آدام كيرش
مترجم: بهار سرلك
آدام كيرش، منتقد ادبي و شاعر امريكايي، در كتاب «رمان جهاني: توصيف جهان در قرن بيستويكم» به بررسي آينده ادبيات در عصر جهانيشدن ميپردازد. در اين كتاب آثار نويسندگان شهيري همچون اورهان پاموك، مارگارت اتوود، هاروكي موراكامي، روبرتو بولانيو و النا فرانته و ... را ميكاود و با يكديگر مقايسه ميكند تا درك بهتري از ادبيات در عصر جهانيشدن ارايه كند. بهطور مثال كيرش در بخشي از اين كتاب كه به هاروكي موراكامي و واكاوي رمان «1Q84» او اختصاص دارد رمان «1Q84» موراكامي را در سطحي جهاني و سطح بومي بررسي ميكند و ويژگيهايي كه اين نويسنده را بينالمللي كرده است، برميشمرد. بريدهاي از اين بخش را در ادامه ميخوانيد.
مينايي ميزومورا، رماننويس ژاپني در كتاب «سقوط زبان در عصر انگليسي» وضعيت ادبيات ژاپن را به باد انتقاد ميگيرد: «آثاري كه نمايندگان امروز ادبيات ژاپن به شمار ميروند اغلب تكرار مكررات ادبيات امريكايي هستند؛ اين نمايندگان نهتنها ميراث ادبي ژاپن را ناديده ميگيرند بلكه از نگاهي نقادانه، از اذعان اين حقيقت چشمگير كه جامعه ژاپن با جامعه امريكايي متفاوت است، اجتناب ميكنند. صدسال ديگر خوانندگان اين آثار از زندگي در دوره هيسهاي (دوران كنوني حكومت ژاپن كه از سال 1989 آغاز شد) هيچ تصوري نخواهند داشت.» ميزومورا همانند بسياري از منتقدان «امريكايي شدن» را مترادف «قلعوقمع كردن»، «كالاسازي» و «تقليل متون روشنفكرانه و نزديك كردن آن به سواد عامه مردم» ميدانند: «آثار ادبي معاصر به اجناس فرهنگي جهاني مانند بلاكباسترهاي هاليوودي، شباهت دارند كه به ابزار زبان- يا ترجمه- به معناي حقيقي كلمه، احتياجي ندارند.»
نويسنده كتاب در اين متن يا كتابش به هيچوجه اشارهاي به هاروكي موراكامي نكرده است. اما وقتي مينويسد: «بهترين و درخشانترين نويسندههاي ژاپن به ادبيات پشت كردهاند...» پژواك طعنهاي تندوتيز و ناگزير به موراكامي شنيده ميشود؛ او به مراتب محبوبترين رماننويسي است كه اين روزها در ژاپن قلم ميزند. در سال 2009 به محض انتشار كتاب حجيم و سه جلدي «1Q84» با فروش يك ميليون نسخه در يك ماه به صدر جدول پرفروشترينهاي تاريخ ژاپن صعود كرد. شهرت موراكامي در وطنش با محبوبيت او در خارج از مرزهاي اين كشور همتراز است. آثارش به 50 زبان ترجمه شدهاند و سالهاست نام او را بهعنوان يكي از مدعيان كسب جايزه نوبل ادبيات ميشنويم. با اين حال در سال 2014 موراكامي در گفتوگويي خود را «نوعي مطرود جهان ادبي ژاپن، جوجه اردك زشت» خواند كه هرگز با آغوش باز نويسندگان و منتقدان كشورش مواجه نشده است. بايد اذعان كرد كه اديبان ژاپني نوك پيكان اين انتقادها را همواره به سوي اين رماننويس نشانه رفتهاند. روزنامه نيويورك تايمز اين انتقادها را اينچنين خلاصه ميكند: «در ژاپن، منتقدان ادبي سنتي، رمانهاي موراكامي را غيرژاپني ميدانند و با سوءظن به تاثيرات غربي آنها، از سبك نگارش تا ارجاعات فرهنگي امريكايي، نگاه ميكنند.» بحثي در علاقه موراكامي به فرهنگ و ادبيات امريكا نيست. او آثار نويسندگان متعدد امريكايي را از ريموند كارور تا اف. اسكات فيتزجرالد به ژاپني ترجمه كرده و چندين و چند سال در امريكا زندگي كرده است.
