سياست دخالت ميكند
اسمعيل اميني
دانشجويي و نشستهاي در كلاس و داري درس ميخواني و تكليف درسي مينويسي، سياست ميآيد و كلاس را تعطيل ميكند و ميگويد: دانشجويان عزيز! برويد در تالار اجتماعات براي استفاده از سخنراني انتخاباتي.
ميروي و ميبيني كه سخنران با چه شور و هيجاني و با چه قطعيت و اطميناني دارد ثابت ميكند كه برخي مسوولان مهم مملكت، بيعرضه و نالايقاند، بعد كه چانه سخنران گرم ميشود و شور و هيجان حاضران به اوج ميرسد، كمكم ميرود سراغ افشاي سوابق جاسوسي و بيگانهپرستي، مسوولان ديروز و امروز و فردا.
دلهره ميگيري و دستهايت ميلرزد. با خودت ميگويي: اي دل غافل! نشستهام با خيال راحت درس ميخوانم و تحقيق ميكنم، نگو دشمن از هر گوشهاي كمين كرده است و تيري در كمان دارد.
خسته از كار روزانه برگشتهاي و رفتهاي به مسجد محل براي نماز جماعت و مراسم دعا و عزاداري. سياست ميآيد و ميرود پشت ميكروفن و به جاي ذكر مصيبت اهل بيت، گريز ميزند به صحراي برهوت مجادلات جناحي و با چهرهاي برافروخته ميكوشد كه ثابت كند، يك طرف اين مجادلات، ابرار و اخيارند و يك طرف ديگر، اشقيا و اشرار، بعد شروع ميكند به سرزنش و لعن و نفرين كساني كه اين صفبندي را نميشناسند و موقع راي دادن، به هر كس كه دلشان ميخواهد راي ميدهند و نتيجهاش اين ميشود كه ابرار و اخيار، راي نميآورند و حالشان گرفته ميشود و حتي عصباني ميشوند و مجبور ميشوند كه فرياد برآورند و رقيبان را از دم، به تيغ افشاگري و تهمت بسپارند.
فرقي نميكند كه كجا باشي؛ به هر حال سياست نخواهد گذاشت كه سرت به كار خودت گرم و دلت به دلبستگيهايت خوش باشد.
سياست از تو راي ميخواهد، آن هم نه راي خودت را، بلكه تاييد راي خودش را، سياست از تو دو تا گوش باز و يك دهان بسته ميخواهد. سياست از تو سر به زيري و پا به راهي و صبر و مدارا ميخواهد. اما خودش نه سر به زير است و نه پا به راه، چه رسد به آنكه اهل صبر و مدارا باشد. فرقي نميكند كه كجا باشي، تو نميتواني در سياست دخالت نكني، خيالت راحت و خاطرت جمع، سياست نخواهد گذاشت كه با خيال راحت و خاطرجمعي، براي خودت خلوت و آرامش داشته باشي، گوشهاي بنشيني، بخواني، بنويسي، عبادت كني، لبخند بزني و اشك بريزي.