در نامه استعفاي عباس آخوندي مشهود بود كه اختلافاتي در هيات دولت وجود دارد. صحبتهاي روز يكشنبه جهانگيري هم اين موضوع را تاييد كرد. به نظر ميرسد اندك اصلاحطلبان يا چهرههاي مورد حمايت اين جريان در دولت با روحاني و نزديكانش به اختلافاتي جدي برخوردهاند. ارزيابي شما از اين شرايط چيست؟
دولت اول تجربه و ميشود تعبير دستگرمي را براي آن به كار برد ولي انتظار ميرفت دولت دوم منسجم باشد و در چينش كابينه برنامهريزي و تسلط بر امور به چشم بخورد كه اين اتفاق نيفتاد. ضمن اينكه برخلاف دولت اول كه آقاي جهانگيري تاحدودي به عنوان يك مهره كليدي نه معاون اول تشريفاتي در دولتهاي گذشته نقش داشت در دولت دوم روحاني و همراهان ايشان اين نقش را خنثي كردند.
همچنين در يك ماه اول مشخص شد كه دولت دوم روحاني نسبت به دولت اول كارايي كمتري دارد و نمره دولت روحاني كمتر است. اين روند ادامه يافت. براي نمونه در حوزه مسائل داخلي هم گرانيگاه يا چالش اصلي در حوزه اقتصاد بود. مخصوصا با شكلگيري بحران ارزي كه دولت براي آن برنامهاي نداشت. اين فضاي آرام هم به دليل اعمال سياست خاصي نبود بلكه فضاي رواني شكل گرفته فروكش كرد و اميدواريم دوباره اين هيجان برنخيزد اما به هر حال جاي نگراني وجود دارد. در واقع روحاني به توصيه اعضاي تيم دولت و دلسوزان خارج دولت توجه نكرد كه چينش تيم اقتصادي با مديريت و راس سازمان برنامه و بودجه بايد چينشي ديگر باشد و طبيعتا خيلي از ناكارآمديها را با اين چينش نتوانست حل كند. الان هم اين چينش اشتباه، ناكارآمدي و خيلي معضلات اقتصادي در كشور ايجاد كرده است. متن استعفانامه سوم آقاي آخوندي هم به وضوح اين مساله را بيان ميكرد. فراموش نكنيم كه آخوندي جزو حلقههاي اول روحاني و جزو وزراي نزديك به ايشان بود اما نتوانست به عنوان وزير تكنوكرات و متخصص با خيلي از سياستهاي دولت، مشخصا سياستهاي اقتصادي و پولي كنار بيايد پس كنار رفت و احتمال اينكه در دو سال باقي مانده استعفاها و اعتراضات تشديد شود، كم نيست. نكات اخيري كه آقاي جهانگيري به آن اشاره كردند، نشان داد لايههاي پنهان يا صندوقچههاي بسته مسائل داخلي دولت متاسفانه در حال باز و بر ملا شدن است.
شنيدههاي غيررسمي نشان از آن است كه جهانگيري براي استعفا آماده است. دو رويكرد در مورد اين استعفا در صورت تحقق وجود دارد اول اينكه معاون اول بايد در حال حاضر منافع ملي را در نظر بگيرد و با استعفا بحران جديد براي دولتي كه دايما با بحران مواجه است ايجاد نكند. رويكرد دوم اين است كه فرصت طلايي جهانگيري براي كنارهگيري از دولت از دست رفته و به خصوص بعد از اعلام ارز 4200 توماني از سوي او اين استعفا براي جهانگيري يا اصلاحطلبان سودي ندارد. نظر شما در مورد اين دو گزاره چيست؟
من هم معتقدم فرصت طلايي از دست رفته است. البته شايد برخي مصداق اين فرصت طلايي را درون دولت جستوجو كنند، از نظر من با توجه به نقش بسيار خوبي كه جهانگيري در كارزار انتخاباتي داشت، فرصت طلايي رفتن جهانگيري زماني بود كه بطور خاص و غيرمتعارف برادر او را به عنوان متهم اقتصادي بازداشت كردند. حتما در مورد پرونده مهدي جهانگيري اظهارنظر نميكنم چون خبر ندارم اما نحوه مواجهه با پرونده مهدي جهانگيري، نحوه مواجهه با يك پرونده يك اقتصادي نبود بلكه دقيقا پيام سياسي براي شخص جهانگيري داشت. اينجا فرصت طلايي بود كه بايد با دولت خداحافظي ميكرد.
فكر نميكنيد اگر اين اتفاق رخ ميداد با اتهاماتي نظير رانتهاي خانوادگي مواجه ميشد؟
خير. همه از سلامت كاري و اقتصادي آقاي جهانگيري و نزديكانش خبر دارند همچنين اين امكان براي جهانگيري وجود داشت كه همراه با رسانههاي همسو از خود دفاع كند. به همين دليل دوران طلايي جهانگيري همان زمان بود. الان با استعفاي جهانگيري اتفاق خاصي نميافتد. اولا خيلي از تصميمات روحاني فرسايشي شده است و دوم اينكه بالاخره اين بحران ارزي كه پيش آمد و اعلام ارز 4200 توماني كه مطالعهشده نبود به نام جهانگيري ثبت شده و به نظرم جهانگيري بايد اين بحران ارزي را پشت سر بگذارد و سامان ارزي را در مدت باقيمانده شكل بدهد و به جاي بحث استعفا بايد واقعيات و محدوديتهاي خود را در ميان بگذارد و اطلاعرساني كند.
