• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4181 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۰ شهريور

گفت‌وگو با آنيا لخنر، نوازنده ويلنسل اهل آلمان

غياب از مقام حضور

نيوشا مزيدآبادي

نيوشا مزيدآبادي

موسيقي براي هر انساني مي‌تواند تعريف و تفسيري متفاوت داشته باشد. گاه موسيقيدانان آن قدر گرفتار فرم‌ها و سبك‌هاي اجرايي‌شان مي‌شوند كه ماهيت اصلي موسيقي كه همانا اثرگذاري بر ذهن و ضمير شنونده است، به كلي از دست مي‌رود. آنيا لخنر، نوازنده ويلنسل اما انگاري از جهان ديگري پا به اين وادي گذاشته؛ موسيقي‌اش روايت مي‌كند و تصوير دارد بي‌آنكه به چارچوب و قاعده‌اي خاص متكي باشد. او يكي از مهم‌ترين هنرمندان كمپاني ECM است كه به مدت 18 سال در كوارتت مشهور «روزاموند» حضور داشته و سال‌هاي متمادي است كه با دينو سالوتزي (نوازنده شناخته شده باندونئون آرژانتيني)، واسيليس زابروپولوس (پيانيست و آهنگساز يوناني)، فرانسوا كوتوريه (آهنگساز و پيانيست مطرح فرانسوي) در قالب دونوازي و «كوارتت تاركوفسكي» همكاري مي‌كند. او در سومين روز از فستيوال بداهه‌نوازي سازهاي زهي و زخمه‌‌اي Show Of Hands روي صحنه رفت و علاوه بر اجراي قطعاتي از باخ و الني كارايندرو، مخاطبانش را به ضيافت دلنشين موسيقي بداهه مهمان كرد. با او در حاشيه اين فستيوال درباره اين كنسرت و تجربه‌اش در مواجهه با مخاطب در لحظه بداهه‌پردازي، به گفت‌وگو نشسته‌ايم.

 

از اوايل قرن بيستم بسياري از هنرمندان براي آنكه اثر هنري‌شان را از تفسيرهاي متنوع مخاطبان و منتقدان مصون نگه‌دارند سراغ ايجاد فرم‌هاي متفاوت رفتند. يا كلا ساختارها را شكستند مثل كوبيسم در نقاشي يا آن قدر همه محتوا را به وضوح نشان دادند كه ديگر نيازي به تفسير نداشت مثل پاپ آرت. موسيقي شما هم تا حد زيادي اين طور است و نمي‌توان گفت پايبند به ساختار يا فرم موزيكال خاصي است. در وهله اول بد نيست به اين بپردازيم كه تفسير خودتان از موسيقي چيست؟

موسيقي در زندگي من نقش بسيار مهمي دارد. از وقتي كه كودك بودم تا همين امروز مدام در زندگي‌ آواهاي مختلف شنيده و نواخته‌ام. پدر و مادرم موسيقيدان بودند و به همين دليل با موسيقي بزرگ شدم. اين هنر قلب و روح من را تغذيه مي‌كند. براي همين همواره در تلاشم تا موسيقي تازه‌اي كشف كنم و دنبال موسيقيدانان جديدي مي‌روم و آثاري را مي‌شنوم كه تا به‌حال نشنيده‌ام. بنابراين موسيقي براي من يك امر اصلي و پايه‌اي است.

اما گاهي اوقات به نظر مي‌رسد كه بيشتر از آنكه موسيقي براي شما واجد فرم و سبك باشد، دسته‌اي از اصوات است كه مثل يك‌ نقاش با آنها رفتار مي‌كنيد. حتي گاهي اوقات كه قطعات آهنگسازي شده موسيقيدانان ديگر را هم اجرا مي‌كنيد انگار چيزي از درون خود به روح آن موسيقي مي‌افزاييد كه آن را تغيير مي‌دهد درست مثل اجراي قطعه‌اي از باخ در اين فستيوال...