اما در زيستبوم ادبي جهان؛ جايي كه سلطه زبان انگليسي را سرچشمه بسياري از ناخوشيها ميدانند، موفقيت بيچونوچراي موراكامي با توسل به زبان انگليسي، نوك پيكان منتقدان را تيزتر كرده است. كنزابورو اوئه، رماننويس ژاپني برنده جايزه نوبل ادبيات سال 1994، در مصاحبه با مجله پاريس ريويو به شيوهاي كارآمد از او انتقاد كرد: «نثر موراكامي ژاپني شفاف و ساده است. آثارش به زبانهاي خارجي ترجمه شده و خوانندگان گستردهاي دارد به خصوص در امريكا، انگليس و چين. او طوري پايگاه خود را در صحنه ادبيات جهان بنا كرده كه ساخت چنين پايگاهي از عهده من و يوكيو ميشيما خارج است.» اين تمجيد اشاره ضمني اوئه را به اينكه موفقيت موراكامي در خارج از كشور مرهون زبان ساده يا سادهشده اوست، پنهان نميكند. موراكامي به جاي طي مسير اوئه و ميشيما كه متبحرانه و استادانه از منابع و تاريخ زبان ژاپني استفاده كردهاند، نثري از نگارش ژاپني را اتخاذ كرده كه شايسته صادرات است. روزنامه «ژاپن تودي» اين بحث را مفصلا پيش كشيده و نوشته است موفقيت موراكامي وامدار «تسلط مداوم منافع صنعت نشر امريكاست كه ميداند خوانندگان انگليسيزبان، ادبيات خارجي را تاب نميآورند.»
از يك منظر موراكامي مورد آزمايشيِ اعتبار زيباييشناختي يا حتي اخلاقي ادبيات جهان بهعنوان يك طرح به كار ميرفت. وقتي رماننويسي كتابهايي را مينويسد كه در توكيو، لسآنجلس و آتن به يك ميزان محبوب و مشهور ميشود آيا او نشان ميدهد كه زندگي قرن بيستويكمي در تمامي اين مكانها شبيه به يكديگر است - و در نتيجه اهالي اين شهرها همديگر را درك ميكنند- و حتي شايد بتوان اين زندگيها را با يكديگر مبادله كرد؟ يا اين فراگيري همان عامهپسندي نيست؟ يعني مجموعهاي از قراردادها و ارجاعاتي كه براي همه قابل درك است به كارگرفته ميشود كه صنعت فرهنگي جهاني اين مجموعه را با تكرار و تكرار در ما نهادينه كرده است. رماني جهاني وجود دارد كه از ساختاري غني برخوردار و براي عموم مردم خوانا باشد يا هميشه اين ارزشها جاي خود را با يكديگر معاوضه ميكنند؟
«1Q84» كه قطورترين كتاب موراكامي به شمار ميرود، متني ايدهآل براي رويارويي با اين پرسشهاست چراكه زاويه ديد آن همزمان بومي - تقريبا كل داستان در توكيو روي ميدهد- و جهاني است – پرسشهايي مانند ماهيت بنياني حقيقت و اينكه آيا اين حقيقت پايدار يا بيثبات است، مطرح ميكند. همچنين بار ديگر اين نويسنده در اين اثرش نيز سراغ دنياي نوشتن و انتشار كتاب رفته است. در هسته رمان «1Q84» رماني درون رمان جاي گرفته كه نامش «شفيره هوايي» است؛ دستنوشتهاي كوتاه كه يكي از شخصيتهاي داستان به رقابتي ادبي ارسال ميكند. نويسندهاش فوكائري- نام مستعار اريكو فوكادا- دختري 17 ساله است كه هرگز تجربه نوشتن نداشته. طولي نميكشد كه متوجه ميشويم او توانايي قلم به دست گرفتن ندارد چراكه از خوانشپريشي حادي رنج ميبرد و در واقع اين دستنوشته را به يكي از دوستانش ديكته كرده است. موراكامي تاكيد ميكند «نوشتار» فوكائري از لحاظ تكنيكي و سبكي ناشيانه و فاقد صلاحيت است. كوماتسو، دبير مسابقه اين داستان را از ميان داستانهاي ارسالشده برميدارد و ميگويد: «اول از همه سبكش را نگاه كن. هر چقدر هم روي اين نوشته كار كني باز هم جواب نميدهد. اصلا راه ندارد و دليل اينكه اصلا راه ندارد اين است كه نويسنده هيچ اهميتي به نوشتار نداده؛ در اين نوشته هيچ نشانهاي از قصد نويسنده براي خوب نوشتن و ارتقاي نثرش ديده نميشود.»
