من فكر ميكنم كار مهم و تحول اساسياي كه شادروان حنانه در موسيقي ايراني به وجود آورد ايجاد راهحلي جديد براي چند صدايي كردن موسيقي ايراني بود كه ايشان اين كار را وراي هارمونيزه كردن به سبك اروپايي انجام دادند.
شما ملاحظه ميكنيد كه تا پيش از حنانه آثاري كه به صورت چند صدايي در ايران ساخته ميشدند بر اساس موسيقي تونال فونكسيونل هارمونيك بودند.
حتي شما ميبينيد كه در برنامه گلها چنين ميكردند و مثلا پيانويي كه توسط آقاي معروفي و شاگردانش نواخته ميشد با آكورد همراه بودند و موسيقي ايراني هم با فواصل متعارف غربي نواخته ميشدند.
حال سوال اينجاست كه آقاي حنانه از چه راه و روشي به اين شيوه جديد چند صدايي كردن موسيقي ايراني دست پيدا كردند؟كه بنا به شواهد بسيار از جمله گفتههاي خود حنانه و حتي تجربياتي كه خود من از كلاسهاي ايشان داشتم ميتوانم بگويم كه از طريق مطالعه بر مدهاي كليسايي به اين روش جديد دست يافتند.
خود من به خاطر ميآورم كه براي مدهاي كليسايي ارزش بسياري قايل بودند و در امتحاناتي هم كه از ما ميگرفتند درباره اين مدها بسيار سوال مطرح ميكردند.
مثلا قطعاتي بر اساس اين مدها مينوشتند و از ما ميخواستند كه بنويسيم كه اين قطعات بر اساس چه مدهايي ساخته شدهاند بنابراين ما مجبور بوديم كه آنها را حفظ كنيم.
ايشان در برخي از آثارشان از دو مد «فريژين» و «دورين» بسيار استفاده ميكردند دو مدي كه كم و بيش در ارتباط نزديك با يكديگر قرار دارند و اگر صلاح ميديدند كه در قسمتي از قطعات خود از كادانسها (مجموعه آكوردهايي كه احساس پايان يك قطعه را به مخاطب ميدهد) استفاده كنند از آنها براي مدگردي استفاده ميكردند يعني كادانسهايي كه خاص موسيقي مدال بودند نه موسيقي تونال فونكسيونل هارمونيك.
به هر حال با بررسي بسياري از آثار آهنگسازي وي ميتوانيم نوگرايي ايشان را به خوبي ملاحظه كنيم. مثلا ايشان در قطعه بزرگداشت فردوسي كه اختصاصا براي پيانو نوشته شده است براي ايجاد صداي ميكرن (كه در پيانوي معمولي وجود ندارد) بهطور همزمان از دو نت «مي بهكار» و «مي بمل» استفاده ميكنند واين استفاده همزمان از آنها باعث ميشود كه الزاما به صورت تنال فكر
نكنيم.
همچنين ايشان در قطعهاي به نام «صبر و ظفر» موفق شدهاند كه كنتراست (تضاد) خوبي ميان هارموني و ملودي اثر ايجاد كنند به صورتي كه در اين اثر نه هارموني و نه ملودي هيچ كدام مزاحم يكديگر نميشوند و هركدام كار خودشان را به خوبي انجام ميدهند.
هرچند كه در موومان دوم (ظفر) اين كنتراست، صورت بهتر و مناسبتري پيدا كرده است. نكته بسيار مهم اينجاست كه آهنگساز در ساختن اين قطعه سعي نكرده كه ملودي را روي متن هارموني قالب كند و در نتيجه يك وصله و در هم آميختگي مصنوعي را ايجاد كند؛ كاري كه بسياري از آهنگسازان ايراني در دوران گذشته انجام دادند.
مثلا به خاطر ميآورم كه شادروان محمد تقي مسعوديه در يكي از آثار خود چنين عمل كرد و يك ملودي را بر قالبهاي هارمونيكي بلا بارتوك (آهنگساز نوگراي مجاري) عينا سوار كرد كه نتيجهاش چندان مطلب نبود.
حنانه هم در اين اثر البته از هارموني شبيه كارهاي بارتوك استفاده كرده است كه البته دقيقا مانند آن نيست.
وي در خلق اثري مانند «مارش عزا» اثري نزديك به ركوييم خلق كرده است كه در آن از پاساكاليا (ملودي 8 ميزانه باس كه تعيين كننده استراكتور قطعه است) بسيار سود برده است.
اين امر را به خصوص در ابتداي اثر كه با سرعت نسبتا زياد آغاز ميشود ملاحظه ميكنيم.لازم به يادآوري است كه از پاساكالياي مهم تاريخ موسيقي غرب ميتوان به پاساكالياي مهم باخ در دومينور اشاره كنيم.
در قسمت دوم قطعه مارش عزا استفاده از مدهاي استراوينسكي را شاهد هستيم و هارموني اثر هم به هارموني كوارتال (چهارم) بي شباهت نيست.