موسيقي براي من قطعا در همان لحظه اجرا اتفاق مي‌افتد و معتقدم تفاوت‌ زيادي بين بداهه‌نوازي و اجراي قطعه‌اي از باخ يا يك آهنگساز ديگر وجود ندارد چون فكر مي‌كنم موسيقيدانان وظيفه دارند قطعات آهنگسازان قديمي را هم به همان زيبايي موسيقي‌اي كه در لحظه خلق مي‌شود، اجرا كنند. اما قطعا اين كار ساده نيست و چالش بزرگي به حساب مي‌آيد چون اگر بخواهي قطعه باخ را با تفسير خودت بنوازي باز هم بايد مواردي مثل قوانين آن، فرم و ساختار موسيقي او را در نظر بگيري. اگر همه اينها را بداني آن وقت آزادي هنري برايت كار دشواري مي‌شود. به نظرم براي يك موسيقيدان كلاسيك بزرگ‌ترين خطر اين است كه دوباره و دوباره و دوباره يك قطعه را تمرين و اجرا كند چون در نهايت اتفاقي كه رخ مي‌دهد اين است كه در تمام اين مدت او همان‌ها را نواخته‌ است. اما در بداهه‌پردازي ممكن است آنچه شما سال‌ها پيش تمرين كرده‌ايد يكباره روي صحنه و در لحظه بداهه يادتان بيايد. البته بعضي اوقات هم اين موضوع كار نمي‌كند؛ من هم گاهي در اجراهايم دچار تكرار مي‌شوم يا ترس وجودم را مي‌گيرد اما اگر بين مخاطب و خلق امر نو رابطه‌اي به وجوآيد اتفاقي مي‌افتد كه اصلا خودخواسته نيست و بيشتر شبيه به هديه‌اي از عالمي ديگر مي‌ماند. تو فقط مي‌نوازي و براي آنكه اثر بگذاري بايد بتواني مديوم باشي تا اين هديه‌ها را دريافت كني. لحظه بسيار زيبايي است كه به زور ايجاد نمي‌شود. بايد روي خودت كار كني، تمرين كني و از لحظات و اتفاقات غافل‌كننده‌اي كه روي صحنه برايت رخ مي‌دهد، نترسي.

براي آنكه به اين لحظه برسيد آيا كار خاصي مي‌كنيد؟

گاهي اوقات اين اتفاق مي‌افتد و گاهي هم نه. براي من باعث افتخار خواهد بود اگر اين اتفاق در لحظه نوازندگي روي صحنه رخ دهد. چنان كه گفتم به نظرم فرقي بين نوازندگي بداهه يا اجراي يك قطعه از باخ يا وجود ندارد چون در آن لحظه اين تو نيستي كه چيزي را اجرا مي‌كني و در عين اين تو هستي كه مي‌نوازي چون اگر به خوبي آمادگي نداشته باشي، اجرايت روي مخاطب تاثيري نخواهد گذاشت.

خصوصا بداهه‌نوازي به مخاطب بسيار وابسته است. با توجه به اينكه شما مدام در كشورهاي مختلف روي صحنه مي‌رويد برآيندتان از مخاطب امروزي چيست؟ چون مخاطب هم مثل هنرمند درگير جهان تكنولوژي و شتاب ناشي از آن شده و دركش از لحظه بداهه كمرنگ‌‌تر شده است...

اگر از مخاطبان ايراني شروع كنم بايد بگويم براي من افتخار بزرگي است كه براي آنها مي‌نوازم. چون كنسرت‌هايي شبيه به اجراهاي اين فستيوال در نيويورك يا برلين خيلي كم ديده مي‌شود و جالب است كه مخاطب ايراني با دقت گوش مي‌كند. تماشاي كنسرت ارزشمند است كه براي هر شب هم نمي‌تواند اتفاق بيفتد. اگر يك كنسرت را ببينيد براي ما باعث افتخار است و به اين بستگي دارد كه امكان پرواز به نقاط مختلف دنيا را داشته باشيد. من گوش شنواي مخاطب را روي صحنه احساس مي‌كنم.

