برخيز و اول بكش (36)
فصل پنجم
گويي آسمان بر سر ما افتاده بود- آدمربايي به سبك موساد
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
اطلاعاتي كه تا آن موقع توسط موساد جمعآوري شده بود يك پاشنه آشيل را در پروژه موشكي نشان داد: سيستمهاي دستورالعملي تا آن زمان با تاخير روبهرو بود كه به اين معني بود موشكها را نميتوان به توليد انبوه رساند. تا آن موقع كه اين مورد وجود داشت، مصر هم به دانشمندان آلماني نيازمند بود. بدون آنها، پروژه از هم ميپاشيد. نقشه هارل اين بود كه آلمانيها را يا بربايند يا حذفشان كنند.
در پايان ماه آگوست، هارل به اروپا رفت تا نقشهاش را عملي كند. هوا رو به سردي ميرفت كه به معناي اين بود منطقه با سردترين زمستاني كه در بسياري از سالها رخ داده، روبهرو است. با همه اين احوال پيدا كردن محل پيلتس با شكست روبهرو شد و هارل تصميم گرفت كه عليه كروگ عمل كند.
روز دوشنبه، 10 سپتامبر ساعت 5:30 بعدازظهر، فردي كه خودش را صالح قاهر معرفي ميكرد با منزل كروگ در مونيخ تماس گرفت. او گفت كه از طرف كلنل سعيد نديم، دستيار ژنرال محمود خليل، صحبت ميكند و اينكه نديم كروگ را «به خاطر امر مهمي» ميخواهد «سريعا ببيند.» صالح با لحن دوستانهاي هم اضافه كرد نديم، كه كروگ او را به خوبي ميشناسد، سلام ميرساند و منتظر است كه كروگ را در هتل آمباسادور در مونيخ ببيند. صالح گفت، موضوع مورد بحث معاملهاي است كه منافع بسيار زيادي براي كروگ دارد و به خاطر شرايط ويژهاي كه دارد ممكن نيست در دفتر شركت به آن پرداخت.
كروگ اين اتفاق را غيرمعمول نديد و دعوت را قبول كرد. صالح كسي نبود جز يك فرد قديمي موساد به نام «اودد». او در عراق متولد شده بود و در فعاليتهاي زيرزميني صهيونيستي فعال بود و قبل از اينكه دستگير شود در سال 1949 از آنجا گريخت. او در بغداد همراه با مسلمانان به مدارس عادي رفته بود و ميتوانست مثل يك عرب حرف بزند. او براي سالها عليه اهداف اعراب در خدمت موساد بود.
كروگ، اودد را در لابي هتل آمباسادور ملاقات كرد. او گفت، «ما، كلنل نديم و من، براي يك كار مهم به شما نياز داريم.»
روز بعد، اودد به دفتر شركت رفت تا كروگ را سوار كند و او را براي ديدار با نديم در ويلاي خارج از شهر ببرد. او گفت، «من با تاكسي رفتم و كروگ از ديدن من خيلي خوشحال شد و مرا به كاركنان شركتش معرفي كرد. او هرگز براي لحظهاي شك نكرد كه من آن كسي كه او ميگفت، نبودم. بين ما يك خوش و بش خوبي بود. در مسير آدرسي كه من به او داده بودم در مرسدسبنزي كه سوار بوديم خيلي از كروگ تعريف كردم و اينكه چقدر ما، اطلاعات مصر، از خدمات و همكاريهاي او سپاسگزاريم. او اساسا درباره مرسدس بنز جديدش كه به تازگي خريده بود حرف ميزد.»
هر دو به خانهاي كه كروگ فكر ميكرد نديم در آنجا منتظرش هست رسيدند. آنها از ماشين پياده شدند. يك زن در خانه را باز كرد و كروگ به داخل رفت. اودد، پشت سر او بود و در طبق نقشه بسته شد و اودد بيرون در ماند.
سه عامل موساد در درون اتاق منتظر بودند. آنها به او حمله كردند و به او چند ضربه زدند و او را طنابپيچ كردند. وقتي به هوش آمد توسط يك دكتر يهودي فرانسوي كه توسط تيم استخدام شده بود معاينه شد. او فكر كرده بود كه كروگ دچار يك شوك كوچكي شده است و بنابراين توصيه كرد كه به او آرامبخش تزريق نكنند. يك عامل موساد به زبان آلماني به او گفت، «شما يك زنداني هستيد. دقيقا آنچه را ما ميگوييم عمل ميكنيد در غير اين صورت كار تو را تمام ميكنيم.» كروگ قول داد كه اطاعت كند، او را در يك محفظه مخفي كه در يك فولكس واگن ون جاسازي شده بود قرار دادند و كل تيم، از جمله خود آيسر هارل كه در تمام مدت حضور داشت سوار فولكس واگن و دو ماشين ديگر شدند و به سمت مرز فرانسه حركت كردند. در مسير آنها در جنگلي توقف كردند و هارل به كروگ گفت كه آنها ميخواهند از مرز بگذرند و اگر او صدايي دربياورد راننده يك مكانيزمي را كه به يك پمپي وصل است كه در آن ماده مرگآور ريخته شده، فعال خواهد كرد و گاز سمي را به درون محفظه ميفرستد.
زماني كه آنها به مارسي رسيدند يك آرامبخش سنگين به كروگ تزريق كردند و او در هواپيماي «ال آل» كه مهاجران يهودي شمال آفريقا را به اسراييل ميبرد قرار دادند. ماموران موساد به مقامات فرانسوي گفتند كه او يك مهاجر مريض است.
توضيح: عنوان « تروريست» كه نويسنده در متن به كار برده فقط به صرف رعايت در امانت ترجمه استفاده شدهاست . از نظر مترجم آنها مبارزاني هستند كه براي گرفتن حق خود ميجنگند.