به احترام فئودور داستايفسكي
قمار بزرگ در روسيه
علي ولياللهي
آلكس ايوانويچ از قمارخانه خارج ميشود؛ در حالي كه تمام زندگياش را باخته. جز تنها سكه باقي مانده در جيبش. دارد به اين فكر ميكند كه بخشي از اين سكه را براي خريد غذا كنار بگذارد و بخش ديگرش را دود كند. در همين حال به ناگاه راه خود را به سمت قمارخانه كج ميكند. آلكس برميگردد تا تنها چيزي كه برايش باقي مانده را نيز قمار كند.
اينها بخشي از سرگذشت راوي رمان جذاب قمارباز، نوشته فئودور داستايفسكي رماننويس مشهور روسيه است. يكي از پركارترين نويسندگان تاريخ معاصر كه اگر الان زنده بود، حتما رماني هم در مورد جامجهاني روسيه مينوشت. يا لااقل ميتوانيم بگوييم كه او نميتوانست نسبت به اين واقعه بيتفاوت باشد. كسي كه رمان قمارباز را مينويسد نميتواند نسبت به بزرگترين قماري كه در كشورش در حال برگزاري است بياعتنا باشد.
قمار بزرگ جامجهاني در روسيه در حال شروع است. 32 تيم از اقصي نقاط دنيا آمدهاند تا روي يك جام شرطبندي كنند. بعضي از تيمها شانس بيشتري دارند و بعضيها كمتر. اما هيچ كس بيشانس نيست. مثل رولت روسي. شما ميتوانيد تمام پولتان را روي خانهاي كه شانس كمتري دارد بگذاريد، امكان برنده شدنتان خيلي كم است، اما اگر برنده شويد شاهكار كردهايد و پولتان را چند برابر. تيمها و آدمهايي در روسيه هستند كه ديگر چيزي براي از دست دادن ندارند. هرچه هست همين جاست. هيچ چيزي براي آينده ذخيره نميشود. هيچ چيزي براي فردا وجود ندارد. بازيكنان و مربيان ميدانند اگر هر چه دارند رو نكنند، داشتههايشان ديگر هيچوقت به دردشان نخواهد خورد. مثل قماربازها كه هيچوقت فكر فردا را نميكنند. براي آنها «دم» مهمترين چيز است. تمام تيمهاي حاضر در جامجهاني بايد مثل قماربازها فكر كنند. ميرويم كه برنده شويم.
قمارباز داستايفسكي هم رقابت كلي آدم براي كسب قدرت و ثروت را نشان ميدهد. رماني كه نوشتنش يك ماه طول كشيد. درست به اندازه طول برگزاري يك دوره جامجهاني. در روايت داستايفسكي آدمهايي از جاهاي مختلف دنيا آمدهاند و ميخواهند «ژنرال» را سركيسه كنند؛ ژنرالي كه خودش منتظر مرگ كس ديگري است تا اموالش را تصاحب كند. مارك دگريو فرانسوي كه كلي پول به ژنرال قرض داده و اموال ژنرال را گرو گرفته و در پي سودش است، مستر آستلي انگليسي كه خيلي مرموزانه آن اطراف ميپلكد. مادربزرگ كه اهل مسكو است و چنان به قمار معتاد ميشود كه يك نفر بايد خود او را جمع كند. دوشيزه بلانش كه در سر سوداي مرگ مادربزرگ (مادر ژنرال) و ازدواج با پسر 65 ساله او را دارد. همه و همه در حال يك قمار بزرگ هستند و خود آلكس دارد زندگياش را روي عشق پولينا قمار ميكند. هيچ كس نميتواند در مقابل وسوسه قدرتمند و هوس كودكانه قمار مقاومت كند.
انگار يك جامجهاني كوچك در آن خانواده در جريان است. هركس وارد شده تا موفقيت خودش را به دست بياورد. اما چه كسي در نهايت ميتواند برنده باشد؟ داستايفسكي ميگويد آن كسي كه هيچچيزي براي از دست دادن ندارد، برنده ميشود. اما بايد بگوييم كه در جهانبيني آلكس قمارباز برنده و بازنده بازتعريف شده. او قمار را در وهله اول به خاطر خود قمار بازي ميكند. لذت و سرمستياي كه اين كار به او ميدهد، چند برابر بزرگتر از پول است. مثل تيمهاي حاضر در جامجهاني و طرفدارانشان. همه ميدانند كه بعد از اين همه سر و دست شكستنها و هيجان تنها يك تيم جام را بالاي سر ميبرد و بقيه تيمها ول معطلند. اما اين به هيچوجه باعث نميشود كه آنها شانس حضور در چنين رويدادي را از دست بدهند. همينطور طرفدارانشان. هركسي كه الان در روسيه است و هركسي كه با جديت تمام اخبار و حواشي جام را دنبال ميكند، تمام بينندههاي ميلياردي مسابقات، در وهله اول به خاطر خود فوتبال و هيجان و سرمستي بينظيرش پيگير مسابقات هستند. در اين مسير شادي هست، گريه هست، برد هست، باخت هست ولي هيچ چيز تمام نميشود. اين قمار كه تمام شود ميروند سروقت قمارهاي ديگر. جام ملتهاي قاره خودشان. جامهاي باشگاهي. جام جهاني بعدي. ميگويند قمارباز اگر بعد از باخت نگويد: «به قوزك پام» از غصه دق ميكند. طرفداران فوتبال هم همين شكلي هستند. هر بار كه ميبازند ميگويند دوره بعد، فصل بعد، بازي بعد. هيچ كس بيخيال نميشود. همانطور كه مولانا ميگويد: خنك آن قماربازي كه بباخت هرچه بودش/ بنماند هيچش الا هوس قمار ديگر.
قمار بزرگ در روسيه دارد آغاز ميشود. كشوري كه سايه سنگين ادبياتش، رماننويسان و شاعرانش بر سر دنياي هنر سنگيني ميكند، اينبار ميخواهد با فوتبال در مركز توجهات جهاني قرار بگيرد. در اين كارناوال هزار رنگ، فقط عشق به فوتبال است كه جريان دارد. عشق به قمار.