در باب مذاكره مستقيم!
سعيد شريعتي
سياست به طور عام و ديپلماسي به طور خاص مهمترين ابزاري كه در اختيار دارد مذاكره است. اگر مذاكره را به مثابه «ابزار» تلقي كنيم به هيچ روي در سياست و ديپلماسي گزير و گريزي از اين ابزار نيست. نقطه انحراف در كاربرد اين ابزار خلط معناي آن با «معامله» و «مرابطه» است. به عبارت ديگر نبايد مذاكره را با مرابطه اشتباه گرفت و اينبار معنايي را بيجهت بر آن تحميل كرد. در حقيقت در عالم سياست (همچنان كه در تجارت) مذاكره آغاز ميشود كه به معامله و سپس مرابطه بر اساس آن معامله بينجامد و ايبسا كه در اين مسير ابزار مذاكره به صددرصد موفقيت نينجامد. ديپلماتها مذاكره ميكنند كه دولتها معامله كنند تا ملتها با هم رابطه داشته باشند. اين قاعده يك شاغول و تراز دارد و آن به حداكثر رساندن منافع ملي و دفع ضررهاي محتمل پيشاروي ملت است. سياستمداران و دولتها و دستگاه ديپلماسيشان اگر قدرتمند باشند و زبون نباشند و به فنون مذاكره مسلط و براي هر سطح از مذاكره كارگزاران مجرب خود را داشته باشند هيچگاه از مذاكره نميگريزند. هيچ مذاكرهاي تا نهايتا به تامين منافع طرفين و تبادل امتيازهاي راضيكننده منجر نشود طبعا الزامآور نيست و اين فرآيند آنقدر بايد ادامه پيدا كند تا به نقطه بهينه براي طرفين بينجامد.
به طور خاص سياستورزي اصلاحطلبانه و نگاه صلحمدارانه به عرصه سياست خصوصا در چارچوب روابط بينالملل نميتواند با پيشنهاد يا توصيه به مذاكره مستقيم موافق نباشد.
روشن است كه اگر اصل مذاكره را ضروري بدانيم به طور قهري مذاكره مستقيم كمهزينهتر است. حذف واسطهها و دلالان و در بدترين صورتش كارچاقكنهاي بينالمللي از فرآيند مذاكرات بين دولتها سبب كاهش هزينه و افزايش سرعت به نتيجه رسيدن مذاكرات ميشود. گرچه در برخي شرايط چارهاي جز ياري گرفتن از واسطهها و پرداخت هزينه واسطهگري در مذاكرات نيست. در مقابل چشم ملت ايران فرآيند مذاكرات با جامعه بينالملل در مورد پرونده فناوري هستهاي ايران قرار دارد و اين تجربه ۱۵ ساله نشان از آن دارد كه مذاكره اعم از مستقيم و معالواسطه چگونه و تا چه ميزان ميتواند تامينكننده منافع ملي باشد. سند برجام كه ماحصل ورود مذاكرهكنندگاني كارآزموده در اطراف اين پرونده بود گوياي اهميت مذاكره مستقيم در ديپلماسي است. هر دولتي از جمله نظام جمهوري اسلامي ايران بايد در جستوجوي فرصت مذاكره براي تامين منافع ملتش باشد. چنانكه به نظر ميرسد اين عقلانيت و حكمت و مصلحت از موضع عزتمندانه در تمامي سطوح نظام وجود دارد. اخيرا دهها تن از فعالان سياسي در بيانيهاي بر ضرورت ورود ايران در مذاكرات مستقيم و بدون پيششرط با امريكا تاكيد كردهاند. بديهي است كه با اصل اين ضرورت نميتوان مخالف بود اما نكتهاي كه نويسندگان اين بيانيه از آن تغافل كردهاند آن است كه جمهورياسلامي ايران پس از روي كارآمدن دولت يازدهم راههاي گفتوگو و مذاكره مستقيم با همه قدرتهاي جهان را گشود و حتي در عمل عزم و آمادگي خود را
براي مذاكرات فراگير و موثر به نمايش گذاشته بود.
آنچه كه امروز اين روند را دچار توقف و پيچيدگي و مشكل كرده است رويكردهاي نابخردانه، جاهطلبانه و استيلاجويانه هيات حاكمه امريكا و رييسجمهور خارقالعاده! اين دولت است. رويكردهايي كه راه را بر مذاكره نه فقط با ايران بلكه با همه قدرتهاي جهاني بسته است. اقتضاي مذاكرات مستقيم بينالمللي و تعاملات سازنده جهاني در اين بزنگاه اتفاقا اين است كه ايران بتواند خود را در كنار ساير رقيبان اعم از اروپاييها و كشورهاي بريكس قرار دهد و بتواند در يك تعامل سازنده با جهان طعم تلخ انزوا را بر ايالات متحده بچشاند. اين البته منافاتي با سطوح ديگري از مذاكره با امريكاييها مستقيم يا معالواسطه ندارد، به هر حال يك ساختار منسجم و قدرتمند ديپلماسي بايد توان استفاده از همه كارتها در موقعيت مناسب خود را داشته باشد.