وقتي اسحاق جهانگيري از بياختياري حتي در تغيير و تحولات دفتر خود ميگويد، انتقاداتي مطرح شد. برخي معتقد بودند چطور كسي كه ارز
4200 توماني را اعلام ميكند يا در برنامههاي اقتصادي مختلف شركت ميكند و... اين اختيارات را ندارد يا چرا الان در مورد آن صحبت ميكند. به نظر شما اين اظهارات با عملكرد ايشان منافاتي ندارد و اينكه با توجه به اين شرايط چرا زودتر استعفا ندادند؟
اين جمله آقاي جهانگيري شوخي و بياني زيركانه بود. به نظر ميآيد با توجه به بههمريختگي تيم اقتصادي دولت و منفعل شدن روحاني تا حدود ارتباط با نخبگان اقتصادي و سياسي و كنشگران برعهده جهانگيري بود چرا كه همه ميدانستند به همان اندازه كه روحاني از اقتصاد چيزي نميداند جهانگيري بر اقتصاد مسلط است. جهانگيري آمد و تنظيم انتظارات نه تنظيم مديريت، كرد. در واقع جهانگيري خواست با اين كنايه بگويد نقش جدي در حوزه سياستگذاري و تصميمسازي دولت ندارم. اين البته واقعيت است چرا كه گلوگاه حوزه اقتصادي دولت، سازمان برنامه و بودجه به رياست محمدباقر نوبخت است كه ايشان در دولت اول و دوم با هيچكس جز روحاني كار نميكرد. اين موضوع را همه ميدانستند و آقاي روحاني هم چون نوبخت كاملا در اختيارش بود او را تغيير نداد. فكر ميكنم آقاي جهانگيري خواست به جامعه مخاطبش اعلام كند كه خيلي از من انتظار بالايي نداشته باشيد كه اتفاقا تصميم زيركانهاي بود.
عباس عبدي در سرمقاله «اعتماد» اشاره كرده بود كه وقت آن رسيده كه اصلاحطلبان در اين مورد مرز اخلاق و سياست را مشخص كرده و به يك تصميم قطعي درباره اين ارتباط برسند. به نظر شما در صورت استعفاي جهانگيري يا بيشتر شدن فاصله دولت از اصلاحطلبان در ارتباط اين جريان سياسي با دولت چه تغييري اتفاق ميافتد؟
اصلاحطلبان دستكم هسته اصلي و كادر اصلي جبهه اصلاحات و رهبري اصلاحات، هميشه موضع حمايت همراه با انتقاد داشتهاند. اين موضع بسيار شفاف و روشن است هيچ ابهامي در آن نيست؛ البته برخي اصلاحطلبان وجه انتقاديشان تند است و برخي اصلاحطلبان هم ملايمتر. اينكه آقاي عبدي انتظار داشته باشند رهبري جبهه اصلاحات و شخص آقاي خاتمي موضعي در مورد دولت بگيرند حتما اين كار را نميكنند و حتما به صلاح نيست اما به اين معنا نيست كه در جلسات خصوصي و جمعهاي محدودتر و چند جلسهاي كه در 5 سال گذشته با شخص روحاني داشتهاند مسائل را به صورت جدي به رييسجمهوري منتقل نكرده باشند. حتما آقاي خاتمي به عنوان رييس جبهه اصلاحات مانند همه اصلاحطلبان از عملكرد دولت انتقاد و گلايه دارند و معتقدند دولت بهتر از اين ميتوانست كار كند اما اينكه رهبري جبهه اصلاحات مواضع خود را اعلام كند درست نيست. رابطه اصلاحطلبان با دولت هم كاملا مشخص است.
يعني اگر استعفايي هم اتفاق بيفتد يا در يكي دو سال آينده روند انتقادات دروني بخشي از دولت از مجموعه آن تداوم يابد، باز هم تغييري در اين ارتباط حاصل نميشود؟
راهبرد اصلاحطلبان تغييري نميكند اما اصلاحطلبان چون مسائله اصليشان جامعه مدني و جامعه راي است پس بيشترين تلاششان هم براي مخاطبان خودشان است. استعفاي آقاي جهانگيري هم چيزي را حل نميكند. اين استعفا تنها در صورتي قابل دفاع و منطقي است كه ايشان قصد و اراده ورود به انتخابات مجلس 98 را داشته باشد كه اين هم بسيار قابل تامل و مهم است. در چنين شرايطي اصلاحطلبان براي انتخابات سال 98 در شرايط بهتري قرار خواهند گرفت.