جديدترين ساخته هومن سيدي« مغزهاي كوچك زنگ زده » اين روزها بر پرده سينماهاست و به لحاظ كاركرد گيشه تا به امروز موفق بوده و مخاطبان زيادي را با خود همراه كرده؛ داستان اين فيلم درباره خانواده متلاشياي است كه در حاشيه كلانشهر تهران زندگي ميكنند و اموراتشان از توليد و پخش مواد مخدر ميگذرد. «مغزهاي كوچك زنگ زده» كانديداي يازده جايزه از جشنواره فيلم فجر (بهترين فيلم، بهترين كارگرداني، بهترين بازيگر نقش اول مرد، بهترين بازيگر نقش مكمل مرد «فرهاد اصلاني و نويد پورفرج»، بهترين فيلمبرداري، بهترين تدوين، بهترين صدابرداري، بهترين طراحي لباس) و برنده چهار جايزه سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه (هومن سيدي)، بهترين فيلم از نگاه تماشاگران (سعيد سعدي)، بهترين فيلم از نگاه هنر و تجربه (هومن سيدي) بهترين صداگذاري (عليرضا علويان) شد.
استقبال بالاي مخاطبان از يك فيلم با موضوع تلخ اجتماعي ما را بر آن داشت تا نظر دو منتقد سينمايي را جويا شويم كه در ادامه ميخوانيد.
گر موافق باشيد آغاز بحثمان نگاهي به كارنامه فيلمسازي هومن سيدي باشد.
مصطفي جلاليفخر: من پيشتر نيز در ماهنامه فيلم نوشتهام و همچنان سر حرفم هستم كه هومن سيدي، هوش سينمايي بالايي در شناخت همهجانبه سينما دارد. جسارتهاي شكلي و موضوعي مدنظرش را در قالبي دنبال ميكند كه حظ استتيك سينما را هم ميتوان در اجزاي آن تجربه كرد.. «مغزهاي كوچك زنگزده» بهترين و تكامليافتهترين فيلم اوست. يك اثر كاملا معاصر و زيركانه كه قابليت ارجاع در سالهاي بعد را هم خواهد داشت.
كيوان كثيريان: به نظر من هم هومن سيدي فيلمساز خوبي است و كاربلد. جهان فيلمسازي خود را دارد و بر اساس آن جهاني كه دارد كاراكترهاي فيلمش را كنار هم قرار ميدهد، موضوعش را انتخاب ميكند و به آن ميپردازد، فيلمهايي هم كه تابهحال ساخته بهخوبي روايتگر آن چيزي بوده كه در ذهن داشته است. البته با فيلم آخر او موافق نيستم (خشم و هياهو) اما ازنظر من هم فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» تكامليافتهترين فيلم اوست و اينكه ميگويند در اين فيلم سياه نمايي كرده يا از صحنهها و فضاي تلخي برخوردار است را رد ميكنم و نميپذيرم. عدهاي هم فيلم را با نمونههاي خارجي آن مقايسه ميكنند كه با آنهم موافق نيستم. با صحبت آقاي جلالي موافقم «مغزهاي كوچك زنگزده» فيلمي است كه در آينده هم ميتوان راجع به آن صحبت كرد .
حتي ممكن است موضوع فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» مبتني بر واقعيات جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم نباشد؟
جلاليفخر: لزوما هر فيلمي نبايد بر اساس واقعيت شكل بگيرد. اصلا تعريف ما از واقعيت چيست؟ و چرا گمان ميكنيم كه واقعيت به معناي آمار بالاست. حتي يك فرد هم ميتواند به عنوان يك واقعيت تمامعيار تلقي شود، حتي اگر ما شبيهش را نديده باشيم و در مخيلهمان هم نگنجد. اصلا دليلي ندارد كه ما همه آدمهاي يك فيلم را بشناسيم. مهم اين است كه فيلم بتواند آنها را طوري به ما بشناساند كه قابلباور باشند. آدم وقتي در اينستاگرام پرسه ميزند، با آدمها وزندگيها و روحيات و شكل و شمايلهايي روبهرو ميشويم كه محال است تصور كنيد چنين مواردي هم در واقعيت پيرامونمان وجود دارند. مهم نيست كه ما پيشازاين با محله و آدمهاي« مغزهاي كوچك زنگزده» روبهرو شدهايم يا نه، مهم اين است كه فيلم جوري جلو ميرود كه ما را به اطمينان وجود چنين واقعيتي ميرساند.
