آمار سازي افراطي در فوتبال
پوزيتيويسم ضد برگسوني
علي ولياللهي
ما بين يك مشت عدد گير كردهايم. اعدادي متقن كه جاي هيچگونه كشف و شهودي را باز نميگذارد. همهچيز قابل اندازهگيري شده. حتي مسائل كيفي را هم ديگر ميتوان با اعداد مشخص كرد. تا چند سال قبل وقتي ميگفتيم يك نفر مشهور است، ملاكمان اين بود كه وقتي آن شخص توي خيابان حركت ميكند چند نفر او را ميشناسند. چند نفر ميخواهند از او امضا بگيرند و چند نفر ميخواهند عكسي به يادگار با آن چهره بيندازند. دلتنگي، غمگين شدن، ابراز علاقه. همه را به شكلي آوردهايم توي چارچوبهاي قابل شمارش. مثلا اگر دوستي در تلگرام به ما بگويد فلان اتفاق بد برايش رخ داده، بسته به ميزان بد بودن آن رخداد از انواع مختلف اموجي و تعداد متفاوت استفاده ميكنيم. هرچه تعداد اموجيهاي غمگيني كه براي او ارسال ميكنيم بيشتر باشد، يعني ما بيشتر با تو همدردي ميكنيم. وقتي به كسي ابراز علاقه ميكنيم تعداد قلبها نشاندهنده ميزان آن است. ما تبديل شديم به كنتورهايي كه در حال شمردن همهچيز هستيم.
فوتبال و در كل ورزش هم خيلي به اعداد متكي شده است. آناليزورهايي حرفهاي هستند كه تلاش ميكنند تمام خروجي يك مسابقه ورزشي را به اعداد تبديل كنند براي درك بهتر. كساني كه رسانههاي قدرتمندي هم در اختيار دارند و ما هم طبيعتا تحت تاثير آنها قرار داريم. امروزه وقتي در مورد يك بازيكن صحبت ميشود بلافاصله حرف از آمارش به ميان ميآيد. چند تا پاس داده، چند تا شوت به سمت دروازه داشته، چقدر دويده، چند تا گل و چند تا پاس گل داده. در مورد رونالدو حرف ميزنيم. بلافاصله تا ريزترين آمار فوتبالياش را مقابل ما ميگذارند. حتي اينكه گلهايش را با چه نقاطي از بدنش به ثمر رسانده و چندتا! گلهايش به تفكيك باشگاهها را ميتوانيم ببينيم. به تفكيك دروازهبانها. به تفكيك دقايق بازي. يا وقتي در مورد يك تيم يا يك بازي حرف ميزنيم باز به اعداد ميرسيم. ميگوييم فلان تيم خوب بازي كرد. ميپرسند چند درصد مالكيت توپ داشته؟ چند تا پاس صحيح و چقدر دوندگي داشته؟ نه اينكه اينها قبلا نبودند، اما شايد در گذشته اين همه روي اين آمار مانور داده نميشد و اينقدر همهچيز عددي نشده بود.
اين يك متن در رثاي گذشتهها نيست. نميخواهم بگويم يادش بخير زماني كه فلان و بهمان. اما واقعا اگر از لحاظ همين اعداد نگاه كنيم، احتمالا خيلي از بازيكنان بزرگ دنيا را ديگر نبايد آنچنان هم بزرگ بدانيم در مقايسه با بازيكنان فعلي. به خاطر همين شايد بد نباشد كه كمي از اعداد فاصله بگيريم. مثلا اگر بخواهيم از لحاظ آمار و ارقام بسنجيم تيم ما در جام جهاني واقعا خوب نبوده، اما چرا مردم اين تيم را دوست داشتند و بعد از حذفش خيلي از كارشناسان تيم را شايسته تمجيد دانستند؟ كارشناسان خارجي. آن زمان كه هنوز آمار دقيق بازيها و جدول ردهبندي بر اساس اين آمار منتشر نشده بود؟ چون آنها روح حاكم بر بازي را ديدند. روح حاكم بر بازي آن چيزي است كه اعداد نميتوانند بيانش كنند. اعداد چيز بدي نيستند. اعداد خيلي به پيشرفت سيستماتيك فوتبال كمك كردهاند. اما نميتوانند همه رازها را برملا كنند. همانطور كه نميتوانند ميزان خوب بودن يك شعر را مشخص كنند. چرا كه هيچكس نميتواند ادعا كند شعر پرمخاطبتر شعر بهتري است. شعري كه بيشتر لايك ميخورد اثر موفقتري است. همانطور كه نميتوان گفت آدمِ با مخاطب بيشتر، حرف درستتري ميزند. شايد در اين زمينه بتوانيم تا حدي با آنري برگسون هم عقيده شويم كه ميگفت: بايد در بحبوحه نگرشهاي پوزيتيويستي مدرن، نقش و حجيت دريافتهاي متافيزيكي را احيا كرد. بايد با برگزيدن روش معرفتي شهود، به جاي روشهاي سراسر آزمايشگاهي، محوريتي قاطع به اين دريافتها داد. البته محوريتي قاطع به شهود دادن هم شايد باعث شود همهچيز شكلي غيرقابل فهم به خود بگيرد.