داعش= طالبان+ القاعده
شناسايي داعش با عنوان سلفيها اگرچه نادرست نيست ولي جامع و دقيق به نظر نميرسد. گروههاي طالبان در افغانستان را ميتوان نمونهاي از نيروهاي سلفي دانست كه همانندي زيادي به سلفيهاي منطقه از جمله عربستان دارند. ولي گروه القاعده را نميتوان به معناي مرسوم سلفي معرفي كرد حتي اگر سلفي هم معرفي شوند اين تعبير براي معرفي آنها كافي نيست بلكه آنها سلفي به اضافه چيز ديگري هستند. در واقع القاعده از خلال مبارزه با غرب به معناي مبارزه عليه استعمار و امپرياليسم هويت پيدا ميكرد، در حالي كه سلفيهاي منطقه از خلال ايمان به اسلام و ضديت با كفر و شرك معنا پيدا ميكنند. از اين رو مخالفت آنان با كمونيستها بسيار بيشتر از مخالفتشان با غرب مسيحي بود. ضمن اينكه سخت است كه بتوان سلفيها را در مقوله مخالفان با غرب به منزله نظام سلطه دستهبندي كرد. در حالي كه القاعده نگاهي متوازن يا حتي منفيتر نسبت به غرب داشت وبه لحاظ تركيب نيروها نيز متفاوت بود. پديدهاي مثل القاعده محصول جامعه مدرن است كه خود را به صورت افراطي و در ضديت با آن نشان ميدهد. همچنان كه گروههايي مثل ارتش سرخ ژاپن يا باريگارد سرخ در اروپا نيز از عوارض جامعه مدرن بودند. در حالي كه سلفيها ريشه در گذشته سنت اسلامي دارند و محصول مدرنيته نيستند و پيش از اين نيز بودند. حتي اگر با مظاهر مدرنيته مخالف باشند، مخالفت آنها از زاويه ناظر بيروني است. طالبان در جامعهاي مثل افغانستان و مناطق قبايلي و كمتوسعه يافتهاي شكل ميگيرد كه نگاهش به اسلام به كلي سنتي است. تصوير و مجسمه را حرام ميداند و به همين دليل به مجسمههاي باميان حمله ميكند يا موزه كابل را تخريب ميكند. آنان با اين كار خود نميخواهند پيامي به جهان به ويژه غرب بدهند، چه بسا اساسا توجهي هم به اين امر ندارند. برخورد آنان با پوشش مردان و حجاب و حضور اجتماعي زنان نيز از منظر نگاه شرعي است. با فناوري جديد نيز حتيالمقدور فاصله ميگيرند. در حالي كه نيروهايي مثل داعش به نحو ديگري عمل ميكنند، نهتنها با فناوريهاي مدرن مشكلي ندارند بلكه ميكوشند تا به بهترين شكل هم از آن استفاده كنند. حتي در زمان سلطه طالبان بر افغانستان كسي تصويري از ملاعمر را نديد ولي هر روز از بنلادن و ايمنالظواهري تصاوير و فيلمهاي متعددي منتشر ميشد. گمان نميرود كه ملاعمر به لحاظ امنيتي از انداختن عكس پرهيز ميكرده ولي در مقابل داعش ميكوشد از تصوير و فيلم بيشترين بهرهبرداري تبليغاتي را بكند. داعش با تخريب مجسمهها و بقاياي تمدنها ميكوشد پيام روشني را به جهان مدرن بدهد و بعيد است كه مساله آنان وجه شرعي ماجرا باشد. همچنان كه نيروهاي موجود در داعش به لحاظ زمينه اجتماعي و تربيتي در اين مسير نيستند. بنابراين شايد بتوان گفت كه داعش محصول ازدواج ميان طالبان سلفي و القاعده انقلابي است. به همين دليل موجود خطرناكي است كه محاسن هيچ يك از دو گروه طالبان و القاعده را ندارد ولي معايب هر دو را يكجا جمع كرده و حتي اين معايب در داعش جهش ژنتيكي هم پيدا كرده است. در اين ميان ژن قويتر اين ازدواج نامبارك از القاعده است. چرا داعش جذابيت انقلابي براي برخي نيروهاي مسلمان را در سراسر جهان دارد؟ در حالي كه طالبان چنين وضعي نداشت و اين القاعده بود كه براي نيروهاي ساير كشورها جذاب بود و عازم افغانستان ميشدند. ضمن اينكه طالبان عموما نيروي ارتجاعي در قالب كشور افغانستان بود، ولي القاعده فراكشوري بود، همچنان كه داعش نيز چنين است. ژن قويتر كه القاعده باشد ريشه در غرب و جهان مدرن دارد. به همين دليل است كه هزاران مسلمان و تازه مسلمان شده در ضديت با جهان غرب و براي ساختن مدينه فاضلهاي براي مقابله با غرب رو به سوي عراق و سوريه آوردهاند. تمامي اقدامات آنان از نحوه شكستن تا تخريب آثار باستاني و موزهها تا اسير و برده گرفتن و نيز نحوه پوشش آنان ريشه در جامعه مدرن دارد، گرچه ظاهر آنان مشابه گروه طالبان است، ولي برخلاف طالبان رفتارشان در ضديت با غرب تعريف ميشود هرچند خود را در قالب ضديت با اين غرب به تصوير ميكشند ولي ريشه شكلگيري آنان در غرب است. در گذشته مورد مشابه وجود داشته است. ديدگاه بازگشت به خويشتن گرچه نوعي بوميگرايي را ميرساند ولي نطفه اصلي آن در غرب بسته شده بود. اگر نيروهاي طالبان عموما از اقشار كمسواد و عقبمانده جامعه افغانستان بودند، در مقابل نيروهاي القاعده از اقشار تحصيلكرده و حتي مرفه هستند كه غرب را به خوبي تجربه كرده بودند. ولي اين دو نيرو نتوانستند تركيب و نتيجه جديدي را ارايه دهند. در حالي كه عراق و سوريه محل مناسبي بود تا در غياب دولت مركزي، مجموعه جديدي از طرفداران القاعده در تركيب با سنت سلفي پديده داعش را ايجاد كنند. مبارزه با داعش بدون توجه به اين دو وجه آن مبارزهاي ناقص و ناكارآمد خواهد بود.