كثيريان: البته بستگي دارد منظور از واقعيت چه باشد؟ و نكته ديگر اينكه اصلا مگر آدمهاي يك فيلم را ما بايد لزوما در اطرافمان ببينيم؟
ازاينجهت كه فيلم از ابتدا موضوع خود را بر بستر رئال براي مخاطب تعريف ميكند. ولي نظير اين آدمها را حداقل قشر متوسط جامعه بهندرت در اطراف خود ميبينند.ما به ازاي خارجي حداقل به اين شمايل ندارند.
كثيريان: من معتقدم اصلا فيلمساز قرار نيست مطابق آدمهايي كه ما هرروز در پيرامون خود ميبينيم و ميشناسيم فيلم بسازد، وظيفه فيلمساز اين نيست. فيلمساز دغدغههاي خود را به تصوير ميكشد آن چيزي كه ذهن او را مشغول ميكند. مهم قابلباور بودن موضوع فيلم است. ما شخصيتهايي چون شكور، شاهين و خانوادهاش را در اين فيلم باور ميكنيم و با داستان همراه ميشويم. ممكن است يك فيلم «جنگ ستارگان »باشد يا كارتون« تام و جري» فرقي نميكند. مهم جهاني است كه به بيننده با تماشاي يك فيلم براي خود ترسيم ميكند و در آن قرار ميگيرد.
با ديدن صحنههاي اين فيلم مهمترين نكته كه به ذهن ميرسد اينكه چرا فيلم كمي جانب توازن را نميگيرد؟ البته اين مشكل بسياري از فيلمهاي سينماي ايران است. فيلمسازان ما يا در خانههاي لاكچري و لوكس قصه تعريف ميكنند يا منتهااليه بدبختي و بيچارگي پيش ميروند. نه اين فيلم، حد وسط در اغلب فيلمهاي سينماي ايران وجود ندارد.
جلاليفخر: براي اينكه قرار نبوده «مغزهاي كوچك زنگزده »، فيلم حد وسط باشد. اصلا قرار به نعل و ميخ زدن نيست. يك جامعه كوچك حاشيهنشين و ملتهب و شلاقخورده را كه نميشود در حد وسط نگه داشت. تكليف فيلم از اول با مخاطب روشن است. اتفاقا كارگردان با هوشمندي مراقب است كه در چنين بستر آماده، در تله اغراق در بدبخت نمايي نيفتد.
كثيريان: فيلم از خانواده متلاشي سخن ميگويد كه در آن چيزي براي تعادل وجود ندارد. از اسم فيلم مشخص است «مغزهاي كوچك زنگزده» يعني افراد در اين فيلم چيزي براي از دست دادن ندارند.
فيلم مغزهاي كوچك زنگزده از موضوع مهم اجتماعي صحبت ميكند. هرچقدر هم كه بگوييم از خانواده متلاشي صحبت ميكند. اما به شكل اغراقشده و با روايت صحنههايي كه هيچ تطابقي با جهان خارج ندارد.
كثيريان: بله با شما موافقم كه از موضوع مهمي صحبت ميكند. اين فيلم آدمهاي جامعه امروز ما را روايت ميكند. آدمهايي كه در اطرافمان ميبينيم نمونهاي از شكور و شاهين هستند. شما به حوادث يك هفته اخير در كشورمان نگاه كنيد. در چنين وضعيتي چه توقعي ميتوان از آدمهاي آن داشت؟ همه جاي دنيا وقتي دلار گران ميشود مردم دلار نميخرند تا ارزان شود اما در ايران مردم آنقدر ميخرند تا گرانتر شود، احتكار ميكنند و... به نظر من موضوع فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده»كاملا هشداردهنده است. اتفاقا اين نشان ميدهد كه هومن سيدي بهخوبي آدمهاي جامعه خود را ميشناسد.