با وجودي كه «شفيره هوايي» بد نوشته شده، كوماتسو مصمم است كه اين اثر، داستاني متقاعدكننده است و پتانسيل محبوب شدن را دارد. به همين دليل او «تنگو»، يكي از دو شخصيت محوري رمان را به بازنويسي دستنوشته و شسته رفته كردن متن براي چاپ ميگمارد. تنگو كه نويسندهاي خامدست است و با تدريس رياضيات در كلاسهاي تقويتي امرار معاش ميكند، ابتدا از پذيرفتن اين وظيفه سر باز ميزند و آن را نوعي تقلب ميداند. اما طولي نميكشد كه خود را درگير ويرايش داستان ميكند و اين كار را راهي براي استفاده كردن از خلاقيتش ميبيند؛ با تلاشهاي اوست كه «شفيره هوايي» به كتابي پرفروش مبدل ميشود.
موراكامي در نقل داستانش آنچه را بدبيني به نوشتن و صنعت نشر انگاشته ميشود، به تصوير ميكشد. از ديد نويسنده، كوماتسو پرتره طعنهآميزي از ناشر به مثابه متقلب است. با اين حال موراكامي قصد ندارد خواننده از بازنويسي رمان فوكائري دلخور شود. اگر پاي تقلبي در ميان باشد، بهندرت تكنيكي است. از نگاهي عميقتر اين دو همدست هستند و همدستي صحيح؛ چراكه موراكامي به تمايزي قائل است كه اغلب منتقدان از آن سر باز ميزنند؛ تمايز ميان فرم و محتوا. موراكامي ميگويد امكان دارد كتابي فاقد سبك نوشتاري باشد (اين اتهامي است كه بسياري از منتقدان ژاپني به موراكامي وارد ميكنند) و با اين وجود بهواسطه اصالت و ابداع خط داستاني، جذابيتي جهاني داشته باشد. از يك منظر نوشتن داستان برآمده از تلاش مشترك تخيل- كه هميشگي است و آموزش در آن نقشي ندارد- و هوش - كه به مهارت و تكنيك اختصاص دارد- است. در «1Q84» اين نقشها را دو فرد متفاوت ايفا ميكنند اما موراكامي به صورت ضمني اشاره ميكند كه يك فرد نيز ميتواند از اين دو قوه ذهني برخوردار باشد.
بيترديد اين مقوله، رسالت داستان «1Q84» است. سبك نوشتار كتاب ساده و اغلب اوقات عقيمشده به نظر ميرسد. حجم آن نيز محصول تكرار و حشو است. براي مثال صحنههاي بسيار زيادي در كتاب است كه شخصيت مجردي در حال آماده كردن غذايي است كه موراكامي هميشه مواد آن را تماموكمال فهرست ميكند. رنگ، نوع برش و نام تجاري لباسها را طوري توصيف ميكند كه گويي خواننده در حال خواندن مجله مد است. اما قطر كتاب مرهون توصيفهاي مبسوط قياسي و سرعتي موراكامي است كه يادآور رمانهاي سريالي قرن نوزدهمي است. در كتاب كه بيش از 1100 صفحه است، پيرنگ داستان مدام تكرار ميشود. صحنههاي مفصلي را ميخوانيم كه شخصيتها اتفاقات جاري را براي يكديگر نقل ميكنند؛ اين نقلهاي تكنيكي مفيد است كه در هر كدام از آنها رمز و رموز ماوراءالطبيعي انباشته شده است.
