مقدمه
به نظر «اميل دوركيم1» جامعه شناسي براي تبديل شدن به يك علم بايد واقعيت اجتماعي را مطالعه كند. يعني بايد تحليل نهادهاي اجتماعي را با همان عينيتي دنبال كند كه دانشمندان طبيعت را مطالعه ميكنند. همچنين پديدههاي اجتماعي را مانند امري خارج از وجود فرد در نظر بگيريم تا افكار و نظرات شخصي و پيشداوريهاي ساخته و پرداخته قبلي در آن هيچ تاثيري نگذارد و پديدهها همان طور كه هستند مورد بررسي قرار گيرند . دوركيم در سن كمال تاكيد ميكرد كه واقعيتهاي اجتماعي و به ويژه قواعد اخلاقي تنها در صورت دروني شدن در وجدان فردي، به راهنما و نظارت كننده موثر رفتار بشر تبديل ميشوند، بدين معني، «جامعه» چيزي هم فراسوي ما و هم در درون ما است. او معتقد بود كه انسان تابع جامعه است و جامعه مقدم بر فرد است و قوانين جامعه حاكم بر ترقي آدمي است .
او تقسيم كار گسترده را با اعتقادات مشترك، با نظم اخلاقي كه يكپارچگي اجتماعي را تضمين ميكند مربوط ميسازد و وظيفه خود را تعريف نظام اخلاقي مناسب براي جامعه ميدانست كه اين نظام اخلاقي وظيفه متحد كردن طبقات و گروههاي شغلي را با همديگر براي يك هدف مشترك بر عهده داشت.
از ديد اميل دوركيم، تعهد اخلاقي همچون پادزهري براي وضعيتي است كه در نتيجه كاهش تعهد مذهبي پديد ميآيد. او بر اين باور بود كه جمع در ميان خود شيوه عمل ميآفريند و اخلاق به عنوان تنظيم كننده روابطي است كه در طول زمان تغيير ميكنند .
دوركيم، وجدان جمعي را مجموعه باورها و احساسات مشترك اعضاي يك جامعه ميداند كه مافوق وجدانهاي فردي است و نتيجه زندگي گروهي است و تنها ماهيت گروه ميتواند آن را توجيه كند و حجم و تراكم گروه بر چگونگي ظهور وجدان جمعي موثر است كه بعدها تصورات جمعي و شيوه مشترك انديشه كه مجموعه ايدههاي اجتماعي است جانشين وجدان جمعي ميشود. دوركيم، نه به صفات فردي؛ بلكه به ويژگيهاي گروهها و ساختارها ميپرداخت. او بر مسائلي همچون انسجام يا عدم انسجام گروههاي مذهبي خاص تاكيد ميكرد و نه بر مختصات فردي مومنان آن گروهها .
هيات
در لغتنامه دهخدا كلمه «هيات» در لغت به معناي «صورت، شكل، حالت هرچيز» آمده است. هيات نوعي تشكل مذهبي بر محور عزاداري بر سيدالشهدا و ائمه (ع) است، كه مجموعههايي از مردم هرمحله، در شهرها يا روستاها براي سوگواري و روضه خواني نسبت به امام حسين(ع) به ويژه در ايام عاشورا تشكيل مييابد. از همان روزگار كه طرح واقعه دلخراش و جانسوز كربلا به صورت مقتلخواني و سپس روضهخواني در آمد، شوق خدمت در مجالس حسين بن علي و ياران شهيدش(ص) دامن جان عدهاي را گرفت. هيات نوعي سوگواري گروهي است و هر هيات نام خاص و پرچم و علامت ويژهاي دارد.
پيدايش عزاداري رسمي و علني بر امام حسين عليهالسلام از زمان آل بويه شكل گرفت. آل بويه شيعه اثني عشري بودند و خلفاي عباسي كه بغداد مقر آنها بود، سُني مذهب بودند. اوج قدرت آل بويه در زمان معزالدوله بود. وي دستور داد كه مردم در روز عاشورا گرد يكديگر برآيند و اظهار حُزن (نسبت به امام حسين عليه السلام) كنند. در اين روز بازارها بسته شد. زنان بر سر و روي خود ميزدند و برحسين عليه السلام نُدبه ميكردند. در اين روز نوحهگري و ماتم به پا شد.
بررسي نشان هياتها
يكي از مزيتهاي نوشتار، نوعي كمك به حافظه انسان در نگهداري دانش، فرهنگ و ساير علوم است. ثبت اطلاعات به صورت نوشتار، اين امكان را فراهم ميسازد كه مخاطب بارها به آن مراجعه كند، يعني امكان بازنگري مجدد همواره براي انسان ميسر است. در چنين معنايي است كه انسان با پيدايش خط، به دانش گذشتگان دست پيدا كرد و دانش كنوني خود را نيز به ثبت رساند.
در برخي از آثار و تجربيات گرافيستها و خوشنويساني، موضوع ذخيره اطلاعات و دسترسي به تجربه گذشتگان و عامل خوانايي و رعايت موازين خوشنويسي آنچنان مورد مصرف قرار گرفته است كه ميتوان اذعان داشت طراحي نشان براي هياتهاي مذهبي نوعي «مداحي مصور» است.
در چنين آثاري، طراح ميخواهد ما را با ذخيره احساسي آثارش سرشار سازد. در چنين مواردي درك خالص و ناب گرافيك به مدد نقشمايههاي سنتي ميآيد و اصطلاحا نوعي فرآيند «از آن خود كردن2 » به معناي «برگرفتن شيوه يا طراحي از آثار ديگران - عمدتا پيشينيان - و به كار بردن آن در اثر خود» رخ داده است كه اگر به تغذيه ذهني و غناي خلاقه او بينجامد بي شك به استمرار در سنتآفريني و هويت هنرمند منتهي ميشود.
ديري است راهحلهاي بسيار پيشرفتهتر و مطمئنتري براي ثبت دانش بشري اختراع شده و خط به تنهايي ديگر چنين وظيفهاي برعهده ندارد. از چنين منظري است كه بركشيدن عنصر «خط» از محدوده كاليگرافي به تايپوگرافي و گاه نيز «تايپوگرام3»به معناي «استفاده از حروف براي بيان بصري يك انديشه توسط چيزي بيش از صرف حروفي كه آن كلمه را ميسازد»؛ به روند مدرنيزاسيون نشان هياتها مدد ميرساند. برخي آثار تاحدي ميتوانند حلقه واسطه ميان نسل قديمي و نسل آينده تايپوگرافي به حساب آيند. با اندكي تسامح ميتوان طعم آثار اساتيد قديمي را در درون ساختار مدرن مشاهده كرد. نگاه به آثار هنرمندان نسلهاي قبل، براي درك سنت و پيريزي مباني معاصر ميتواند براي نسل جوانتر مفيد باشد و زمينهاي بسازد كه ژانر موسوم به «گرافيسم هياتهاي مذهبي» را در دل گرافيسم عمدتا منفعل در برابر امواج غربي به دنيا معرفي كند.
اگر به سياق مقلدان دست به تكرار و بازآفريني مقلدانه كار اساتيد قديمي بزنند و به راههاي رفته خو كنند و در پي كشف خود در دل سنت نباشند،در دورباطل و عقيم گرفتار ميگردند. با اين توضيح كه كشف خود به عنوان يك هنرمند معاصر، تنها وقتي ممكن است كه با نفي سنت و سنتآفريني مداوم، از ريشه به ساقه و از بنياد به كاكل امواج بالارونده در حركت باشيم.