جلاليفخر: تلخترين واقعيت اجتماعي اين است كه برخلاف ادعاي بزرگ و تاريخ تمدني كه مدام به آن ميباليم، وضع فرهنگي، اخلاقي جامعه اصلا خوب نيست. هيچكس جرات نميكند كه به زواياي متعدد اين تراژدي اشاره كند چون مورد اين هجمه قرار ميگيرد كه در حال تحقير سرزمين خويش است. و دقيقا زير سايه همين سكوت هولناك است كه آسيبهاي اجتماعي مدام در حال تنوع و بزرگ شدن هستند. در برخي موارد كه به مرزهاي خجالتآور رسيدهايم و فضاي مجازي توانست ابعاد هولناكي از بيشعوري را نشان دهد.
اينكه مدام ديالوگ كاراكترهاي فيلم «چوپان» و «گله» است و به تكرار اين كلمات را در طول فيلم از شخصيتها ميشنويم آزاردهنده نيست؟
كثيريان: چرا بايد آزاردهنده باشد؟ وقتي به رخدادهاي اين روزهاي جامعه با دقت نگاه كنيم يادآوري همين نكات است. من معتقدم نبايد مخاطب با انتظارات خود به تماشاي يك فيلم بنشيند. بلكه بايد انتظارات خود را بيرون از سالن بگذارد و صرفا براي تماشاي يك فيلم به سينما بيايد و آن را تماشا كند. آن موقع خود، فيلم را بهتر ميتواند مفهوم در فيلم را دريافت كند.
حرف شما متين ولي با اين احتساب آدمهاي اين فيلم شامل من و شمايي هم ميشويم كه دلار نخريديم .
كثيريان: هومن سيدي هم شامل افراد اين جامعه ميشود.
جلاليفخر: جامعه شامل يك كل است كه وقتي معيوب است، استثناي درست هم به كارش نميآيد. وقتي يك بدن بيمار است و مثلا به دليل نارسايي قلب، نفسش بالا نميآيد، سالم بودن مو و ناخن به كار نفس كشيدنش نميآيد. الان كليت جامعه بدحال است، گيرم عده كم آماري هم حالشان خوب باشد.
حتي روزنه اميد در اين فيلم نيست. ولي بااينحال فيلم تلخي هم نيست. نوع بازي نويد محمدزاده بهگونهاي است كه مخاطب او را دوست دارد.
كثيريان: كه اگر روزنه اميد وجود ميداشت آن زمان فيلم مهمي نبود.
جلاليفخر: همهچيز فيلم بهاندازه و مكمل و موثر در كنار هم قرارگرفته است. روايت آدمهاست. مسير داستانياش را همپاي شخصيتهايش جلو ميبرد. مقايسه كنيم با ابد و يك روز كه بيش از داستان يا خود شخصيتها، پويايي زندگي و روابطشان مدنظر بود. اينجا درست برعكس است. روابط متلاشي درعينحال كه آبستن رخدادند، شبيه فرورفتن در باتلاق ميمانند. «مغزهاي كوچك زنگزده»، بامهارت از پس شخصيتپردازيهايش برآمده و هركدام از آنها، مستقل از ميزان كمي نقششان ميتوانند تأثيرگذار باشند و در ذهن بمانند.
سواي از انتقاداتي كه به فيلم وارد است از بازيهاي روان و يكدست بازيگران اين فيلم بهسادگي نميتوان گذشت.
جلاليفخر: بازيهاي يكدست فيلم در سينماي ايران كمياب است. از مثلث فرهاد اصلاني و نويد محمدزاده و نويد پور فرج كه شالوده فيلم بر آنها بنانهاده شده تا مثلث دوم نقشهاي پدر و مادر و دختر كه فوقالعادهاند. حتي نقشهاي فرعي هم پرقدرت ظاهرشدهاند.
كثيريان: درباره نويد پور فرج بايد صحبت كرد كه در اين فيلم عالي بود. البته با دفعه اول بازي، نميتوان كسي را قضاوت كرد نوع بازياش مثل فيلم اوليها ميماند كه بايد صبر كرد تا فيلم بعدي بازياش را ببينيم و از استعداد او مطمئن شويم. به هر جهت در اين فيلم باقدرت بازي كرد و بهخوبي در قالب شخصيت قرار گرفت.
