هنر بهتر است يا ثروت؟!
حسين ترك جوش| هر انساني از كودكي خويش آرزوها و روياهايي را در سر ميپروراند و شايد يكي از آن روياها كه درجامعه امروزي ما بيش از پيش ديده ميشود، آن است كه براي ديده شدن و از طرفي براي شهرت گرايش پيدا ميكنند به سوي سينما و تئاتر. از دهه 80 تا 90 خوب ميدانيم كه بيش از هزاران هنرجو و دانشجو، موسسات فرهنگي و هنري و حتي دانشگاهها به خود ديدهاند كه از اين تعداد كثير يك دهم آنها هم مشغول به فعاليت حرفهاي نشدهاند. حال با تحقيقات بيشتري به اين معضل بزرگ خواهيم رسيد كه عزيزاني كه در اين سالها به فعاليت پرداختهاند به دليل نداشتن پشتوانه مالي وهنري و بالاجبار از فضاي حرفهاي خود دورشده و گرايش به شغلي پيدا كردهاند كه خواستگاهشان نبوده اما براي امرار معاش محكوم به اين حكم شدهاند. از سويي ديگر شاهد هستيم كه اشخاص وابسته با سطح كيفي ضعيف و پايين، همچنان در راس امورات هنري هستند و حتي حمايتهاي دولتي را هم از آن خود كردهاند...
دغدغه ذهني بنده نشان دادن معضلات روز جامعه هنري است كه گريبانگير تعداد زيادي از جوانهايي شده كه با شوق و اشتياق زيادي وارد اين عرصه شدهاند تا به اهداف والاي خود برسند اما واقعيتي كه وجود دارد اين است كه آنها دراين امر ناكام ماندهاند. و سوالاتي كه ذهن امثال بنده را درگير كرده اين خواهد بود كه آيا به عنوان يك انسان بالغ پشت پرده افكار اين جوانان را لمس كردهايم؟! آيا ميدانيم كه درصد زيادي ازاين جوانها را قشر ضعيف با بضاعت مالي پايين تشكيل دادهاند؟! و چه شبهايي كه آنها روياي ديده شدن روي فرش قرمز را درسر خود ميگذرانند و چه صبحهايي را با نااميدي بيدار ميشوند...
ما با آنها چه ميكنيم؟ آيا به آنها راه درست را نشان ميدهيم يا همچنان به منفعت خود فكر ميكنيم؟!
و اما متاسفانه بايد بگويم كه آنها الان ستارههاي خاموشي هستند كه به دنبال روزنهاي ميگردند تا ستاره شوند. زمان زياده گويي گذشته و درمجموع بايد بگويم به عزيزاني كه باعشق هنرشان را دنبال ميكنند، آيا علم بهتراست يا ثروت يا هنر بهتر است يا ثروت؟! ديگر به انتها رسيدهايم و وقت آن رسيده مدارك تحصيلي مان را دركولهپشتيمان به دوش بكشيم و با يك عينك لئوني و گرد همراه باشال گردن رنگي به سوي خانههايمان بازگرديم.