پنجاه سال با متفكر شورمند دانماركي
ما و كركگور
محسن آزموده
آشنايي فارسيزبانان با سورن كركگور احتمالا به سالهاي پاياني دهه 1350 باز ميگردد، يعني همان سالهايي كه روشنفكران و فلسفهدوستان ايراني دلزده از تجدد و نوسازي، به آنچه خود داشت ميانديشيدند و سوداي بازگشت به خويشتن را در سر ميپروراندند، چندان دل خوشي از خردباوري و انديشههاي روشنگرانه- تا آن حد كه ميشناختند- نداشتند و فيلشان ياد هندوستان كرده بود و در ميان صداهاي متفاوت، گوششان به نواهاي رازورزانه و درونگرايانهاي كه نسبت به آرمانهاي تجدد منتقد بود، حساس بود و آنها را بيشتر ميپسنديدند. بيدليل نيست كه همسو با سربرآوردن متفكران منتقد تجدد و نوسازي در غرب، در دهههاي 1950 تا 1970 و «مد» روز شدن جريان فكري و فلسفي اگزيستانسياليسم، در ايران نيز اقبال به نويسندگان و انديشمنداني چون كامو و سارتر قوت گرفت؛ متفكراني كه از يكطرف رگههاي چپگرايانه در آثارشان به چشم ميخورد و از طرف ديگر در برابر جمعگرايي و برابريطلبي روشنگري، از فرديت و دغدغههاي وجودي سخن ميگفتند. در آن روزگار از سورن كركگور، به عنوان نياي فكري جريان اگزيستانسياليسم در كنار داستايوفسكي و نيچه، صرفا نامي بر زبانها بود و احتمالا فصلي از كتاب «پيامآوران عصر ما، كييركه گور-داستايفسكي- نيچه-كافكا» نوشته ويليام هابن با ترجمه عبدالعلي دستغيب (نشر سپهران، 1348)، جزو اولين متوني بود كه شناختي اجمالي و سردستي از متفكر بدقلق دانماركي ارايه ميداد؛ البته اگر پژوهشي گسترده در نشريات و كتابهايي كه در آن سالها منتشر شده، صورت بگيرد، روشن خواهد شد كه اشاره به كركگور بارها فراتر از اين مختصر است، براي مثال درسگفتارهاي محمود هومن، استاد فقيد فلسفه (1359-1287 خ.) در اوايل دهه 1340 نشان ميدهد كه نام كركگور در كنار سارتر و هيدگر و شوپنهاور و نيچه از پربسامدترين نامهاست. در سالهاي دهه شصت (1366)، مهمترين متن راهگشا براي شناخت كركگور، ترجمه داريوش آشوري از فصل هفدهم جلد هفتم تاريخ فلسفه مشهور فردريك كاپلستون بود كه در كمتر از 20 صفحه، به نحو اجمالي تصويري كلي از زندگي و فلسفه او به فارسيزبانان عرضه ميكرد. نقطه عطف توجه فارسيزبانان به كركگور اما نه يك اثر يا گفتار فلسفي، بلكه يك فيلم سينمايي بود: هامون اثر تحسينشده داريوش مهرجويي (1368). حميد هامون (با بازي درخشان و ماندگار زندهياد خسرو شكيبايي) شخصيت آشفتهاحوال و عاشقپيشه اين فيلم، در ميان همه مشغلههاي مختلف زندگي، از رابطه پرفرازونشيب عشقي گرفته تا مسائل شغلي و كاري، درگير نگارش پاياننامهاي درباره رساله مهم «ترس و لرز» سورن كركگور بود و دلمشغول همان دغدغههايي كه پدر فلسفه وجودي در اين كتاب با آنها دست و پنجه نرم ميكند و در راس آنها مساله ايمان كه با بازخواني قصه ابراهيم در تورات صورتبندي ميشود. اغراق نيست اگر بگوييم اين فيلم نه فقط بسياري از ايرانيان را با كركگور و ترس و لرز آشنا كرد، بلكه شمار زيادي را به فلسفه و به خصوص اگزيستانسياليسم سوق داد. حميد هامون در اين فيلم، كركگوري