جلاليفخر: من معتقدم تمام اجزاي اين فيلم بهخوبي در كنار هم قرار ميگيرد و چيزي بيرون نميزند. در فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» ما با داستاني ملتهب مواجه هستيم كه نويسنده با هوشمندي كامل ميداند چه ميخواهد بگويد و اين مسير متفاوت فيلمسازي از فيلمي به فيلم ديگر براي سيدي حاصلشده. حال اينكه اگر دقت كنيد خواهيد ديد كه خيل عظيم فيلمسازان ما اينگونه نيستند. يك فيلمنامه خوب مينويسند و فيلمنامههاي بعديشان از سر بيحوصلگي است. هومن سيدي يك سينمابلد متفكر است كه بهاندازه مهارتي كه در فرم دارد، فيلمنامه را هم بلد است.
كثيريان: به نظر من مجموع بازيگران اين فيلم در كنار هم خوب هستند. مثل فيلم «درباره الي» كه پيمان معادي براي اولينبار در اين فيلم در كنار مريلا زارعي يا شهاب حسيني بازي ميكرد و مجموع بازيگران اين فيلم خوب و حرفهاي ظاهر شدند. در فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» هم شاهد همين اتفاق هستيم كه حتي بازيگراني كه براي اولينبار بازي ميكنند همطراز حرفهاي ظاهر ميشوند و چيزي كم از آنها ندارد. حتي بازي شهروز برادر كوچك هم در اين فيلم بازي قابل تاملي دارد. و اين مهمترين نكته مثبت فيلم است.
جلاليفخر: من دوبار اين فيلم را ديدم يكبار زمان جشنواره و يكبار چند روز پيش. معمولا بعد از تماشاي فيلمها به اين فكر ميكنم كه كدام بخش فيلم را ميتوان درآورد كه كاربردي در فيلم ندارد وقتي بيرون آورده شود به كليت فيلم لطمه وارد نميشود. در مورد فيلم «مغزها... »چيزي به ذهنم نرسيد كه بشود حذف كرد و كمبودش حس نشود. واقعا صحنهاي در فيلم نيست كه اضافه باشد و قطعات در كنار هم بهدرستي چيده شدهاند.
كثيريان: به نظر من هم فيلم وقتي كامل ميشود كه تمام اجزاي آن كنار هم قرار بگيرد «مغزهاي كوچك زنگزده »همچنين فيلمي است. فيلمبرداري خوب، صدابرداري، بازيهاي روان، قصه و كارگرداني مناسب. همه و همه در كنار هم شاكله اين فيلم را تشكيل دادهاند اما آن چيزي كه نمود بيشتري پيدا ميكند اينكه هومن سيدي كارگردان كاربلدي است كه بازيگري هم ميداند و حرفه اصلي او بهحساب ميآيد. به همين جهت علاوه بر كارگرداني و نويسندگي در بخش بازيگري هم آگاهانه قدم برميدارد. انتخاب مناسب بازيگران ركن اصلي يك فيلم را تشكيل ميدهد و هومن سيدي انتخابهاي هوشمندانهاي داشته. نكته مهم ديگر به نظر من بخش اعظم مسووليت كارگرداني در يك فيلم به بازيگران وابسته است. يعني چه؟ يعني اينكه از نيمههاي فيلم با چگونگي حركت دوربين را فراموش ميكنيم به صداي فيلم توجه چنداني نداريم و به زاويه دوربين دقت نميكنيم بلكه با بازي بازيگران فيلم همراه ميشويم و ميخواهيم بدانيم بازيها چه ميشود به همين جهت انتخاب مناسب بازيگران در كنار بازيهاي خوب به كار كارگردان جلوه بيشتري ميدهد و فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» از اين حيث قابلتوجه است.
«مغزهاي كوچك زنگزده» از همان دقايق ابتدايي مخاطب را به خود جذب ميكند و ريتم فيلم بهگونهاي است كه لحظهاي هم از تماشاي فيلم خسته نميشود نوع بازيها روان با داستاني پرالتهاب ... راستي با تمام اين تفاسير چرا نميتوانيم «مغزهاي كوچك زنگزده» را شاهكار بدانيم؟
جلالي: براي اينكه در من هيجان ايجاد نميكند، دو بار فيلم را ديدم و از تماشاي فيلم هم لذت بردم اما هيجان، چيز ديگري است.