در اينجا پرسشي بي درنگ مطرح ميشود: استفاده نقاشانه از خوشنويسي در ايران خيلي بيشتر از كاربرد آن در عرصه گرافيك است، با اينكه ميدانيم اغلب گرافيستها خوشنويس نيستند اما با استفاده از نرمافزارهايي كه ميتوان خط نستعليق را تايپ كرد، عنصر خوشنويسي را به دلخواه در پردازش آثارشان به كار ميگيرند، بدترين اتفاق ممكن براي نستعليق همين طراحي نرمافزار بود. نرمافزار بيهوشي كه نه تنها در كلمات، بلكه در چيدمان نيز فاقد هرگونه ملاحظهاي است. ملاحظه از بابت خط و خوشنويسي. حالا اين را اضافه كنيد به يك طراح كه چيزي از ساختار خط نستعليق نميداند. خب، نتيجه كاملا مشخص است.
سواي حروف درهم و برهم، بدون ريتم و وزن! كه مواردي از اين دست را ميتوان در همين مجموعه پيش روي مخاطبان نيز مشاهده كرد .
تا پيش از اين يك هنرمند طراح براي استفاده از خط نستعليق مجبور به همكاري با هنرمند خوشنويسي بود كه به حد كمال خط را ميشناخت. بدينترتيب پردازش اثر عاري از هرگونه ساختارشكني و ناهنجاري بود اما پس از توليد اين نرمافزار، چنين همكاري ميان طراح و خوشنويس متخصص تقريبا به صفر رسيده. اين بلا بر سر خط شكسته نيز آمده است. ازجمله ايرادهايي كه ميتوان به اين نرمافزار گرفت، نحوه قرار گرفتن حروف و كلمات در سطر، كشيدهها، نقطهگذاريها و اشكالات زاويهاي در آن است كه طراح را ناگزير به «كاستن فاصله ميان حروف براي بهبودي نماي ظاهري كلمات» يا «كرنينگ4»ميشود.
رشد كميت در خوشنويسي چنانچه صرفا با تكرار و تقليد همراه باشد، حاصلي به همراه ندارد.هماينك رشد كمي خوشنويسي اصلا قابل مقايسه با دوران صفويه و قاجاريه نيست و هرگز در طول تاريخ اين تعداد پرشمار خوشنويس نداشتهايم اما در دوران صفويه خوشنويسي به نام ميرعماد داشتهايم كه امروزه همه خوشنويسان ما سعي دارند به او شبيه شوند كه هنوز نشدهاند حتي اگر به او برسند، باز هم به چند قرن قبل بازگشتهاند اما نه به مقام ميرعماد بلكه به رسامي و تقليد او، آن هم در آستانه هزاره سوم. بايد منتظر دستي، ذهني و خلاقيتي باشيم تا اوج را به ما نشان دهد. اوج را نه با ابعادي كه مثلا در صفويه يا قاجاريه تجربه كردهاند، اوج را با ابعاد پيچيده زمانه ما.
وقتي به تاريخ نگاه ميكنيم، مشاهده ميشود كه ميرعماد در عصر صفويه و ميرزا غلامرضا در دوره قاجاريه، خوشنويسي را به حد اعلا ارتقا دادند. بنابراين افرادي در گذشته خوشنويسي را به تكاپو و تپش و همچنين به رشد و تعالي مناسب زمانه خودشان رساندهاند اما چرا خيل انبوه مقلدان پندنميگيرند؟ چرا هنوز عده زيادي ميخواهند ميرعماد يا ميرزا غلامرضا شوند؟ چرا به اين نكته ظريف نميانديشند، در سالهايي كه همه به دنبال ميرعماد شدن بودند و نوشتن به شيوه ميرعماد يك امتياز و فضيلت بود، ميرزا غلامرضا اين كار را نكرد؟ ميرزا غلامرضا محضر ميرعماد را درك كرد و بعد به كار بزرگ و سترگ خودش پرداخت و در تقليد از ميرعماد باقي نماند و آثاري خلق كرد كه تاريخ بگويد: اثر كلك ميرزاغلامرضاست. بزرگاني همچون ميرزا غلامرضا با طرز نگاهش و با آثارش به ما ميگويد كه نبايد در تقليد متوقف شويم.
