صداي ترك برداشتن ديوارها
پوريا ذوالفقاري
عادل فردوسيپور يك اتفاق بود. دو دهه پيش دقيقا شبيه يك حادثه متولد و معرفي شد. پيوست به فهرست نامهايي كه طرفداراني براي تمام عمر دارند و با اطمينان از نگاهي خطاپوش به عملكردشان ميتوانند بابت اشتباهها و
نقطهضعفهاي خود هم نگراني نداشته باشند. چنانكه در طول اين دو دهه فردوسيپور نه تنها فكري به حال بيان ضعيفش نكرد بلكه حتي حركات پريشانش در مقام مجري به شكلي ناخودآگاه جلوهاي نمايشي يافت. فردوسيپور از چيزي كه بود لذت ميبرد و ايمان داشت «هميني كه هست» طرفداراني فراوان و جايگاهي دست نيافتني دارد، بهويژه كه در سازماني رسمي با مشخصات و جهتگيريهاي آشناي صدا و سيما هم ميتوانست با اتكا به حمايت مديراني مثل پورمحمدي، هر از گاه طعنههاي سياسي و تكمضرابهاي اصطلاحطلبانه ساز كند و خودش را در قامت منتقدي مستقل و صدايي مخالف در دل سازماني سختگير به رخ بكشد. مخالفي كه البته وراي متلكهاي سياسي و اجتماعياش، با اوجگيري بحث پرداخت هزينه پخش مسابقات از صدا و سيما به فدراسيون فوتبال يا پررنگ شدن بحث ورود زنان به ورزشگاه تا مدتي طولاني حتي اجازه طرح اين مباحث را نيافت تا مشخص شود او حتي در عرصه تخصصي خود هم آزادي عمل ندارد.
در سالهاي اخير انتقاد از عادل فردوسيپور افزايش يافت. او در مقام گزارشگر از طرف مردم حرفهايي را ميزد كه واقعا ربطي به مكالمات جاري در جامعه نداشت. مثلا در طول بازيهاي ايران در جام جهاني، ترجيعبند اجراها و گزارشهاي فردوسيپور اين بود كه «اين تيم جاي خودش را در دل مردم باز كرد.» در حالي كه آن تيم هنوز هم در دل بسياري جايي ندارد. مهاجم سواركار و نازپروردهاش بابت مصاحبهاش با گزارشگر ويژه برنامه جام جهاني و منت گذاري بر سر مردم هنوز هم محبوبيتي ندارد و رفتار و تصميمات سرمربياش صداي كارشناسان و فوتبالدوستان را درآورده. اما فردوسيپور نخواست صداي اين منتقدان باشد. راه خودش را رفت و وسط اين موضعگيريهاي عجيب و غريب، با بولد شدن بحث مخالفت فكرنشده مدير جوان و تازهكار شبكه سه با حضور كارلوس پويول در برنامه، تبديل شد به چهرهاي مظلوم كه سازمان قدرش را نميداند. واقعيت اين است كه صدا و سيما قدر فردوسيپور را خوب دانسته است. بهشخصه نميتوانم بپذيرم در سرزمين جوان و پراستعدادي مثل ايران طي دو دهه فقط يك عادل فردوسيپور با اين گستره اطلاعات فوتبالي ظهور كرده باشد. سازمان با ايجاد انحصار و بستن درها، حياط خلوتي امن براي گروه ورزش و بهطور خاص عادل فردوسيپور ايجاد كرده كه خود هم هرگز انتقادي به اين رويكرد نكرده و فقط سودش را برده.
اما آيا همه اينها به معناي حمايت از مخالفتهاي اخير مدير شبكه سه با فردوسيپور است؟ قطعا نه. آيا اينكه مدير جوان و كارنابلد بر ديوارهاي جهان امن فردوسيپور ترك انداخته و ميخواهد محدود يا حذفش كند، باعث خوشحالي است؟ هرگز. فردوسيپور هنوز هم بهترين گزارشگر تلويزيون است. برنامه فوتبالياش قدمت دارد و مخاطباني ميليوني. اين دو فاكتور براي هر برنامهاي در هر رسانهاي دستاوردهايي قيمتياند كه دوامش را تضمين ميكنند. فردوسيپور به همت قابليتهايش ظهور چشمگيري داشت، توانست خودش را بهروز نگه دارد و به لطف انحصار در صدا و سيما ادامه حيات دهد. حالا همان انحصار گريبانش را گرفته است. مديري كه دوستش داشت رفته و مديري كه با او «حال نميكند، » آمده است. اين واقعيت مديريت در اين سرزمين است. هيچ چيزي سيستماتيك نيست و تحكم بر منطق ميچربد. همان تحكمي كه زماني ميگفت فردوسيپور با وجود اين متلكهاي سياسي و اجتماعياش باشد، حالا ميگويد نباشد. رفتار مدير جوان شبكه سه نمونه قابل مطالعهاي است كه بفهميم تعريف مديريت كلان ما از كنار گذاشتن مديران بازنشسته و سركار آوردن نيروهاي جوان چقدر با تصوري كه ما از اين تحول در ذهنمان ساختهايم، فرق ميكند. عادل فردوسيپور هم تا همينجا نخستين قرباني اين تغيير است. تغييري كه ما فكر ميكرديم براي رقم زدن تحولاتي رو به جلو رخ ميدهد و حالا مشخص شده هدفش ايستادن جلوي كساني است كه در مقاطعي از كارشان باني تحولاتي شدند.