در زمينه شخصيتپردازي نيز آدمهاي موراكامي اغلب شخصيتهاي تكبعدي پرتصنع فيلمهاي سينمايي را دارند. اين ويژگي در مورد «آئومامه» صدق ميكند؛ او زني است كه همراه با «تنگو» كانون تمركز رمان را تغيير ميدهند؛ گويي كه آئومامه از صفحات كتاب كميك يا از قاب فيلمي جاسوسي بيرون آمده است. در آغاز رمان «آئومامه» را ميبينيم كه در راه آخرين ماموريتش است؛ او با اسلحه منحصر بهفردش يعني سوزني دراز كه با وارد كردنش به مغز قرباني، او را در دم و بدون درد ميكشد، قتلي را مرتكب ميشود. زني ميانسال به نام «دوئاگر» او را به اين ماموريتها ميفرستد. او مغز متفكري است كه ثروتش را براي رديابي سوءاستفادهگرها خرج ميكند. اين بخش از رمان غيرمحتملترين ژانر داستاني است و آئومامه دستكم نسبتي با ليسبت سالاندر؛ فرشته انتقامجوي كتابهاي عامهپسند استيگ لارسون دارد.
در مركز داستان «1Q84» شالوده بيگانگي برپا شده كه سازواره رمان را كه استادانه در حركت است، ارتقا ميدهد. اينبار هم پاي «شفيره هوايي» در ميان است كه پيش از اينكه ما خلاصهاي از محتواي آن داشته باشيم، نقش عمدهاي را در پيرنگ صدها صفحهاي رمان بازي ميكند. كتابي كه فوكائري نوشته است به شرح شسته رفته و واضح دنيايي موازي ميپردازد كه در آن انسانها زمين را با موجودات ماورايي به نام «آدمهاي كوچولو» سهيم شدهاند. آدمهاي كوچولو از قدرت بافتن نوعي پيله در هوا برخوردارند- عنوان «شفيره هوايي» برآمده از همين توانايي آنهاست - آنها اين پيلهها را به انسانها تبديل ميكنند و براي اهداف مرموز و شنيعشان به كار ميبرند. موراكامي عامدانه اصالت، قدرت و اهداف اين آدمهاي كوچولو را مبهم و ناگفته باقي ميگذارد. اين ابهام نه تنها قدرت شوم آنها را در نظر خواننده افزايش ميدهد بلكه باعث ميشود «1Q84» با قوانين خيالي كه روي آن كار شده، نتواند وارد قلمروي ژانر علمي - تخيلي شود. موراكامي به اتمسفر و احياي خاطرات و احساسات علاقهمند است تا خلق افسانهاي از آن خود.
فوكائري در داستانش مينويسد كه نشانه دنياي موازي اين است كه آسمان شبش دو ماه دارد. ابتدا اين موضوع در نظر آنها به ابتكار ادبي محض ميماند اما طولي نميكشد كه ابتدا آئومامه و سپس تنگو كشف ميكنند كه آنها هم ميتوانند دو ماه را ببينند. داستان در سال 1984 روي ميدهد و در بخشي از رمان، داستان وارد دنياي ديگري ميشود كه آئومامه آن را جناس غيرقابل ترجمه ژاپني 1Q84 مينامد. تعليق رمان برخاسته از اين پرسش است كه آيا آئومامه و تنگو قادر به پيدا كردن يكديگر و فرار از 1Q84 ميشوند يا خير. آنها در اين مسير بايد با نيروهاي ماورايي و ستايشگرهاي آدمهاي كوچولو مبارزه كنند. آنها در اين جستوجو با قدرت عشق تسخيرناپذيرشان تغذيه ميشوند كه موراكامي براي توصيف آن به قطعهاي از ترانه «ماه كاغذي» متوسل ميشود: «اينجا دنياي بارنوم و بيلي است/ به همين ميزان ساختگي است/ اما در آن تقلبي نيست/ اگر من را باور داشته باشي.»
اين قطعه نخستين نشانهاي است كه نشان ميدهد قاب فرهنگي ارجاعات اين كتاب، بهشدت امريكايي و غربي است. در نخستين صحنه رمان، آئومامه در حالي كه در تاكسي نشسته و به ترانه Sinfonietta از Janacek گوش ميدهد از دنياي واقعيت به دنياي 1Q84 وارد ميشود؛ اين ترانه كلاسيك كشور چك به نوعي موسيقي متن مبدل ميشود و بارها در طول رمان تكرار ميشود. بعدها، شخصيتها چخوف و پروست ميخوانند و البته جورج اورول را كه رمان «1984» او منبع اصلي الهام موراكامي بوده است؛ شخصيتها به ترانههاي نات كينگ كول و ويوالدي گوش ميدهند. موراكامي ميگويد ژاپن از لحاظ فرهنگي- و نه مجادلهاي و فقط محض توصيف- بخشي از غرب است و مردمش به زبان بينالمللي فرهنگ غربي صحبت ميكنند. تنها شخصيتي كه فرهنگ سنتي ژاپن را پيش ميكشد فوكائري است كه قادر است قطعاتي بلند از شعر حماسي قرون وسطايي «داستان هيكه» را از بر بخواند. اما اين توانايي فوكائري همانند توانايي غيرعادي و روشنگرانه ابلهانه است و نشانهاي از گسست فوكائري از دنياي واقعي و مدرن قلمداد ميشود.
وقتي صحبت از زندگي مدرن ميشود، موراكامي از خصلتي حرف ميزند كه بر انزوا و فقر احساسي تاكيد دارد. هم تنگو و هم آئومامه انسانهاي بهشدت تنهايي هستند و روابط خانوادگي و دوستانه نقشي در زندگي آنها ندارد. آنها شاغل هستند چون مجبور شدهاند و البته از شغلشان لذت ميبرند- تنگو معلم رياضي است و آئومامه فيزيوتراپيست است- اما شغل آنها با زندگي دروني و شخصيتهاي حقيقيشان مرتبط نيست. آنها تنها زندگي ميكنند، خودشان غذا ميپزند و به ندرت به كافه و رستوران ميروند. آئومامه و فوكائري و همچنين شخصيت مهم چهارمي كه كارآگاه خصوصياي به نام يوشيكاواست، در طول داستان مستمرا پنهان هستند؛ اين پنهان شدن حكايت از زندگي روزمره آنها دارد.
«1Q84» رماني بلند اما كم شخصيت است. در دو سطح پيش ميرود كه يكي انزواي فردي است و ديگري سطحي جهاني؛ تنگو و آئومامه هر دو زندگي فراداي خود را زير دو ماه تابان ميگذرانند. نويسنده از آوردن سياست، تاريخ و وقايع جامعه در داستانش اجتناب كرده است. توكيوي 1Q84 شهري است خارج از تاريخ، همانطور كه نويسنده درباره زندگي آئومامه در اواخر رمان مينويسد: «فقط دو بار در روز تلويزيون تماشا ميكرد؛ اخبار شبكه NHK كه ظهر و ساعت 7 عصر پخش ميشد. مثل هميشه اتفاق مهمي روي نميداد- نه، در واقع رويدادهاي بزرگي در جهان اتفاق ميافتاد. آدمهايي از سراسر جهان زندگيشان را از دست داده بودند، برخي از آنها به شكلي تراژيك مرده بودند؛ در تصادف قطارها، كشتيهاي مسافربري غرق شده، سقوط هواپيماها. جنگ داخلي بيپاياني در جريان بود، ترور، قتلعام اقليتي هولناك.... آئومامه عميقا با مردمي كه در اين فجايع و مصيبتها گرفتار شده بودند، دلسوزي ميكرد اما حتي يك اتفاق هم روي او تاثيرگذار نبود.»
