گفتوگو و ضرورت گذار
هر قدر مطالعه و تامل و مباحثه ميكرديم بيشتر به اهميت و ضرورت گفتوگو پي ميبرديم و وقتي هم تجربه كشورها و جوامع ديگر در اين زمينه را مطالعه ميكرديم، افسوس ميخورديم كه چرا اين همه فرهنگ منولوگي در جامعه و ذهن و روان ما ريشهدار است؟!
خلاصه اينكه آن دوره خوب و طلايي و آن كتابهاي اثر بخش توانست ما را كمي به خودمان آورد و گفتوگو را از خودمان شروع كنيم و نخست با يگانگي شخصيتي در وجود خود و زمينهسازي و تمرين گفتوگو با خود براي گفتوگو با ديگري آماده شويم.
بعد اين آمادهسازي گفتيم بايد گفتوگو را با نزديكان خود شروع كنيم و با اعضاي خانواده اين مهم را تمرين و تكرار كنيم و بعد هم با حلقه دوستان و همكاران و سپس در نهادهاي مدني و تشكلها و احزاب تلاش كنيم تا سپهر عمومي را با گفتوگو پويا سازيم. اما نبايد فراموش كنيم كه هنوز راه درازي را درپيش داريم چرا كه براي ملتي با اين تجربههاي تلخ و سخت استعماري و استبدادي و با اين همه مشكلات متعدد و چندجانبه، گفتوگو كردن خيلي سخت است اما از آب و آزادي هم براي زندگي ضروريتر است و اصلا خود اين آب و آزادي هم نيازمند گفتوگو است وگرنه جنگ بر سر آب و آزادي زندگي همه را تباه خواهد كرد. حال كه شهرداري تهران با تابلوهاي دعوت به گفتوگو و فرهنگسازي براي اين ضرورت زندگي جمعي چهره شهر را رنگ متفاوتي داده است بياييد ما هم در هرجا هستيم و هر نقشي و مسووليتي بر عهده داريم اين مهم را مورد توجه قرار دهيم. فقط خواهش من اين است كه براي آن همايش و نمايش گذاشته نشود هر كس تصميم بگيرد از خودش و اطرافيانش آغاز كند و ترديدي نيست كه در اين زمينه آنهايي كه به ارتباط منولوگي عادت دارند بيش از همه در اولويت تغيير و تصميم هستند چرا كه تغييرات آنها هم محسوستر خواهد بود و هم تاثيرگذاري بيشتري دارد و ارتباط دايرهوار مهمترين شرط گفتوگو است و لازم است كه سلسله مراتبها و هرمهاي ضد گفتوگو جاي خود را به روابط برابر در گفتوگو بدهد در غير اين صورت راه به جايي نخواهيم برد و اگر كسي جاي خود و سخن خود را حق مطلق بداند ديگر گفتوگو معنا پيدا نميكند. اميد است با فراگيري گفتوگو در سطوح و ابعاد مختلف گامي اساسي در جهت تحقق جامعه مدني و مشاركتمحور و دموكراتيك برداشته شود.