اما اگر بخواهم كمي جهاني‌تر به موضوع مخاطب نگاه كنم بايد بگويم كه هر روز افراد بيشتر و بيشتري در طول كنسرت‌ها تلفن‌هاي‌شان را چك مي‌كنند، صدا ضبط مي‌كنند يا فيلم و عكس مي‌گيرند. اين موضوع براي من ناراحت‌كننده است براي اينكه معتقدم آن افراد در آن زمان حضور ندارند چرا كه اين فقط موسيقيدان نيست كه بايد در لحظه اجرا حضور قلبي داشته باشد، مخاطب هم به اندازه نوازنده نقشش مهم است. در بداهه همه‌چيز در همان لحظه اتفاق مي‌افتد و اگر تو به عنوان مخاطب آن لحظه را ضبط كني با اصلش تفاوت زيادي دارد و همان نخواهد شد چون اتمسفر و فضاي اجراست كه روي موسيقي تأثير مي‌گذارد. اين تكنولوژِي زدگي عمومي ناراحت‌كننده است چون واقعا مردم در لحظه، آنجايي كه بايد باشند، نيستند. درست مثل وقتي كه با كسي حرف مي‌زني و او مدام گوشي‌اش را چك مي‌كند. كيت جرت، نوازنده پيانو و آهنگساز شناخته شده، هيچ قبول نمي‌كرد كه در كنسرت‌هايش عكسبرداري يا فيلمبرداري كنند. بهاي اين كارش را هم پرداخت چون مردم قبول نمي‌كردند و نمي‌فهميدند كه منظور كيت از اين جريان چيست. او هم مجبور مي‌شد صحنه را ترك كند. اما آن قدر مشهور بود كه بتواند اين درخواست را از مخاطبانش داشته باشد. بايد ديد كه چه اتفاقي مي‌افتد چون از يك سو موسيقي هميشه و در همه لحظات در دسترس است اما از سوي ديگر افراد خيلي كمي هستند كه واقعا با جان‌شان به آن گوش كنند. خيلي‌ها مهربان و پذيرا هستند اما واقعا به آن چيزي كه گوش مي‌كنند توجه ندارند.

بد نيست كمي درباره اجراي شما در اين فستيوال صحبت كنيم. شما در بخشي از اجرا به سازتان برخي ابزارها را اضافه كرديد تا صداهاي تازه‌تري ايجاد كنيد. چيزهايي مثل تكه‌هاي چوب يا دست‌بندي از زنگوله‌هاي كوچك...

خيلي ساده نيست كه با اين ساز روي صحنه به صورت سولو اجرا كنيد چون آكوردها و هارموني‌هاي متنوعي در دست نداريد. به همين دليل من اين ابزار را موقع نواختن به سازم اضافه كردم تا رنگ صوتي‌هاي متنوعي ايجاد كنم.

اما غير از اين رنگ‌هاي صوتي ما در موسيقي شما با فرم‌هاي متفاوتي هم روبه‌رو هستيم آنچنان كه ديگر نمي‌شود به سادگي گفت كه موسيقي‌تان چه مليتي دارد. گاهي اوقات موسيقي مشرق زمين است، گاهي اوقات موسيقي اروپا و اروپاي شرقي و گاهي هم امريكاي جنوبي. اين آشنايي چطور به وجود آمده است؟

