سيستان هوا ندارد
امين شول سيرجاني
سيستان هوا ندارد. درست مثل خوزستان. مثل بخشهايي از كرمان و مثل تهران. حالا اين فقط درياچه اروميه نيست كه بايد تاوان خشك شدنش را پس دهيم. حالا بايد تاوان خشك شدن هامون را هم پس دهيم. بايد از تن نالان و نحيف جازموريان هم بگوييم كه مردم حاشيهاش صدايشان كمتر از جاهاي ديگر به مسوولان رسيده است. اغراق نيست اگر بگوييم كه دوران مرگ و پريشان احوالي تالابهاي ايران است. هورالعظيم دو ماه است كه در بخش عراقياش در آتش ميسوزد. بختگان روزگار خوشي ندارد و تالاب انزلي شانههايش زير بار سنگين آلودگيهاي صنعتي و شيرابههاي پسماندهاي خانگي خم شده است. اين قصه سر دراز دارد. اما به راستي چه بايد كرد؟ مردم سيستان به هر كسي كه اين سوال را بپرسد پوزخند ميزنند. چرا؟ چون كه به قول آن جوان سيستاني ساكن «نيمروز»، «اينقدر مسوولان بر سر اينكه وظيفه كيه براي مردم كار كنه دعوا دارن، وقت به كار نميرسه و زود شب ميشه.»؛ طعنهاي هوشمندانه درباره عملكرد جزيرهاي دستگاههاي مختلف دولتي و نهادهاي عمومي و دانشگاهي. دانشگاهيان سيستان كه از قضا تخصصشان در همين بيابانزدايي و تغيير اقليم و... است، ميگويند براي پيدا كردن راهحلهاي متناسب با زيست بوم منطقه كار تحقيقاتي كردهاند. اما نتايج اين تحقيقات كجاست؟ چرا دولتيها به بخش پژوهشي وصل نميشوند؟ چرا سيم ميان مديران قطع است. اين همه پارازيت و اختلال ارتباطي از كجا نشأت ميگيرد؟ شايد يكي از دلايل بروكراسي فلجكننده دولتي باشد كه توان به حركت درآمدن در زمان مناسب را ندارد. و هزار شايد و اماي ديگر. آنچه روشن است اينكه دو دهه است هامون با بيآبي دست و پنجه نرم ميكند اما هنوز هم يك سند روشن، يك متن گويا و روان براي نجات آن در دسترس نيست. نه كه تهيه نشده باشد حتما طرحهاي مختلفي تهيه شده اما يافتههايشان در كشوي ميز مديران ادوار مختلف دولت باقي مانده است. سيستان هوا ندارد؛ اين را براي يادآوري مجدد نوشتم، شايد كسي از ميان آنها كه امضاي گرهگشا دارند پيدا شود و همين خط آخر را بخواند و بخواهد كه كاري كند.