ما با استفاده از اين هارموني صاحب امكاناتي خواهيم شد كه به وسيله هارموني متعارف غربي صاحب آن امكانات نخواهيم شد.مثلا مدولاسيون از طريق اين هارموني راحتتر انجام ميگيرد يعني از طريق آن ميتوانيم ازيك گام به راحتي به گام ديگر برويم.
حنانه در تصنيف قطعه «روندوكاپريچوزو» بسيار سعي كرده كه اثري برپايه موسيقي ايراني خلق كند. اما مشكل كار آنجاست كه در قسمتهايي از اين اثر كه ميتوانست از فواصل موسيقي ايراني (يا همان ريزپردهها) استفاده كند، چنين كاري را انجام نميدهد.
در واقع حنانه به دليل آنكه ملودي به كار رفته در اثر با هارموني متناسب باشد از به كار بردن اين فواصل چشمپوشي كرده است كه خود من اين نوع حذفها را در قسمتهايي كه لازم باشد صلاح نميدانم.در واقع ميتوان گفت كه از يك منظر حنانه به لحاظ نظري دچار يك تناقض آشكار بود.
او از يك طرف دارد سعي ميكند كه آثاري چند صدايي بنويسد تا از هارموني فونكسيونل موسيقي تنال غربي به دور باشند.
اما در عين حال او در نهايت از همان عناصر، شيوهها و مدلهاي غربي (به صورت خاص از طريق استفاده از مدهاي كليسايي و تا اندازهاي با استفاده از هارموني كوارتال) و با استفاده از اركستراسيون متعارف موسيقي غربي ميخواهد اين چند صدايي را انجام دهد.يعني در كارهاي او اثري از سازهاي ايراني نيست.
او با همان اركستر متعارف سازهاي غربي آهنگسازي ميكرد و فراموش نبايد كرد كه چند صدايي كردن اركستري با چنين سازها با صدادهي آن سازها در ارتباط است و چندصدايي كردن موسيقي ايراني از يك منظر بدون استفاده از سازهاي ايراني بدون اشكال نيست.
هرچند كه بايد قدرت ريسكپذيري حنانه را در ايجاد اين شيوه متفاوت ستايش كرد اما در عين حال بايد توجه داشت كه اگر در يك اثر چند صدايي ايراني ما مجبور شويم كه به هردليلي از فواصل خاص موسيقي ايراني صرف نظر كنيم در واقع تمامي ظرافتها و لطافتهاي موسيقي ايراني را از آن گرفتهايم.آقاي حسين دهلوي نيز در تاريخ موسيقي ايران ثابت كرد كه ميتوان آثاري چندصدايي براي موسيقي ايراني با حفظ فواصل ريزپرده خلق كرد.
در واقع اگر يك مقايسه كلي ميان مشرب نظري و شيوه آهنگسازي شادروان حنانه و آقاي دهلوي انجام دهيم متوجه ميشويم كه حنانه در بسياري از مواقع ساختار ملودي و ظرايف ربع پرده را فداي هارموني ميكند و دهلوي چون به خاطر آموزههاي موسيقي ايراني، ذهني ملوديك دارد در خيلي مواقع پيچيدگيهاي هارمونيك را فداي ملودي و ظرايف ربع پردهاي ميكند.
به نظر من حنانه در خلق اثري مانند كاكوتي هم چندان موفق عمل نكرده است.
هارموني اين اثر در مقام مقايسه با بسياري از كارهاي او كلاسيكتر است و حتي ميشود گفت كه بيشتر بر همان سيستم فونكسيونل مبتني است.
ميتوان گفت كه حنانه در اين قطعه از نتهايي استفاده كرده است كه جزو بافت هارمونيك اثر نيستند.اين نتها فقط در حكم رنگ هستند و تاثير ديگري ندارند.پس هارموني در اين كار برخلاف بيشتر آثار حنانه چندان قوي عمل نميكند.
در قسمتهاي نخست اثر هم آهنگساز از موسيقي محلي و به خصوص از سازهاي كوبهاي استفاده كرده است.من در اصول مخالف استفاده از موسيقي محلي در كارهاي اركسترال هستم و بر اين اعتقادم كه موسيقي محلي نوعي سبك مجزا در عرصه موسيقي نيست بلكه در درجه اول، يك نوع روش زندگي محسوب ميشود.
بنابراين اينها بايد درچارچوب سنتي خود اجرا شوند نه اينكه به صورت مدرن تنظيم شوند. مرحوم حنانه در زمينه تنظيم كردن قطعات هم بسيار خوب عمل ميكرد كه از جمله مهمترين آنها ميتوانم به تنظيم قطعه توفان ساخته بزرگ لشگري اشاره كنم.
اما به شخصه نسبت به تنظيم موسيقي تيتراژ هزاردستان كه بر اساس ملودي لطيف و زيباي پيش درآمد اصفهان ني داود تنظيم شده است چندان نظر مساعدي ندارم و فكر ميكنم كه اين ملودي ظريف، منسجم و لطيف كه به نظر من به لحاظ انسجام ملوديك با كارهاي بتهوون برابري ميكند در تنظيم اركسترال حنانه فرم حماسي گرفته كه اصلا مطلوب من نيست و آغاز آن هم حالت نظامي و ارتشي دارد.