هامون، سيستان و خشكسالي مديريتي
مژگان جمشيدي
اوضاع آب و خاك و هوا، اينجا در گوشه جنوب شرقي ايران بهشدت بحراني است. 55 روز است كه بادهاي شديد سيستان با سرعتي بيش از يكصد كيلومتر در ساعت پيوسته در حال وزيدن است و دستاورد اين بادهاي معروف 120 روزه كه زماني نهچندان دور به دليل وجود تالاب بينالمللي هامون، هواي خنك براي ساكنان سيستان بود حالا تماما خاك است و خاك! در نتيجه گرد و غبار شديدي كه غلظتش در هوا گاه تا 60 برابر حد مجاز هم ميرسد تنها در 5 روز گذشته باعث مراجعه بيش از يك هزار نفر به مراكز درماني و بستري شدن 150 نفر شده است.
اما با اينكه وخامت اوضاع هر روز بيش از پيش شدت يافته و سيستان تقريبا به مرز ازهمگسيختگي كامل اكولوژيكي نزديك شده، سياستهاي توسعهاي در اين استان تغيير چنداني نكرده و همچنان بر محور آب تكيه دارد؛ آبي كه سالهاست كم و كمتر شده به نحوي كه در سال گذشته صد درصد پهنه اين استان دچار خشكسالي متوسط، شديد و بسيار شديد بود و كمترين ميزان آب هم امسال از طريق هيرمند وارد كشور شد، اما دولت همچنان براي توسعه كشاورزي در 46 هزار هكتار از اراضي اين استان برنامه دارد.
هيرمند بعد از اين ديگر آب ندارد. اين يك واقعيت است چون هم بارش در افغانستان و سرچشمههاي هيرمند كاهش يافته و هم عمليات سدسازي افغانستان و اتمام سد كمال خان مانع از اين ميشود كه سرريز سد كجكي اين كشور وارد ايران شود. شايد باور اينكه رودخانهاي به پهناي 50 تا 60 متر حالا در همان ابتداي ورود به كشور كاملا خشك باشد دور از تصور باشد. اما امسال هيرمند در مسير ورود به ايران به جاي آب مملو از ماسههاي روان بود و قطرهاي آب هم نداشت! با اين حال روزانه دهها كاميون سيمان و... با عبور از مرز ايران، مصالح مورد نياز براي ساخت سدي را در خاك افغانستان تامين ميكند كه قرار است همين اندك آبي را هم كه احتمال ميرفت در سالهاي پربارش از كجكي به هيرمند راه يافته و وارد خاك ايران شود حالا پشت مخزن سد كمالخان جمعآوري كند.
بنابراين ناگفته پيداست وضعيت سيستان و هامون- كه با خشكيدگياش حالا بياباني به وسعت 570 هزار هكتار باقي گذاشته- از اين هم بدتر ميشود كه در اين صورت گرد و غبارها و بيابانزايي تشديد و مهاجرتها بيشتر ميشود. مسوولان ميگويند 21 سال است كه روند خشكسالي و خشكيدگي هامون در استان شروع شده؛ حال آنكه بخشي از اين خشكيدگي، ارتباطي با خشكسالي اقليمي نداشته بلكه ريشه در خشكسالي مديريتي دارد. اگر علت خشك شدن هامون را كم بودن جريان آب رودخانههاي هيرمند و فراح بدانيم و اين معضل را تماما به افغانستان و سدهايي كه ساخته منتسب كنيم حال بايد پرسيد چطور رابطه سياسي با اين كشور همسايه به مدت نزديك به نيم قرن پس از ساخت اين سد به نحوي بود كه درياچه هامون در بيشتر سالها براي مردم و دهها هزار پرنده مهاجرش مايه حيات بوده است؟
اما از زمان تغيير مسير هيرمند و انتقال آب آن به چاه نيمهها بهويژه چاه نيمه چهارم از سوي وزارت نيرو، بحران سيستان تشديد شد؛ بحراني كه به خشكيدگي كامل تالاب ختم شده و ميزان مصرف آب در بخش شرب شهري و نيز كشاورزي را به طور افسارگسيخته افزايش داد.
عليايحال امروز ديگر نه آب است و نه هوا. نه هامون نه هيرمند. خاك هم اينقدر فرسايش يافته كه به جاي زمين عموما نيمي از سال در هوا و در ريه مردم در چرخش است. بيكاري و فقر و بيماري و اعتياد و آسيبهاي اجتماعي هم در بين ساكنان باقيمانده در حال گسترش است. بسياري از مردم فقط با يارانه امرار معاش ميكنند اما گروه ديگري هم هستند كه همين يارانه را هم ندارند چون شناسنامهاي ندارند و اتفاقا تعدادشان هم كم نيست و اين تنها گوشهاي از پيامدهاي يك بحران محيط زيستي و اجتماعي در جنوب شرق ايران است؛ بحراني كه با ضعف روابط ديپلماتيك براي بازپسگيري حقابه هامون از افغانها آغاز و با برنامهريزيهاي غلط توسعهاي و سوء مديريت منابع آب در كشور به خشكيدگي كامل هامون ختم شد؛ اتفاقي كه امروز در سيستان با تشديد مهاجرتها در حال وقوع است كه بارها توسط گروههاي محيط زيستي در سالهاي گذشته هشدار داده شده بود، بهطور قطع در خوزستان و آذربايجان و خراسان هم به وقوع خواهد پيوست، اگر بازنگري در طرحهاي توسعهاي و مديريت منابع آب كشور صورت نگيرد. به هر حال خشكيدگي هامون نشان داد، تخريب محيط زيست و تالابها تا چه اندازه ميتواند ريشه حيات را در يك سرزمين بخشكاند و معضلات اجتماعي و سياسي و حتي امنيتي آينده را تشديد كند.