يك راهش اين است كه زياد موسيقي گوش كنيد. گوش‌هاي من هميشه پذيراي پيدا كردن و شنيدن موسيقي‌هاي تازه در سراسر دنياست. به هر نقطه از اين جهان كه سفر مي‌كنم هميشه جوياي موسيقي‌اي مي‌شوم كه مردم گوش مي‌كنند و اگر امكان داشته باشد آنها را از طريق ايستگاه‌هاي راديويي موسيقي پيگيري مي‌كنم. گاهي وقت‌ها هم با دوستانم در ECM صحبت مي‌كنم تا ببينم چه موسيقي‌اي گوش مي‌كنند و از اين طريق موسيقي‌هاي نقاط مختلف دنيا را كشف مي‌كنم. كمپاني ECMهيچ حد و مرزي ندارد و شما مي‌توانيد موسيقي‌هاي زيادي را پيدا كنيد كه واجد دسته‌بندي خاصي نيستند و به ژانر مشخصي تعلق ندارند. اما براي من اغلب در سفرهايم شنيدن موسيقي مثل ديدار با يك انسان تازه است. بعضي اوقات همان لحظه با آن ارتباط برقرار مي‌كنم و گاهي اوقات هم نه. يكي از كشورهايي كه توانستم خيلي زود با موسيقي‌اش ارتباط برقرار كنم، آرژانتين است به خصوص به دليل كار با دينو سالوتزي كه هنوز هم اين همكاري ادامه دارد. هنوز هم به اين كشور سفر مي‌كنم و عاشق مردم و فرهنگ آن هستم. دومين كشور ارمنستان است كه من عاشق موسيقي فولكلور و قطعات آهنگسازي شده آنها هستم. من براي اين موضوع اصلا برنامه‌ريزي نمي‌كنم فقط با آن مواجه مي‌شوم. مثل وقتي كه دو انسان همديگر را مي‌بينند. سومين كشور ايران است.معماري و تاريخ شما بسيار قوي است و من هر بار كه به ايران سفر مي‌كنم چيزهاي جديدي ياد مي‌گيرم چون به نظرم هيچ چيزي درباره يك كشور نمي‌توانيد بدانيد تا وقتي كه در آن نباشيد. آن چيزي كه ما مي‌خوانيم و مي‌شنويم هيچ ربطي به واقعيت ندارد و من براي اين امكان بسيار سپاسگزارم.

با كلاوس گزينگ كه صحبت مي‌كردم، مي‌گفت اي‌كاش هنرمندان بيشتري به ايران سفر مي‌كردند...

اولين‌بار مي‌ترسيدم. به خاطر ذهنيتي كه رسانه‌ها ايجاد كردند چون زبان فارسي نمي‌دانستم و نمي‌توانستم بخوانم. اما ايراني‌ها خيلي مهمان‌نواز هستند و هيچ چيز برايم دشوار نبود. سفر به ايالات متحده امريكا صد برابر سخت‌تر از سفر به ايران است و گرفتن ويزا موانع زيادي دارد. اما مردم و كشورشان واقعا متفاوت هستند. حالا روند گرفتن ويزاي ايران برايم راحت‌تر شده است. پيش از اين دوستان زيادي داشتم كه مدام مي‌گفتند بايد به ايران سفر كني. يك دوست معمار سوئدي دارم كه در واقع استاد دانشگاه است؛ او با همه دانشجويانش به ايران سفر كرد تا از بناهاي تاريخي ايران بازديد كنند. فكر مي‌كنم تنها كاري كه مي‌توانيم انجام دهيم اين است كه اخبار حقيقي مردم و كشور را به گوش همه افراد برسانيم تا مردم كشورهاي مختلف به ايران سفر كنند. اگر هتل‌ها وضعيت بهتري داشت، همه‌چيز روال بهتري به خود مي‌گرفت. چون اينجا حريم خصوصي ارزش و معناي ديگري دارد مثلا رسم نيست مسافر، مهماني به هتل دعوت كند اما اگر هتل‌ها با اين آداب كنار مي‌آمدند وضعيت بهتري برقرار مي‌شد. اين موضوع براي جهانگردها خيلي مهم است.