گسستگي شخصيتهاي موراكامي از جامعه لزوما با هدف تفسيري اجتماعي صورت نگرفته است. دليل تنهايي و انزواي آئومامه و تنگو به گذشته آنها بازميگردد و هدف موراكامي بر تاكيد تنهايي آنها به منظور شيرين و لذتبخش كردن وصال آنها است. اما حذف زندگي اجتماعي از متن داستان يكي از آن ويژگيهايي است كه 1Q84 را قابل ترجمه كرده است- درست مانند قابل فهم بودن سبك نثري نويسنده- و بدينترتيب شرايط تبديل به رماني جهاني را داراست. موراكامي از آوردن اسامي مكانها اجتناب نميكند- كتاب سرشار از جزيياتي درباره توكيو، محلهها، اتوبانها و ايستگاههاي مترو است- اما او بهوضوح مفهوم مكان را انكار ميكند. شخصيتهاي رمان «برف» اورهان پاموك در هيچ جاي ديگري به جز تركيه نميتوانند وجود داشته باشند و عميقا در چنگ تاريخ و فضاي آن هستند اما ممكن است شهرنشينهاي منزوي «1Q84» در هر شهر ديگري از جمله نيويورك و لندن ساكن باشند. از ديدگاه موراكامي؛ فرهنگ، تكنولوژي و روان انسانها با يكديگر تركيب ميشوند تا سبك زندگي مدرن را كه بهطور رضايتبخشي بيريشه است خلق كنند. موفقيت جهاني كتابهاي موراكامي نشان از آن دارد كه در اين نقطهنظر حقيقتي درباره سبك زندگي و كتابهايي كه اين روزها ميخوانيم، نهفته است.
چكيده
وقتي رماننويسي كتابهايي را مينويسد كه در توكيو، لسآنجلس و آتن به يك ميزان محبوب و مشهور ميشود آيا او نشان ميدهد كه زندگي قرن بيستويكمي در تمامي اين مكانها شبيه به يكديگر است - و در نتيجه اهالي اين شهرها همديگر را درك ميكنند- و حتي شايد بتوان اين زندگيها را با يكديگر مبادله كرد؟ يا اين فراگيري همان عامهپسندي نيست؟ يعني مجموعهاي از قراردادها و ارجاعاتي كه براي همه قابل درك است به كارگرفته ميشود كه صنعت فرهنگي جهاني اين مجموعه را با تكرار و تكرار در ما نهادينه كرده است. رماني جهاني وجود دارد كه از ساختاري غني برخوردار و براي عموم مردم خوانا باشد يا هميشه اين ارزشها جاي خود را با يكديگر معاوضه ميكنند؟
گسستگي شخصيتهاي موراكامي از جامعه لزوما با هدف تفسيري اجتماعي صورت نگرفته است. دليل تنهايي و انزواي آئومامه و تنگو به گذشته آنها بازميگردد و هدف موراكامي بر تاكيد تنهايي آنها به منظور شيرين و لذتبخش كردن وصال آنها است. اما حذف زندگي اجتماعي از متن داستان يكي از آن ويژگيهايي است كه «1Q84» را قابل ترجمه كرده است- درست مانند قابل فهم بودن سبك نثري نويسنده- و بدينترتيب شرايط تبديل به رماني جهاني را داراست. موراكامي از آوردن اسامي مكانها اجتناب نميكند- كتاب سرشار از جزيياتي درباره توكيو، محلهها، اتوبانها و ايستگاههاي مترو است- اما او به وضوح مفهوم مكان را انكار ميكند. شخصيتهاي رمان «برف» اورهان پاموك در هيچ جاي ديگري به جز تركيه نميتوانند وجود داشته باشند و عميقا در چنگ تاريخ و فضاي آن هستند اما ممكن است شهرنشينهاي منزوي «1Q84» در هر شهر ديگري از جمله نيويورك و لندن ساكن باشند. از ديدگاه موراكامي فرهنگ، تكنولوژي و روان انسانها با يكديگر تركيب ميشوند تا سبك زندگي مدرن را كه بهطور رضايتبخشي بيريشه است، خلق كنند.