برخي مخالفان دولت دشمن جمهوريت هستند
جهانبخش خانجاني
جمهوري اسلامي در دنياي امروز موافقين و مخالفيني دارد. برخي از مخالفان داخلي و خارجي جمهوري اسلامي به ظاهر رقيب دولت هستند اما آنها در اصل دشمنان جمهوريت هستند. چون خجالت ميكشند با جمهوريت و مردم سالاري ستيز كنند، به دنبال فراهم كردن فضايي هستند تا دولت نتواند موفق شود و فضاي تاثير نظرات مردم در آن محقق شود. هدف آنها اين نيست كه فقط دولت را زمينگير كنند، بلكه اهداف ديگري را هم دنبال ميكنند. بخشي از اهداف آنها خارج كردن ساختار سياسي كشور از مسير انتخابات است. آنها به دنبال اين هستند كه اين مسير را مسدود كنند. هر دولت برخاسته از راي مردم به نظرشان مانع پيشرفت است؛ ميكوشند تا دولت را دچار آسيب و اختلال كنند. نگاه خوشبينانه اين است كه عدهاي ناآگاهانه تصور ميكنند اگر به دولت آسيب برسانند و از اقتدارش كم كنند، خدمت است؛ غافل از اينكه به نوعي زمينه ساز منويات دولتهاي متخاصم ميشوند.
گروه ديگري نيز هستند كه برايشان اصولا ايران، نظام جمهوري اسلامي و مردم ايران ملاك نيست؛ بلكه مقام، برتري سياسي و اقتصادي و ارجحيت منافع خودشان بر منافع ملي براي آنان معيار است. از آنجا كه دولت را مانع تصاحب اين مقامات و ثروتها ميدانند، سعي ميكنند از ابزارهايي استفاده كنند تا دولت را ضعيف جلوه داده و دولت را مستاصل كرده و در اين استيصال منافع خود را پيش ببرند.
عدهاي از آنها در دفاع از آرمانهاي نظام و انقلاب برجام را زير سوال برده و تمام ديپلماسي كلان كشور را كه حاصل همنوايي رهبري، دولت و مردم بوده، كاري عبث جلوه ميدهند و چه بسا آن را خيانت بنامند. نميتوان كساني كه يك كار ملي را زير سوال ميبرند وطن دوست دانست. طبيعي است كه رفتار آنها دولت را دچار مشكل ميكند.
بي ترديد همه مردم علاقه دارند كه زندگيشان به سمت يك زندگي مطلوب پيش رفته و بدشان بدتر نشود. در عين حال يك آرامش رواني مناسبي را داشته و به آينده اميدوار باشند. اين امر براي همه طبقات اجتماعي يكسان است. همه طبقات اجتماعي علاقه دارند تا يك زندگي مطلوب داشته باشند. سرمايهگذاران و طبقه مرفه مايل هستند كه ثروتشان حفظ شده و در عين حال آنها هم تعلقاتي به وطن دارند و ميخواهند ثروتشان در يك فضاي مناسب در كشور ارزش افزودهاي داشته باشد. طبقات متوسط ميخواهند تنشهاي اقتصادي موجود در كشور آنان را از حيز انتفاع خارج نكند و در عين حال آزاديهاي سياسي واجتماعي را مدنظر قرار ميدهند. شايد آنقدر كه براي طبقه متوسط جديد آزادي سياسي و اجتماعي اهميت دارد، براي طبقات فرادست چنين چيزي ارزش والايي نداشته باشد. چه بسا آنان از امكاناتي كه دارند، استفاده و سعي ميكنند در جاهاي ديگري آزاديهاي اجتماعي را كسب كنند. طبقات فرودست ميخواهند زندگي روزمرهشان تامين شود و تلورانس و تغييرات اقتصادي آنان را دچار نااميدي ميكند. دولت بايد به همه اين خواستهها توجه كند.