شما در اين كنسرت قطعه‌اي از الني كارايندرو را اجرا كرديد كه موسيقي متن يكي از فيلم‌هاي آنجلوپلوس بود. چطور شد كه اين قطعه را انتخاب كرديد و تا چه حد با الني آشنايي داريد؟

مدت‌هاست كه شخصا او را مي‌شناسم. نمي‌دانم چرا هرگز تا امروز قطعات او را ننواخته‌ام شايد چون او آثارش را براي ويولا مي‌نويسد اما مدتي بود كه در فكر نواختن چيزي از او بودم. اين فكر را با الني در ميان گذاشتم و او هم خيلي خوشحال شد. البته اجراي اين قطعه در فستيوال Show Of Hands تازه شروع كار بود و مطمئنا بايد به نواختن قطعاتي از او ادامه دهم اما اين نوع كارها به تنظيم احتياج دارد چون اگر ملودي‌هاي زيادي از سولوي ويلنسل بشنويد كمي براي‌تان كسل‌كننده خواهد شد. بنابراين به تنظيم نياز دارد و قطعا بيشتر و بيشتر از الني كارايندرو خواهم نواخت. اين را هم بگويم كه وقتي به كشوري سفر مي‌كنم خيلي برايم مهم است كه اگر امكانش باشد، دوستان جديدم را به الني معرفي كنم.

بعد از آخرين اجراي شب سوم فستيوال شما با علي‌ بوستان روي صحنه آمديد و مدتي كوتاه به صورت بداهه دوئتي را اجرا كرديد. با توجه به اينكه اين كنسرت‌ها سولو هستند چطور شد كه اين تصميم را گرفتيد؟

اولين‌بار وقتي با «كوارتت تاركوفسكي» به ايران آمدم، اين فكر به ذهنم رسيد. علي بوستان يكي از كساني بود كه ما را به بازديدهاي متنوعي از تهران برد اما هرگز ساز زدن او را نديده و فقط قطعات ضبط شده‌اش را شنيده بودم. پيش از اجرا در سالن به او‌گفتم: «بيا اين كار را تجربه كنيم. موافقي؟»

وقتي در كنسرت بداهه‌نوازي مي‌كنيد، به چه چيزي فكر مي‌كنيد؟ چطور تصميم مي‌گيريد كه از يك قطعات نوشته‌شده شروع كنيد يا يك امبينت خاص ايجاد كنيد؟

بداهه‌نوازي هميشه مسير متفاوتي دارد. در اين اجرا مي‌دانستم با قطعه‌اي از باخ شروع مي‌كنم چون بداهه‌نوازي و سپس نواختن باخ به نظرم درست نيست بنابراين با يك ساختار كارم را شروع كردم تا هر كاري دلم مي‌خواست انجام ‌دهم. اما هميشه به اين شكل نيست. براي مثال زماني كه در «كوراتت تاركوفسكي» مي‌نوازم، چون در اين قالب زياد بداهه‌نوازي كرده‌ام. در آخرين ضبطي كه از «نيو بلانش» در استوديو داشتيم، هيچ چيزي از قبل هماهنگ نشده بود. حتي نگفتيم چه كسي قسمت ورودي را بنوازد و چه كسي تندتر و چه كسي آرام‌تر. فقط كارمان را شروع كرديم و از حاصل كارمان غافلگير شديم. حالا هم همين روش را روي صحنه پياده مي‌كنيم. بنابراين از موزيسين‌ها قطعاتي داريم كه ساختاري تثبيت‌شده دارند اما در اين ميان در بداهه‌نوازي هم آزاد هستيم.

اجازه بدهيد درباره فستيوال «Show of Hands» صحبت كنيم كه دومين دوره آن برگزار مي‌شود. در مورد تك‌نوازي و بداهه‌پردازي سازهاي زهي كه محوريت اين دوره است آيا در كشورهاي ديگر هم تكنوازي به اين شكل مرسوم است؟

در اين باره چيزي نشنيده‌ام. فستيوال‌هايي داريم كه در آنها تك‌نوازهايي روي صحنه مي‌روند اما هرگز نشنيده‌ام كه فستيوالي فقط براي تك‌نوازي يك ساز باشد.

