نااميدي از طريق پرايد
سيد علي ميرفتاح
يكي از روزنامههاي منتقد دولت، با حروف بزرگ، صفحه اولش نوشته است «واپرايدا». اگر خواندنش سخت است، منباب توضيح عرض كنم كه يعني «اي واي بر پرايد». يا به زبان ديگر «اي داد و ايبيداد، ديدي كه چه بر سر پرايد آمده است؟» كنار اين تيتر عكس يك پرايد لهولورده را هم انداخته است و زيرتيتر نوشته «هشت ميليون متقاضي در صف ثبتنام قتاله پرايد». آيا عاقلانه، مصلحانه، دلسوزانه و مدبرانه است كه ما به اتومبيلي كه اكثريت مردم سوار ميشوند نام قتاله بدهيم؟ يك زماني مردم عادي، كارگر و معلم و شوفر و كارمند، توي تاكسي يا دورهميهاي دوستانه و خانوادگي به پرايد فحش ميدهند و آن را لگن و تابوت و از اين قبيل مينامند، خوب يا بد، منصفانه يا مغرضانه حرفشان وزن و معني خودش را دارد؛ نميگويم حرفشان بياهميت است بلكه ميگويم در آن سطح گفتن و شنيدن اين حرفها امري متداول است خيلي هم نبايد به ايشان سخت گرفت و براي گفتهها و اظهارنظرهايشان دليل خواست... اما يك زماني شما به عنوان رسانه/ روزنامهاي كه اتفاقا با بودجه بيتالمال منتشر ميشود، از موضع منتقد سفت و سخت دولت چنين تعابيري را تيتر ميكنيد و قتاله بودن پرايد را به خواننده خود القا ميكنيد، آن وقت به نظرم وزن و معني حرف فرق ميكند و طور ديگري بايد با آن مواجه شد. من گزارش روزنامه را خواندم و چيزي درباره «قتاله» بودن پرايد نديدم. شايد تعبير قتاله به همان تصوير پرايد له شده در صفحه اول برگردد، اما آيا بنز و بيامو و پژو و رنو و پاجرو و غيره له نميشوند و كسي در آنها كشته نميشود؟ پرايد ماشين محكمي نيست و بيترديد كلاسش از كلاس ماشينهايي كه نامشان را برشمردم پايينتر است اما آيا منصفانه و عاقلانه است كه آن را قتاله بناميم؟ خيليها با پرايد تصادف كردهاند و جان به جانآفرين تسليم كردهاند اما آيا تقصير تمام و كمال به گردن «ماشين» بوده است؟ گزارشهاي پليس راه البته سرعت بالا، خوابآلودگي، مستي، نشئگي، خطاي انساني، بياعتنايي به علائم هشداردهنده را عوامل اصلي تصادف برميشمرند. بحثهاي فني را هم نبايد غفلت كنيم. اين اتومبيل، اتومبيل محكمي نيست، ترمزش هم به قوت و قدرت ترمزهاي امروزي نيست. حتما بايد از خودروسازها بخواهيم، از مراجع قانوني به آنها فشار بياوريم، به لحاظ اجتماعي هم سطح مطالباتمان را از مديران صنعت بالا ببريم تا استانداردهاي پرايد بالاتر برود، خيلي هم خوب، اما باور بفرماييد قتاله خواندن آن نه تنها بيانصافي است بلكه باعث دلسردي مردم از توليدات داخلي ميشود. ميدانيد چند نفر در ايران پرايد سوار ميشوند؟ آيا صلاح است به آنها القا كنيم كه سوار قتالهاند؟ من نميگويم از سايپا انتقاد نكنيم. اتفاقا بايد انتقاد كنيم تا اينها بتوانند بازار خارجي را كه تا حد زيادي از دست دادند دوباره به دست بياورند اما نميشود بلكه نبايد در رسانهها به تقليد از عوامالناس حرف درشت زد و سخن سخت گفت. دود اين درشتي و سختي قبل از هركس و هرچيز به چشم مردمي ميرود كه ميخواهند به آينده روشن اميدوار باشند. رقابت با دولت تا زماني جايز است كه به ترويج نااميدي نينجامد. متاسفانه بايد بگويم تيتر واپرايدا آثاري بدتراز ياس و دلسردي دارد. ما تا الان هرجا احساس خطر ميكرديم فرياد واايرانا سرميداديم. علما هرجا احساس خطر ميكردند فرياد وااسلاما سرميدادند. چنين تعابيري ميتواند خون مومنين و وطنپرستها را به جوش بياورد و آنها را به ميدان بكشاند. اما جعل واژه واپرايدا ارزش و اهميت آن تعابير را هم پايين ميآورد. بلكه مبتذل ميكند. نه به عنوان روزنامهنگار اينطرفي، بلكه به عنوان يك ايراني عرض ميكنم كه اين نوع برخوردها خوب نيستند و روزنامهها را بيش از گذشته از چشم مردم مياندازند. روزنامه بايد فرقي با كف خيابان داشته باشد. سهل است روزنامه بايد فرقي با صفحات مجازي و پستهاي اينترنتي داشته باشد. در اينترنت، در تلگرام يا اينستاگرام و توييتر حرف ياوه زياد گفته و شنيده ميشود. بعضي از كاربران فضاي مجازي همهچيز و همه كس را به شوخي ميگيرند و از هر چيزي مضمون كوك ميكنند. گاهي هم الحق والانصاف دستپختشان خندهدار و بامزه است. اما آيا ما هم بايد از روي دست آنها به سراغ موضوعات مملكت برويم؟ آيا نگاه ما روزنامهنگاران به ارز و بازار و صنعت بايد متاثر از همين كانالها و شبكههاي بياصل و نسب باشد؟ حقيقتا اين روزها كار سخت است و ما بابت هر خبر و نظري كه مينويسيم در دنيا و آخرت مسووليم. كار بر همه ما سخت است، بر منتقدان دولت سختتر. زيرا آنها بايد مراقب باشند كه يك وقت رقابت سياسيشان تبديل به تيشه زدن به ريشه نشود. گاهي تيتر و متن بعضي روزنامهها به قدري تند و نااميدكننده است كه فرقي با كانال فلان و شبكه بهمان ندارند... خطرناك است و ما مسووليم.