• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4211 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۶ مهر

نگاهي به كتاب زندگينامه معمر قذافي

هزار و يك شبِ ليبي

شراره شريعت‌زاده

وقتي خفقان راه نفس يك كشور را ببندد به اين معناست: راه نفس حاكمانش باز شده. نفس حاكم كه برود و بيايد و نفس مردمان كه برود و نيايد يعني تماميت‌خواهي حاكم، خودكامگي، جباري و در يك كلام ديكتاتوري.

شبيه حاكم ليبي، قذافي؛ سرهنگ معمر قذافي. نوشتن كلمه قذافي از آن كلمه‌هاي سختي است كه مدام بايد فكر كرد به غين و قافش‌ و ز و ذالش. اما به لطف قدرت مطلقش در ليبي نويسندگان خوبي را مدت‌هاست ترغيب كرده كه از خفقان آن روزها، حالا چه در حيطه زندگي‌نامه از آقاي مطلق (حرمسراي قذافي) و چه در بستر داستان (در كشور مردان)، بيشتر بنويسند. هِشام مطر از آن دسته نويسندگاني است كه تا به حال دو اثر خوبش در ايران ترجمه شده؛ يكي كتاب «بازگشت پدران، پسران و سرزمين مابين‌شان» كه زندگي‌نامه خودش است و ديگري رمان «در كشور مردان».

هِشام مطر رمان‌نويس و روزنامه‌نگار اهل ليبي در سال 1970 در نيويورك به دنيا آمده. او دوران كودكي و نوجواني خود را در شهر طرابلس پايتخت ليبي گذرانده و چند سالي را به همراه خانواده‌اش در قاهره سپري كرده است. هشام مطر در پانزده سالگي براي اقامت به لندن رفته و تا امروز آنجا زندگي كرده است. او مهاجرتش را در كتاب بازگشت اينگونه شرح مي‌دهد: «هنوز هم كاملا برايم روشن نيست كه چرا منِ پانزده ساله كه در خانواده‌اي مهربان و آزاد زندگي مي‌كردم، تصميم گرفتم مصر، آن اسب‌ها، درياي سرخ و درياي مديترانه، دوستان، تاندر- سگي از نژاد ژرمن شپرد كه با دستان خودم به او غذا مي‌دادم - و شايد، مهم‌تر از همه، اسمم را ترك كنم و ۳۵۰۰ كيلومتر به سمت شمال كره زمين پرواز كنم تا در يك شهر بزرگ و يك خانه سنگي سرد با چهل پسر انگليسي، وسط زمين‌هاي خيس از باران و زير آسماني كه هرگز صاف نمي‌شد، در جايي كه من رابرت بودم و فقط گاهي باب صدايم مي‌كردند، زندگي كنم.»

كتاب «بازگشت پدران، پسران و سرزمين مابين‌شان» گرچه زندگينامه است اما لذت خواندنش كمتر از يك رمان نيست. كتاب، زندگي هشام مطر، پدرش، خانواده‌اش و همه پدران و پسران ليبيايي است كه زخمي حكومت قذافي هستند. قصه واقعي هشامي است كه به دنبال ردي از پدر، جاب‌الله مطر، مي‌گردد. جاب‌الله مطر از افسران حكومت ملك ادريس، پادشاه ليبي بوده است. پس از كودتاي سال ۱۹۶۱ و روي كارآمدن حكومت قذافي، خلع درجه شده و به خاطر دور نگه داشتن او از فضاي سياسي براي كار به سازمان ملل فرستاده شده ‌است. او پس از گذشت چند سال به ماهيت واقعي رژيم قذافي پي مي‌برد و فعاليت‌هاي زيرزميني بر ضد رژيم را آغاز مي‌كند. وقتي هشام ۱۹ ساله بوده پدرش دستگير شده و مثل بسياري از زندانيان رژيم قذافي، در زندان ناپديد مي‌شود. بيست‌ و دو سال بعد با سرنگوني رژيم قذافي، هشام به ليبي باز مي‌گردد تا او هم مثل خانواده بسياري از زندانيان سياسي ليبي به دنبال گمشده‌اش بگردد. هشام همانطور كه دنبال پدرش است با زنداني‌هاي زيادي آشنا مي‌شود. كتاب «بازگشت» روايت شرح زندگي او و خانواده‌‌اش در برهه‌اي از تاريخ ليبي است و تاثير حكومت وقت بر آنها.

اما قبل از آن رماني به نام «در كشور مردان» نوشته كه موفق شده در فهرست نهايي جايزه «من بوكر» قرارگيرد. نويسنده براي نوشتن اين رمان يك هدف اصلي را در پيش گرفته، نشان دادن اينكه چگونه مردم ليبيايي‌ به ديكتاتور وقت شبيه مي‌شوند. چگونه هر كسي براي خودش يك قدرت مطلق شده. چه شد كه ديكتاتور مانند يك ويروس به ذهن و تن‌شان حمله و رشد كرده. فرقي نمي‌كند زن، مرد و بچه. اين ويروس اپيدمي به جان همه‌ افتاده و بدون آنكه بدانند نسل به نسل منتقلش مي‌كنند.