درباره اين ايده چه نظري داريد؟

اين يك چالش است. چون گوش دادن به آن براي مخاطب دشوار است؛ البته كه تك‌نوازي به مخاطب پذيرا و كنجكاو نياز دارد. سال آينده قرار است سازهاي بادي موضوع اين فستيوال باشد. نواختن سازهاي بادي سخت‌تر از سازهاي زهي است چون در سازهاي بادي فقط يك نت داريد اما در سازهاي زهي مي‌توانيد هارموني ايجاد كنيد.اين يك چالش و ايده‌اي بسيار عالي است كه مي‌خواهم شاهدش باشم.

بنابراين در فستيوال بعدي به عنوان تماشاگر حضور خواهيد داشت...

بله. سعي داشتم سال گذشته هم كه مختص ساز پيانو بود، به ايران بيايم. اما كنسرت داشتم. واقعا دوست دارم به اينجا بيايم، اجرا داشته باشم و كارهاي ديگران را گوش دهم و هميشه به دنبال فرصتي هستم كه به ايران سفر كنم.

شما در آخرين شب اين فستيوال قرار است در قالب يك كوئينتت با ساير نوازنده‌ها اجراي سورپرايز را روي صحنه ببريد. آيا به قالب مشخصي براي اين اجرا رسيده‌ايد؟

فكر كنم بهتر است غافلگير شويد. (مي‌خندد). شايد بهتر باشد از كلاوس بپرسيد.

منظورم اين است كه قرار است بداهه‌نوازي ‌كنيد يا قطعه از پيش تعيين‌شده‌اي را مي‌نوازيد؟

چند بداهه‌نوازي داريم اما هماهنگ‌ كردن اين موسيقي‌ها بر عهده كلاوس بود چون كنسرت به نوعي به او تعلق داشت. اما از نظر من بداهه‌نوازي است چون هرگز با اعضاي گروه همكاري نداشته‌ام.

تا به حال با هيچ‌كدام همكاري نكرده‌ايد؟

به جز علي كه همكاري كوتاهي بود. (مي‌خندد.)

پس اين اجرا چالش بزرگي براي‌تان خواهد بود...

بله واقعا يك چالش است. چون همه موزيسين‌هاي خوبي هستند و سطح‌شان با يكديگر متفاوت است. اما مي‌دانم كلاوس هارموني زيبايي براي سازها نوشته است كه واقعا آنها را دوست دارم؛ او عاشق ملودي‌پردازي است و مطمئنم كار خيلي خوب پيش مي‌رود. من فكر مي‌كنم نبايد يك موسيقي را دوبار بنوازم. به خودم هم مي‌گويم عجب ديوانه‌اي هستي اما موزيسين‌هاي زيادي هستند كه يك برنامه موسيقي را يك يا دو سال اجرا مي‌كنند اما واقعا اين براي من كسل‌كننده است. شايد من هم اشتباه مي‌كنم اما اين را ترجيح مي‌دهم.

 


هر روز افراد بيشتر و بيشتري در طول كنسرت‌ها تلفن‌هاي‌شان را چك مي‌كنند، صدا ضبط مي‌كنند يا فيلم و عكس مي‌گيرند. اين موضوع براي من ناراحت‌كننده است براي اينكه معتقدم آن افراد در آن زمان حضور ندارند چرا كه اين فقط موسيقيدان نيست كه بايد در لحظه اجرا حضور قلبي داشته باشد، مخاطب هم به اندازه نوازنده نقشش مهم است. در بداهه همه‌چيز در همان لحظه اتفاق مي‌افتد و اگر تو به عنوان مخاطب آن لحظه را ضبط كني با اصلش تفاوت زيادي دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون