بازخواني ايران در روز قدس
در واقع، سياستهاي امروز امريكا از جمله انتقال سفارت امريكا به اورشليم، تاسي به سياست «بيراهحلي» اسراييلي است. در گذشته نيز اسراييل بر عبور از درماندگيهاي بزرگ ناشي از عدم مشروعيت و رسميت بينالمللي و بحرانهاي داخلي دست به اقدامهاي خطرناك ميزد تا ديگران را بدان مشغول سازد، فرصتي پيدا كند و بحران را به تعويق بيندازد. ترامپ به خيال خود با اجراي سياست «همه يا هيچ» ميخواهد نظم جهان را تغيير دهد و همه را در معرض يك انتخاب حياتي قرار دهد؛ ايران يا امريكا. آشكار است كه اين سياست خيالپردازانه و تا حد زيادي ابلهانه است و منجر به شكست خواهد شد. پيش از وي نيز بوشِ پسر سياست «يا با مني يا بر مني» را بهكار بست و شكست خورد. البته شكست او بيهزينه نبود و شوربختانه، هزينه را ملتها و مردم جهان دادند. اينبار نيز، سياستهاي ترامپ بسيار پرهزينه خواهد بود. قربانيان جريان انتقال پايتخت به اورشليم فقط گوشهاي از آن بود كه فلسطينيان دادند.
واقعيت آن است كه هيچ كشوري، حتي امريكا به آن اندازه بزرگ يا قوي نيست كه به تنهايي بتواند جهان را تغيير دهد يا به تنهايي با تمام جهان مواجه شود. لذا بلافاصله پس از اعلام خروج يكجانبه امريكا از برجام توسط ترامپ، مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا گفت: همانطور كه همواره گفتهايم توافق هستهاي يك توافق دوجانبه نيست و در دست هيچ كشوري نيست كه بهطور يكجانبه به آن پايان بدهد. اين توافق به تاييد شوراي امنيت سازمان ملل رسيده و مولفهاي كليدي از ساختار منع اشاعه هستهاي جهاني است و براي امنيت منطقه، اروپا و كل جهان حياتي است.
ولي به موازات اين جريانهاي بينالمللي و نگاه بيروني به منطقه، فهم ما ايرانيان از موقعيت خودمان و سياست و برنامه اقدامي كه در تناسب با جريانهاي پيشگفته انتخاب ميكنيم؛ در موفقيت آرمان قدس كه بيگمان مساله اول منطقه و مسلمانان جهان است تاثير بيبديلي خواهد داشت. براي ورود به اين بحث، نياز است كه پيش از هر چيز فهممان را از ايران يكي كنيم. ما ايرانيان از ايران زياد ميگوييم ولي كمتر شده كه ايران را به مثابه يك موضوع روي ميز بررسي قرار دهيم و ببينيم وقتي از ايران سخن ميگوييم چه چيزي را مراد ميكنيم. به گمان من اين كار مقدم بر هرچيزي در هر نوع سياستگذاري ملي است. به هرروي، اين قلم ايران را در سه پرده تمدني، انديشگي و دولت-ملت ميبيند.