رمان «در كشور مردان» توسط سليمان، راوي 24‌ساله‌اي از دوران كودكي و نوجواني‌اش روايت مي‌شود. راوي در اين قصه فضاي سياسي- اجتماعي حاكم بر ليبي، در دوران معمر قذافي را در قالب يك خانواده سه نفره روايت مي‌كند.

پدر خانواده، فرج، علاوه بر تجارت و سفر به كشورهاي مختلف با دوستانش موسي و رشيد در مخالفت با رژيم قذافي فعاليت‌هاي زيرزميني سياسي انجام مي‌داده كه خط اصلي رمان است. سليمان به دور از پدر با مادري الكلي زندگي مي‌كند. نبودن پدر سبب شده سليمان با مادرش رابطه صميمي‌تري برقرار كند. شب‌ها به گفت‌وگو مي‌نشينند و مادر از خاطرات جواني‌اش مي‌گويد و سعي مي‌كند نتيجه تجربيات تلخ گذشته‌اش را به سليمان منتقل كند؛ تجربياتي كه فضاي يك كشور ديكتاتوري را نشان مي‌دهد. گذشته مادر كه با پسري ايتاليايي رابطه داشته، دست از سرش برنمي‌دارد و براي فراموش كردنش به الكل رو آورده. بعد از لو رفتن رابطه‌اش، پدرش او را به اجبار به عقد فرج درآورده و در شب عروسي با تفنگ پشت اتاق‌شان كشيك داده. او بعد سال‌ها هرچند از ازدواج با فرج ناراضي است اما به او عادت كرده به حدي كه حتي نبودش حالش را خراب مي‌كند.

رمان ريشه در يك قصه قديمي دارد كه نويسنده اسطوره‌هاي لاي قصه را بالاي يك بلندي نشانده و مدام با شخصيت‌هاي رمانش مقايسه‌شان مي‌كند. در قسمتي از رمان راوي اشاره به شهرزاد قصه‌گو مي‌كند. شهرزاد قهرمان هزارويك شب زني بوده كه توانسته زير شمشير مرگ با خلق قصه‌اي جذاب براي شهريار، تاثيري بر او بگذارد كه خودش و زنان سرزمينش را از مرگ نجات دهد. شهرزاد مبارزي است كه هرچند جسمش در اختيار شهريار بود اما بدون شمشير با قدرت كلام، تفكر و ازخودگذشتي در برابر حاكم وقت ايستاد.

از نام كتاب «در كشور مردان» دو معنا به ذهن مي‌رسد؛ اول از جنسيتي است و قصه تكراري مردسالاري در خاورميانه و دوم كلمه «مردان» كه استعاره‌اي از «شهرياران» است. ويروس ديكتاتور در ليبي توانسته همه را شهريار كند. شهريار زن، مرد و بچه نمي‌شناسد. هركس مي‌تواند باشد. در كشور شهرياران كمتركسي قدرت و درايت شهرزاد را دارد. همه مي‌خواهند شهرزاد باشند اما هر كه با شهريار جنگيده شهرزاد نشده يا خودش شهريار شده يا سرش بالاي ‌دار رفته.

مادر سليمان از بچگي قصه‌هاي هزارويك‌شب را زياد شنيده اما بنا به گذشته‌اي كه گذرانده قصه را گونه‌اي ديگر مي‌بيند. به‌شدت از شخصيت شهرزاد متنفر است زيرا معتقد است شهرزاد جان خود را از شهريار گدايي كرده است و شهريار به خاطر بچه‌هايش دست از كشتن او برداشته نه به خاطر شخصيت شهرزاد. شهريار شدن ناخواسته قسمتي از وجود ليبيايي‌ها شده. مثلا يك‌بار زن در حال مستي شير گاز را باز مي‌گذارد و نزديك است خودش و سليمان را به ‌كشتن بدهد. وقتي مستي از سرش مي‌پرد، نامه‌اي محبت‌آميز به او مي‌نويسد. متنِ نامه بخشي از نامه شهريار به برادرش، شاه زمان، است. «اميدوارم كه پسر دلبندم، بر من منت نهد و به ديدارم بيايد. وزيرم را مي‌فرستم تا هماهنگي‌هاي لازم را براي سفرت انجام دهد. تنها خواسته قلبي من، ديدار با تو قبل از مرگم است. اگر در خواست مرا رد كني، از اين غم جان سالم به در نخواهم برد. رحمت خدا بر تو باد!»