كثيريان: ازنظر من هم «مغزهاي كوچك زنگزده» فيلم خوبي است اما نميتوانم بگويم شاهكار است چون ويژگيهاي يك فيلم شاهكار را ندارد.
بيشتر توضيح ميدهيد؟
جلاليفخر: فيلم شاهكار يعني در من تلاطم ايجاد كند. راستش را بخواهيد سالهاست تماشاي فيلمي نتوانسته چنين تاثيري بگذارد. «درباره الي» آخرين فيلمي بود كه هيجانزدهام كرد. يادم ميآيد در جشنواره ديدم، سينما فلسطين.ساعت دوازده شب كه فيلم تمام شد و از سالن بيرون آمدم، باران ميباريد. آنقدر حال خوبي داشتم كه با خودم گفتم چرا بايد الآن به خانه بروم. يك ساعت پيادهروي كردم وقتي به خانه رسيدم خيس خاليشده بودم
كثيريان: من اين حس را زمان فيلم «جدايي نادر از سيمين» داشتم بعد از تماشاي اين فيلم در برج ميلاد وقتي از سالن بيرون آمديم ديدم همه در فكر هستند... اما موضوع مهم اين است كه هر فيلمسازي به يك اتفاق از نگاه و زاويه خود توجه ميكند و آن را روايت ميكند به انضمام اينكه هر فيلمي يك پرداخت دارد كه اگر پرداخت و زاويه نگاه در كنار هم بهخوبي قرار بگيرد فيلم را شاهكار ميكند.
مصطفي جلاليفخر: تلخترين واقعيت اجتماعي اين است كه برخلاف ادعاي بزرگ و تاريخ تمدني كه مدام به آن ميباليم، وضع فرهنگي، اخلاقي جامعه اصلا خوب نيست. هيچكس جرات نميكند كه به زواياي متعدد اين تراژدي اشاره كند چون مورد اين هجمه قرار ميگيرد كه در حال تحقير سرزمين خويش است. و دقيقا زير سايه همين سكوت هولناك است كه آسيبهاي اجتماعي مدام در حال تنوع و بزرگ شدن هستند. در برخي موارد كه به مرزهاي خجالتآور رسيدهايم و فضاي مجازي توانست ابعاد هولناكي از بيشعوري را نشان دهد.
كيوان كثيريان: اين فيلم آدمهاي جامعه امروز ما را روايت ميكند. آدمهايي كه در اطرافمان ميبينيم نمونهاي از شكور و شاهين هستند. شما به حوادث يك هفته اخير در كشورمان نگاه كنيد. در چنين وضعيتي چه توقعي ميتوان از آدمهاي آن داشت؟ همه جاي دنيا وقتي دلار گران ميشود مردم دلار نميخرند تا ارزان شود اما در ايران مردم آنقدر ميخرند تا گرانتر شود، احتكار ميكنند و... به نظر من موضوع فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده»كاملا هشداردهنده است. اتفاقا اين نشان ميدهد كه هومن سيدي بهخوبي آدمهاي جامعه خود را ميشناسد.
مصطفي جلاليفخر: دو بار فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» را ديدم و از تماشاي فيلم هم لذت بردم اما هيجان، چيز ديگري است. فيلم شاهكار يعني در من تلاطم ايجاد كند. راستش را بخواهيد سالهاست تماشاي فيلمي نتوانسته چنين تاثيري بگذارد. «درباره الي» آخرين فيلمي بود كه هيجانزدهام كرد.
كيوان كثيريان: ازنظر من هم «مغزهاي كوچك زنگزده» فيلم خوبي است اما نميتوانم بگويم شاهكار است چون ويژگيهاي يك فيلم شاهكار را ندارد. موضوع مهم اين است كه هر فيلمسازي به يك اتفاق از نگاه و زاويه خود توجه ميكند و آن را روايت ميكند به انضمام اينكه هر فيلمي يك پرداخت دارد كه اگر پرداخت و زاويه نگاه در كنار هم بهخوبي قرار بگيرد فيلم را شاهكار ميكند.