ايراني است كه همچون نسخه اصلي، در گيرودار ماجرايي عشقي، به نجات ميانديشد. در سالهاي آغازين دهه 1370، كتاب «نگاهي به پديدارشناسي و فلسفههاي هستبودن» (1373) شامل مقالههايي از روژه ورنو و ژان وال، با ترجمه يحيي مهدوي استاد برجسته فلسفه دانشگاه تهران منتشر شد. فصلي از اين كتاب به كركگور (كييركگارد) اختصاص داشت. يك سال بعد از آن كتاب مهتاب مستعان با عنوان «كييركگور: متفكر عارفپيشه» منتشر شد، اين كتاب در اصل پاياننامه دكتراي نگارنده با عنوان اوليه «تجديد تصور در تفكر كييركهگورد» بود كه از آن در سال 1355 در دانشگاه تهران با راهنمايي احمد فرديد دفاع شده بود. عنوان كتاب و مهمتر از آن پاياننامه و همچنين دقت در نام استاد راهنما، به خوبي نشانگر رويكرد نگارنده به فيلسوف اروپايي است، يعني تداوم همان تفسير «رازورزانه» و «عرفاني» به كركگور و برجسته ساختن انتقادهاي او به تجدد. نخستين ترجمه از كركگور مربوط به همين سالهاست: در سال 1373 محسن فاطمي، ترجمهاي از «ترس و لرز» منتشر كرد كه حتي توجه به شكل ظاهري آن (گذشته از مقدمه مترجم)، باز بر همان تصور مذكور از كركگور صحه ميگذاشت؛ چنانكه بعدا ساير مترجمان هم خاطرنشان شدند، اين ترجمه، به دليل مشكلات فراوان، تقريبا غيرقابل استفاده است و فارسيزبانان بايد 5 سال ديگر صبر ميكردند تا ترجمه دقيقتر اين كتاب توسط عبدالكريم رشيديان (نشر ني: 1378) منتشر شود. تقريبا در همين زمان (1377) با ترجمه رويا منجم اثر ديگر كركگور با عنوان «بيماري به سوي مرگ» توسط نشر پرسش منتشر شد. آثاري كه رشيديان بعدا ترجمه و تاليف كرد، نشانگر آن است كه توجهش به كركگور با وجود دلبستگياش به سنت قارهاي چندان نظاممند نبوده است. انتخاب و دقت و صحت ترجمه منجم نيز از سوي مترجمان بعدي مورد مناقشه قرار گرفته است. اما در سالهاي مياني دهه 1380 در كنار افزون گرفتن ترجمه آثار مقدماتي به كركگور، شاهد توجه به او از سوي فلسفهپژوهاني از سنت تحليلي و به خصوص پژوهشگران فلسفه دين هستيم. در راس ايشان مصطفي ملكيان، نوانديش سرشناس معاصر كه در گفتارهايي عمدتا به بحث ايمان در منظومه فكري كركگور ميپرداخت. تا حدود يك دهه اين گرايش به كركگور جايگزين تفسير پيشين شد، تا اينكه از سالهاي ابتدايي دهه 1390 به تدريج مترجماني با رويكردهاي متفاوت به ترجمه ساير آثار كركگور و ارايه تفاسيري متفاوت روي آوردند. مهمترين آنها صالح نجفي، مترجم و پژوهشگر چپگراي فلسفي است كه ضمن ترجمه آثاري چون «مفهوم آيروني» (رساله دكتراي كركگور درباره سقراط) و «تكرار»، در جلسات و درسگفتارهايي، تفسيري چپگرايانه و انتقادي از كركگور عرضه ميكند. از نجفي همچنين به زودي ترجمه بخش اول يكي از مهمترين آثار كركگور يعني «يا اين/يا آن» منتشر خواهد شد. مجموعه اين آثار نويدبخش فهمي ژرفتر و چندسويهتر از متفكر شورمندي است كه در عمر كوتاهش، آثار كثيري نوشت و فلسفهورزي برايش صرفا لغلغه زبان نيست، بلكه ايدههاي فلسفي را ميزيد و با نقابهاي مختلف حاصل تجربه زيستهاش را به قالب مفاهيم ميريزد.