مادر شب‌هايي كه مست است حرف‌هايي مي‌زند كه فردايش به ياد ندارد اما دردش به تن سليمان مي‌ماند. «بازوانم را دور خودم حلقه كردم و روي شكمم خم شدم. اين تنها راهي بود كه مي‌توانستم همه حرف‌ها را در درونم نگه دارم.» سليمان 9 ساله بي‌رحمانه در معرض بدترين بدبختي‌ها قرار گرفته. او به جاي بازي و بيدارشدن در آغوش پدر و مادر، مرد خانه مي‌شود، در 9 سالگي پرستار مادر الكلي‌اش مي‌شود و نقش همسر نبوده را براي او ايفا مي‌كند. با جهان دروغگويي بزرگ‌ترها زود آشنا مي‌شود. سليمان كم‌كم به مادرش مبدل مي‌شود. از نگاه معصوم و كودكي سليمان طي رمان كاسته مي‌شود. او محل مخفي شدن انقلابيون را به ماموران حكومت لو مي‌دهد و موجب دستگيري دوست پدرش مي‌شود. درست كاري كه پدر هم براي آزادي‌اش كرده. وقتي بهلول‌گدا شيشه‌ها‌ي مشروب مادرش را مي‌بيند، او را با سنگ مي‌زند. هرچه بزرگ‌تر مي‌شود ويروس شهريار بودن همه جانش را مي‌گيرد. تا حدي خشونت اوج مي‌گيرد كه بهلول‌ را در دريا غرق مي‌كند.

ليبي پر شده از كپي قذافي. سليمان، قذافي كوچكي شده درست شبيه پدر، مادر و همه جامعه. هيچ كس رحم ندارد. افسانه به حقيقت پيوسته در كشوري كه نه يك شهريار كه همه شهريار شده‌اند. شهرياراني كه هيچ قصه‌اي هم نمي‌تواند ورق‌شان را برگرداند. شهرزاد فقط استاد رشيدي است كه قصه‌هايش به گوش شهريار نرسيده، اعدام مي‌شود.

نويسنده مانند بازي پازل تصاويري از خشونت را در اختيار مخاطب قرارمي‌دهد تا مخاطب با كنار هم قرار دادن‌شان تصويري از ليبي در ذهنش ساخته شود. هرچند اين تصاوير براي ديكتاتورديده‌ها خيلي جذاب نيستند. بدن شكنجه شده، سوزاندن كتاب‌ها، صحنه اعدام، كميته انقلابي، پليس امنيت...

با همه خشونت‌ها و تاريكي كتاب، نويسنده با استفاده از توصيفات دلنشين از نگاه سليمان متن را دلنشين‌تر كرده «دو شيشه عينك تيره‌رنگ كه مثل لاك لاك‌پشت‌ها روي چشمانش قرار داشتند، چرخيدند. آسمان، خورشيد و دريا توسط خداوند چنان رنگ‌آميزي شده بودند كه مي‌توانستي به راحتي با نگاهي به هر كدام، بگويي كه دريا فيروزه‌اي، خورشيد به رنگ موز و آسمان آبي است. فكركردم كه عينك‌هاي آفتابي چقدر وحشتناكند به خاطر اينكه آنها همه اين رنگ‌ها را تغيير مي‌دهند و در ضمن كساني را هم كه آنها را به چشم مي‌گذارند، در دوردست
نگاه مي‌دارند.»

«در كشور مردان» با دو ترجمه مهدي غبرايي و شبنم سميعيان، دريچه‌اي است تا ببينيم كمي آن طرف‌تر چه مي‌گذرد. هشام مطر نويسنده مهاجر و زخم‌خورده ليبيايي در آثارش در واقع سرگذشت همه انسان‌هايي را مي‌گويد كه ديكتاتور بر آنها حكومت كرده و مي‌كند. فرقي نمي‌كند ليبي باشد يا نقطه ديگري در اين دنيا... حقيقت هميشه غم‌انگيزتر از داستان است.

 


كتاب «بازگشت پدران، پسران و سرزمين مابين‌شان» گرچه زندگينامه است اما لذت خواندنش كمتر از يك رمان نيست. كتاب، زندگي هشام مطر، پدرش، خانواده‌اش و همه پدران و پسران ليبيايي است كه زخمي حكومت قذافي هستند. قصه واقعي هشامي است كه به دنبال ردي از پدر، جاب‌الله مطر، مي‌گردد. جاب‌الله مطر از افسران حكومت ملك ادريس، پادشاه ليبي بوده است. پس از كودتاي سال ۱۹۶۱ و روي كارآمدن حكومت قذافي، خلع درجه شده و به خاطر دور نگه داشتن او از فضاي سياسي براي كار به سازمان ملل فرستاده شده ‌است. او پس از گذشت چند سال به ماهيت واقعي رژيم قذافي پي مي‌برد و فعاليت‌هاي زيرزميني بر ضد رژيم را آغاز مي‌كند. وقتي هشام ۱۹ ساله بوده پدرش دستگير شده و مثل بسياري از زندانيان رژيم قذافي، در زندان ناپديد مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون