ستون تريبون نسل چهارم، جايي براي انعكاس انديشهها و نظرات جوانان و دانشجوياني است كه سياسي ميانديشند و پرسشهاي سياسي مطرح ميكنند. نسلي كه شناخت آنها وظيفه سياستمداران و نظريهپردازان كهنهكار است.
صرف نظر از آنكه چه تعريفي از اخلاق داشته باشيم به نظر ميرسد ميتوانيم روي اين نكته به اجماع برسيم كه فضاي سياسي امروز ايران بهشدت غيراخلاقي و خشن است. بخشهاي بزرگي از مردم روبهروي يكديگر ايستادهاند و هر كدام روزي چيزي را بهانه ميكنند تا با يكديگر در فضاي مجازي يا حقيقي گلاويز شوند. در ميان سياستمداران و فعالان شبكههاي اجتماعي نيز اين حجم از فحاشي، كنايه، سخنان غير اخلاقي و... شايد بيسابقه باشد. اپوزيسيون خارجنشين و برانداز هم روزانه وعده تغيير نظام را ميدهد و باكي ندارد كه از سلاخي مخالفان خود و اصلاحطلبان سخن بر زبان براند. به نظر ميرسد كه بخش بزرگي از جامعه مداوما به دنبال انتقامگيري از بخش ديگري از خود است و ارزشهاي اخلاقي كلي از ميان ما رخت بربستهاند. ما چگونه ميتوانيم از اين وضعيت خارج شويم و به فضاي سياسي سالمتري دست پيدا كنيم؟
هانا آرنت به عنوان يك نظريهپرداز سياسي معتقد است يكي از قابليتهاي بشر براي حفظ حيات سياسي مساله «بخشش» است. چنان كه ميگويد: «بدون بخشودگي ما نميتوانيم از پيامدهاي چيزي كه انجام ميداديم رهايي پيدا كنيم.»
از نظر او براي آنكه جامعه بتواند حيات سياسي را در درون خودش حفظ كند و رو به جلو حركت كند انسانها بايد دو كنش را توامان با يكديگر انجام دهند اول «بخشش» و سپس «عهد بستن.»
در حقيقت ما ميبخشيم تا بتوانيم به «رهايي» دست پيدا كنيم تا چنان كه گفتيم گامي به سوي جلوبرداريم و متعهد ميشويم چرا كه به عنوان نوع بشر «پيشبينيناپذير» هستيم. آرنت به درستي اشاره ميكند كه اگر چنين نكنيم در زمان حال متوقف ميشويم در حاليكه يكي از مهمترين كار ويژههاي سياست ساخت و شكل دهي به آينده است.
مهمترين نكتهاي كه ميتوانيم براي جامعه امروزين ايران از آرنت در اين زمينه اقتباس كنيم اين جمله اوست كه تاكيد ميكند: «سياستمداران نميتوانند انتقامجو باشند.»
او بر نكته مهمي دست ميگذارد و آن اين است كه اساسا بخشش در ارتباط با ديگران معنا پيدا ميكند و بخشودن خودمان كافي نيست و معنايي نيز ندارد.
در حقيقت آرنت با صورتبندي اينچنيني از مفهوم بخشش ما را به سوي مقوله ديگري به نام «مسووليت» ميكشاند و از همين رو است كه ميگويد: «من مسوول ديگريام و ديگري مسوول من.»
مفهوم بخشودگي در سياست از نظر او سه پيامد مهم دارد:
اول- خطاي ديگر بخشي از گذشته تلقي ميشود. دوم- مجرم فردي تلقي ميشود كه تنها گذشته نداشته بلكه يك حال و يك آينده هم دارد.
سوم- بنابراين اين انسان ميتواند در آينده به عنوان يك بشر حامل «كنش سياسي» باشد اما به شرطي كه «تعهد» بدهد ديگر اعمال گذشتهاش را تكرار نكند مثلا يك پليس نژادپرست رژيم آپارتايد بايد متعهد شود كه در نظام جديد ديگر عقايد نژاد پرستانه نداشته باشد.
به نظر ميرسد روش و مشي نلسون ماندلا و دزموند توتو (قاضي منصوب او در دادگاههاي رسيدگي به جرايم رژيم آپارتايد) نيز همين بوده باشد. ميدانيم كه ماندلا بيش از دو دهه در زندان به سر برد.
خشم و تحقير و زنداني طولانيمدت آن هم براي يك چريك بايد بسيار دردناك باشد و حس كين توزي و انتقامجويي را در او بيش از گذشته تقويت كند اما براي ماندلا چنين چيزي رخ نداد، او پس از آزادي بلافاصله زندانبانش را به مراسم تحليف خود دعوت كرد و راهي متفاوت را انتخاب
كرد.
دزموند توتو نيز همين منش بخشيدن را در پيش گرفت، او در كتاب خود كه خاطراتش از دادگاههاي سران آپارتايد است بدين نكته اشاره ميكند كه برخلاف رفتاري كه متفقين با سران رژيم نازي داشتند و آنها را در خاك كشورهاي خودشان محاكمه كردند ما چنين تواني را نداشتيم چرا كه سياهان و سفيدپوستان آفريقا ميخواستند در آينده در كنار يكديگر زندگي كنند.
شكلگيري كميسيونهاي حقيقتياب توسط توتو و اعلام عفو عمومي در مورد بخش بزرگي از سران نظام گذشته به شرط عدم تكرار اعمالشان و رضايت خانواده قربانيان يكي از اتفاقات درخشان در كارنامه توتو و ماندلا است كه براي اسقف توتو جايزه صلح نوبل را نيز فراهم آورد.
تاكيد توتو بر آنكه حتي اگر ديگران خطايي كرده باشند ما نيز مسوول آن هستيم نشاندهنده عمق باور او به مفهوم ملت و مردماني است كه در يك كشور با وجود حجم فراوان اختلافات با يكديگر زندگي ميكنند.
پذيرش مفهوم بخشيدن در سياست نياز امروزين جامعه ايراني است.