در اين فضا وقتي از ايران سخن ميگوييم، نخست از يك تمدن ديرپا ياد ميكنيم كه براي هزارهها تداوم يافته و توانسته اقوام گوناگون را با زبانهاي مختلف و خردهفرهنگهاي متنوع در صلح و سازگاري در كنار هم قرار دهد؛ تمدني كه صلح و مسالمت را ميفهميده، راز دادوستدِ سازگار با طبيعت و اقليم را خوب ميدانسته و زندگي و بازآفريني را ارج مينهاده است. تمدني كه اقوام مهاجم را در خود هضم ميكرده و دوباره بر ويرانيهاي ناشي از يورش آنان، زندگي را بازميآفريده است. اسكندر و چنگيز مردند ولي ايران و تمدن ايرانشهري همچنان زندهاند. پرده زرين تاريخي اين تمدن، رويارويي آن با اسلام است. ايرانيان در مواجهه با اسلام از سرِ ستيز برنيامدند. بلكه، پيام پيامبر بر جان و دل آنان نشست و از اين حسنِ آميزش در كنار تلاش ساير ملل مسلمان، عصر طلايي تمدن اسلامي به وجود آمد. توجه به اين پرده از اين جهت ضروري است تا به اين سوال پاسخ دهيم كه آيا ما همراهي با آرمان قدس را تنها در چارچوب جغرافياي كنوني ايران ميخواهيم يا در پيكره حوزه نفوذ تمدني آن؟ نگاهي به اين پيكره پارهپاره آه از نهاد آدمي برميآورد. به گفته حافظ: يك نكته از اين معني گفتيم و براي دريغخوردن نكتهدانان بر حال و روز آن بس است.
جلوه ديگر ايران، نماد انديشگي آن است. نام ايران با نامهاي بزرگ ديگري چون فردوسي، نظامي، عطار، مولانا، سعدي، حافظ، ابوريحان، خوارزمي، ابنسينا، سهروردي، ملاصدرا و صدها نام بزرگ ديگر قرين است كه به آن معني ميبخشند. جاي بسي خرسندي است كه انديشه ايراني به ياراي انديشهورزان معاصر هنوز سرزنده و آفريننده است. ليكن سوال اين است كه ارتباط اين ساحت انديشهورزي با آرمان قدس چيست؟
ايران در قامت دولت مدرن نيز داراي مفهوم خاص خويش است. بيگمان اين وجهِ دولت به مفهوم عامِ آن بارِ اصلي دفاع از آرمان قدس را تاكنون بهطور رسمي برعهده داشته است. امروز (ديروز) كه به راهپيمايي روز قدس رفته بودم، در اين انديشه بودم كه از مفهوم و پيكره ايران در اين سه پرده، تا چه تراشيده شده و چه ميزانِ آن در صحنه حضور دارد. باز به گفته خواجه شيراز:
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهرويي كه عمل بر مجاز كرد
به نظر ميرسد كه در نقشه بههمريخته منطقه، هيچكس در جاي خود قرار ندارد. روابط پنهاني برخي كشورهاي مسلمان با اسراييل و اتحاد آنان عليه ايران و سياست خصمانه و بيباكانه امريكا منطقه را بيش از هر زمانِ ديگري در خطر ناامني قرار داده است. البته اشتباههاي گاه استراتژيك خودمان را نيز نبايد از ياد ببريم. اينك به گمان اين قلم، راهي كه فراروي ما است در گام يك، بازخواني ايران در حوزه تمدني و انديشگي آن، ايفاي نقش سازنده، تعاملي و خلاق در جهان اسلام و بازموقعيتيابي صلحآميز ايران در سطح منطقه و جهان است. در اين بستر و در گام دو، تفكيك بين امريكا و اروپا ضروري است. بايد به نوع نگاه اروپاييان به منطقه بدون شيفته و وابستهشدن به آنان و با حفظ هوشياري توجه كرد. هنوز برجام برترين سند حقوقي براي تامين امنيت ايران و منطقه خاورميانه است. برجام يكبار ديگر حاكميت ملي ايران را در چارچوب سازمان ملل به رسميت شناخته و ايران را از فصل هفت منشور خارج ساخته است. اينها دستاوردهاي كوچكي نيستند. بنابراين، بايد از تمام ظرفيتهاي حقوقي، قانوني و قراردادي آن بهره ببريم و از هر شتابزدگي پرهيز كنيم. در اين چارچوب است كه ميتوان از آرمان قدس دفاع كرد. باور كنيم كه اسراييل ايران را درگير در انواع نزاعهاي داخلي و منطقهاي، بريده از حوزه نفوذ خود و محصور و سردرگريبان ميخواهد.