تجربه مخاطب
شبنم نيكخو
چرا كنار زرد بنفش گذاشتهاي؟
حسم اينطور بود.
اگر روز ديگري اين اثر را تصوير ميكردي ممكن بود سبز در كنار زرد باشد؟
بله، ممكن بود!
تغيير رنگها چه معنياي براي تو دارد؟
خب، حتما براي بينندهاي تاثير بنفش كنار زرد خاصتر است، براي ديگري هم سبز كنار زرد.
تو اين اثر را به وجود آوردهاي، فارغ از اينكه چه روزي كشيده شود؟
براي من اينطور كه تو دنبالش هستي معني ندارد. نگاه فلسفي به اين رنگها تو را واداشته كه به دنبال معناي استفاده از آنها يا همنشيني آنها باشي، اما اين را من نميتوانم برايت توضيح دهم.
ميخواهم بدانم آيا براي تو تفاوتي دارد كه كدام رنگ را به كدام ارتباط ميدهي؟
تفاوت اين رنگها براي من در اثر مشخص ميشوند. تو با حس بينايي، اين رنگها و ارتباطشان را به ذهنت ميبري اما ممكن است الزاما ارتباطي كه من در هنگام به وجود آوردن اين اثر بين اين رنگها و حجم آنها مدنظر داشتم را، ذهن تو بهگونهاي ديگر درك كند.
يعني تو به عنوان هنرمند دوست داري هركس از اثر تو تجربه متفاوتي داشته باشد؟
اين اتفاق بههرحال ميافتد. من نميتوانم در مقابل تجربه ذهن تو يا هر بينندهاي قرار گيرم. مثلا اگر من يك ميز بكشم، تو به عنوان بيننده ممكن است ياد ميزي بيفتي كه فلان روز روي آن رفتي تا لامپ سوخته اتاقت را عوض كني و ترك قديمي پايهاي كه زير پايت بود، باز شد و تو افتادي، اما نميداني كه من هنگام كشيدن اثر به ميزي فكر ميكردم كه سالها وقتي به ديدن مادربزرگم ميرفتم پشت آن مينشستيم و غذا ميخورديم. اين اتفاق براي رنگها هم ميافتد اما احتمالا خيلي پيچيدهتر...
يعني معناي اثر تو وابسته به تجارب و نهايتا درك بيننده است؟
تجارب، حسها و درك بيننده بخشي از تاثير و معناي اثر هنري است.