بازي با چشمها و دستها
عباس بهارلو
عزتالله انتظامي از معدود افرادي است كه نام خانوادگياش را از مادرش گرفته است. در سالهايي كه تمام عشق و علاقه انتظامي تئاتر بود ـ زيرا به تعبير خودش تئاتر «با وجود بزرگاني چون عبدالحسين نوشين در اوج بود و استقبال پُرشور مردم را هم داشت» و سينما پس از يك دوره فترت 10 ساله قدم آهسته ميرفت ـ او در صحنه كوتاهي از نخستين فيلم «اپيزوديك» سينماي ايران با نام واريته بهار (1328) بازي كرد. كارگردان فيلم، پرويز خطيبي از دوستان نزديك انتظامي بود كه پيش از اين «پيس»ي به همين نام را روي «سن» تئاتر اجرا كرده بود و در دهه 1320، كه انتظامي پيشپردهخوانِ تماشاخانههاي «كشور» و «فرهنگ» بود، تصنيفهاي سياسي و اجتماعيِ پيشپردهها را ميسرود و پارهاي از آنها را نيز انتظامي اجرا ميكرد.
كارنامه انتظامي در سالهاي بعد در تئاتر پُربار بود و بازي در نمايشهاي مشهوري چون «خانه روشني»، «آيباكلاه و آيبيكلاه»، «بلبل سرگشته»، «سلطان مار»، «پرواربندان»، «كرگدن»، «بازرس»، «بنگاه تئاتر ال»، «زن اجتماعي» و «پنجره» بر اعتبار او ميافزود. نمايش زنده تلويزيوني «گاو» (در ارديبهشت 1344 به كارگرداني جعفر والي) اجرا شد. انتظامي براي ايفاي نقش «مشحسن» و لحظههايي كه خود را گاو مشحسن ميپندارد 15 روز به محلات رفت تا در طويلهاي روي گاو مردي روستايي مطالعه كند؛ اينكه حالت چشمها و نگاهكردنش چهطور است، چهگونه نشخوار ميكند و با وقار و طمأنينه راه ميرود.
با بازي در نمايش و پس از آن فيلم گاو بازيِ احساسي جزو جلوههاي بازيگري انتظامي درآمد؛ احساسي كه گاه با حركت دستها و اغلب در چشمهاي دريده و از حدقه بيرونزده او متجلي ميشود. بروز و جلوه احساس در چشمها در فيلمهاي آقاي هالو (داريوش مهرجويي، 1349)، بيتا (هژير داريوش، 1350)، ستارخان (علي حاتمي، 1351)، صادق كرده (ناصر تقوايي، 1351)، حاجي واشنگتن (حاتمي، 1361)، ناصرالدينشاه آكتور سينما (محسن مخملباف، 1370) و خانه خلوت (مهدي صباغزاده، 1371) جذابتر و سينماييتر از حركات دستهاي او در فيلمهاي قيامت عشق (هوشنگ حسامي، 1352)، شير خفته (اسماعيل كوشان، 1355)، ملكوت (خسرو هريتاش، 1355)، اين گروه محكومين (هادي صابر، 1356)، خانه عنكبوت (عليرضا داودنژاد، 1362) و بازيچه (تورج منصوري، 1373) است. اينها فيلمهايي هستند كه اتفاقا خود انتظامي هم با تعبيرهاي مختلفي از بازي در آنها اظهار نارضايتي كرده است: «ملامتم كردند كه آخر اين چه فيلمي است تو بازي كردهاي؟» (شير خفته)؛ «چيزي از فيلم بهجز آن يكي دو عكسي كه فرمانآرا داد نديده بودم، وقتي هم كه ديدم، كاري نبود كه از آن دفاع كنم.» (ملكوت)؛ «فيلمي شد هشلهف. آن كاراكتري كه فكر كردم از كار درنيامد.» (اين گروه محكومين)؛ «ساختار فيلم و روش كارگرداني مانع شد بازي خوبي از ما ارايه شود.» (خانه عنكبوت)؛ و «هر طور بود ساختيم تا زودتر تمام شود. روز و شب انتظار ميكشيدم كه فيلمبرداري هر چه زودتر تمام شود و سروته كار هم بيايد.» (بازيچه)
انتظامي براي بازي در گاو و چند فيلم ديگرش و براي دقت و توجهي كه در انتخاب نقشهايش داشت (هر چند اين دقت و توجه گاهي نتيجه مطلوبي بهبار نياورد)، يكي از چهرههاي شاخص سينماي ما محسوب ميشود.