خوشنويسي به علت نوع تمريناتش كه با تكرار و اصرار و مداومت همراه است، نوعي اعتياد و عادت به دست و ذهن هنرجو منتقل ميكند كه دلكندن از آن سخت است... علاوه بر دلسپاري و دلكندن و دلي برخورد كردن، جراتي ميخواهد كه با تحقيق و نوگرايي به دست ميآيد. چنين جراتي در خوشنويسي ما كم رخ داده است اما هر بار كه رخ داده، هنرمندي بزرگ باليده است.
نتيجه
خوشنويسان و طراحان گرافيك جوان بايد آگاه باشند تا زماني كه فقط تمرين و مشق ميكنند، در بهترين حالت يك تكنيسين ماهر به حساب ميآيند و تنها وقتي پا در درگاه رفيع هنر ميگذارند كه از دل سياهمشقها با شهامت و انديشه والا عبور كرده و تجربهگري را بيازمايند. بسياري از اساتيد معاصر، در بهترين حالت و در درون سنت و تعاريف كلاسيك قابل ارزيابياند اما اگر فراتر از سنت و در ابعادي بينالمللي نگاه كنيم در سنجش و ارزيابي بزرگتر نميگنجند و محدود در تعاريف و بهبه و چهچه بومي، متوقف ميشوند.
حتي اگر يك خوشنويس معاصر، وقت و حوصله و استعداد آن را داشته باشد كه همه دورهها را طي كند، يعني ميرعماد، ميرزا غلامرضا، كلهر و ... را مشق كند و در زمانه ما بتواند استاد اميرخاني را هم مشق كند، باز هم هنوز به خودش نرسيده است. براي رسيدن به خود راهي جز جسارت، تحقيق و پركاري خلاق باقي نميماند.
ميگويم «جسارت» زيرا پس از سالها مشق و تمرين، درجهاي از مهارت به دست ميآيد كه به سادگي نميتوان از آن جدا شد و هنگامي هم كه خوشنويس جوان از مهارت به دست آمده بخواهد جدا شود، درست مانند نوزادي است كه پا به دنياي جديدي ميگذارد چرا كه يك مبناي به سختي حاصل شده را بايد ترك كند و پايههاي يك مبناي ديگر را پيريزي كند.
نكته حايز اهميت در دقت نسبت به همين مساله است: هر كس بخواهد كار نو عرضه كند بايد پايه محكم و ريشهدار داشته باشد و هر كس كه به ريشهها و سنتها بپردازد انجام كار نو برايش دشوار ميشود. بدون ريشه داشتن، كار نو به انحراف كشيده ميشود و برخورداري از ريشه نيز دلكندن از آن را دشوار ميكند. اين يك پارادوكس جدي است كه هر هنرمندي جدي در صورتي كه طاقت و ظرفيت رشد رو به تعالي را داشته باشد به سختي بايد آن را شناخته و سپري كند.
1. اميل دوركيم، جامعه شناس اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادي .بسياري اورا بنيانگذار جامعه شناسي ميدانند. / David Émile Durkheim
2. Appropriation / از آنِ خود كردن.
3. Typogram
4. Kerning
در پس و پشت جريانات شناختهشده گرافيك معاصر ايران، ديري است كه جواناني بينام و نشان و عاشق كه نه رسانهاي دارند و نه تريبوني و نه بازار كاري، فقط از سر خلوص و ايمان دست به كارهايي زدهاند كه مشابه آن را در گذشته شاهد نبودهايم. آثارشان بر محور عزاداري بر سيدالشهدا و ائمه(ع) است.
اينان به عنوان جزيي از مردم هر محله، هر شهر يا هر روستا، براي مشاركت در سوگواري و روضهخواني اقدام به طراحي نشان براي هيات محله خود كردهاند و با استعانت از تايپوگرافي و گرافيك مدرن و بهرهگيري از سنت سوگواري، قصد دارند واقعه دلخراش و جانسوز كربلا را به تصوير كشند، تا در سوگواري هياتها، گرافيك معاصر ايران از غفلت به درآمده و سهمي در اين واقعه مردمي و آييني داشته باشد.